💠#نوستالژی | خاطره با صندوق مادربزرگها
👇👇👇👇👇
✍️مادربزرگم یه همچین صندوقی داشت تمام لباسها و یادگاریهای قدیمش را در اون جا داده بود و برای اینکه لباسهاش بوی خوبی داشته باشد داخل صندوق یک عدد بِه کال قرار میداد. وقتی در صندوق باز میشد بوی بهشت ازش میاومد. بِه وقتی رو به خرابی میرفت یه بِه دیگه در صندوق قرار میداد. داخل این صندوقها از ظرف چینی و نقره و لباس بگیر تا نقل و نبات و همه چی بود...
✍️وقتی مادربزرگ میخواست در صندوقش را باز کنه همه دورش جمع میشدیم و گاهی یه چیزایی هم بهمون میداد...
#یادش_بخیر 🥀
💠#حکایت
✍️دوستی میگفت:
مادرم آنروزها همه چیز برایش حیف بود، جز خودش!
یک صندوق چوبی بزرگ داشت پر از چیزهای حیف!
در خانه ما به چیزهایی حیف گفته میشد که نباید آنها را مصرف میکردیم!
نباید به آنها دست میزدیم!
فقط هرچند وقت یکبار میتوانستیم آنها را خیلی تند ببینیم و از شوق داشتن آنها حَظ کنیم و از حسرت نداشتن آنها غصه بخوریم!
✍️حیف مادرم که دیگر نمیتواند درِ صندوقِ حیف را باز کند و چیزهای حیف را دربیاورد و با دستهای ظریف و سفیدش، آنها را جلوی چشمان پر احساسش بگیرد و از تماشای آنها لذت ببرد!
مادرم هیچوقت خود را جزو چیزهای حیف به حساب نیاورد؛ دستهایش، چشمهایش، موهایش، قلبش، حافظهاش، همه چیزش را به کار انداخت و حسابی آنها را کهنه کرد.
حالا داشتههایش آنقدر کهنه شده که وصله بردار هم نیست. حیفِ مادرم که قدر حیفترین چیزها را ندانست! قدر خودش را ندانست و جانش را برای چیزهایی که اصلأ حیف نبودند تلف کرد!
#زندگی_کنیم
╔══◦🍃🙏🍃◦══╗
↙️ مجله فرهنگی #رادیوپیشوا
🆔 @RadioPishva
╚═◦「🕊」◦═◦ 📻 ◦═╝