زندگی که سر ناسازگاری برمیدارد؛ من نه شمشیر دارم، نه گیتاری که انگشتانم با عصبانیت بر تارهایش بخراشند، نه تفنگی، نه قرصِ خوابآور، نه کیسهی بوکسی، نه نیرویی فرا انسانی، نه مشتهای محکمی.
من، فقط، چای میریزم.
سینی را بسیار خوب و زیبا میآرایم و چای میریزم. چایای آنقدر داغ که سقف دهانم را بسوزاند و آنقدر خوشدَم که شاید، شاید زورش بچربد بر تلخیِ بغضها. هرچند چایهایم را تلخ مینوشم، تا شاید تلخی، شیرینیِ اشکها را از یادم بِدُزدد. "من فقط چای میریزم."
«چای بریزم برایت ؟ که بسیار قهار شدهام .»
رآدیو سکوت .
زمان:
حجم:
10.9M
رهایی از غم، نمیتوانم؛
تو چارهای کن، که میتوانی .
او را میبینم که بسیار رنج دیده که نه، رنج به جان کِشیده است. بسیار. روزهای سختی را از سر گذرانده، شبهای زیادی برایش سالها طول کشیدهاند. اما حال، چه مهربان، چه ملاحظهکار، چه آرام و چه شنوندهایست قهار برای زخمخوردگان. نمیدانم، رنجِ زیستن آدمها را مهربانتر میکند؟ یا شنونده بودن مهربان بودن را در زیرمجموعهی معانیِ خود دارد؟ یا "خفتگان را خبر از محنتِ بیداران نیست، تا غمت پیش نیاید غمِ مردم نخوری."؟
«خواستن» که «توانستن» نیست. «دونستن» هم نیست. این دوتا شرطِ لازمِ «توانستن»ـه. پاشو ببینم، پاشو از رو تختو کاناپه و مبل! پاشو بیا اینجا یه چایِ دبش برات ریختم، بخور، بعد برو که «خواستن» و «دونستن»ت رو ثمره ببخشی آدمیزاد .
اهم اهم... خب سلام!
#نورسا هستم دوست رزی.
معرف حضور بعضیهاتون شاید باشم کم و بیش👈👉
واقعیتش به شیرین زبونی و دلنشینی رزی نیستم.
ولی خوشحال میشم باهم گپ بزنیم و بیشتر آشنا بشیم 🌚✨
سو... افتخار نوشیدن یه فنجون چای و یه مکالمه شیرین با شما رو دارم بانوی زیبا؟! ☕️
https://abzarek.ir/service-p/msg/2289592