eitaa logo
رآدیو سکوت .
331 دنبال‌کننده
97 عکس
4 ویدیو
0 فایل
- نجات‌دهنده کجا بود باباجان ؟ ما پناهنده‌ای بیش نبودیم؛ به دو چشمونِ سیاهش، به کنج‌و پستوهای کُتب، چايِ امام‌رضا، قهوه، قلم، امید، دستای مامان، موسیقی، لبخندِ بابا، طلوعِ آفتاب، حسین و حسین و حسین. ` هوای زیستن، یا رب! چنین سنگین چرا باید ؟
مشاهده در ایتا
دانلود
` فقط برای نوشتن و ابرازِ وجود و خوانده شدن .
زندگی سخته و آغوشی نیست که قلبشو به نیمه‌ی خالی و تهیِ سینه‌م بچسبونه و بذاره حس کنم دوتا قلب دارم و قوام برای ادامه دادن برگرده، آدم بغل نشه از غم تجزیه میشه، تجزیه ...
کسی چمی‌دونه، شاید من خیلی‌وقته تجزیه شدم سلطون .
تو همان کسی بودی که اگر ازت می‌خواست لبخند بزنی، لبخند می‌زدی. تو همان کسی بودی که هیچ‌وقت نگاه‌های التماس‌وارِ «نجاتم بده» با یک «ادامه‌ی بحث و صحبت بعدِ چه‌خبر»ها را بی‌پاسخ نمی‌ذاشتی. تو همان کسی بودی که مهربان بود، درک می‌کرد، برای ندانم‌کاری‌ها بهانه می‌آورد،‌ گوش می‌شد به وقتِ چشیدنِ غم، چشم می‌شد به وقتِ تحسین، دست می‌شد به وقتِ آغوش ... و اما تو همان کسی بودی که دیده نشد، همان کسی بودی که به وقتِ نیاز، کسی برایش گوش و چشم و دست نشد. کسی که درک نشد، کسی که همیشه آخر لیستِ انتخابِ آدم‌ها بود و فقط یک زاپاس بود. من به قربانِ قلب بی‌پناه و لطیفت شوم باوان! که هنوز تو همانی که بودی، همانی که مهربانی را در پرتوهای آفتاب خود می‌تاباند، بی‌هیچ چشم‌داشتی. عزیزم، «تو آفتاب نبودی که بی‌دریغ بتابی» اما تابیدی .
عزیزم فرار کن از کسی که نمی‌پذیره زخم‌های روحت رو. از کسی که به جای پذیرش و مرهم و بوسه، به دنبالِ حذف اون‌هاست و انگشتاشو می‌کنه زیرِ زخم‌های روحت و می‌خواد بِکَنَتشون .
تو، توی عزیزِ دزدِ قلب و جون و پرورندهٔ امیدِ کز کرده‌ی گوشه‌ی قلب و پهن کردن لبخند وسط بارشِ اشک رو جاده‌ی گونه و بعدها خودِ ظالمِ دلیل بارش اشک.
پسر من نمی‌دونم دقیقا ازین زندگی و خودم چی می‌خوام؛ اما می‌دونم دلم نمی‌خواد تجربه کنم اون روزیو که دستای پیرم‌و دورِ فنجون قهوه پیچیدم، کنار پنجره‌ای که یخ بسته نشسته و دارم به پیچ جاده نگاه می‌کنم و به روزهایی که می‌تونستم زندگی کنم، بخندم و مهارت جدید یاد بگیرم فکر کنم و خودِ احمقِ کوچکم رو سرزنش کنم که همه‌ی اونارو از دست داده و آه بکشم .
گفتند وطن و شانه‌ات آمد به یاد ...
شاید چهره‌ها چیزی از پیری بروز ندهند، اما دست‌ها، حتی زودتر از چشم‌ها، خیلی خوب همه‌چیز را لو می‌دهند .
رآدیو سکوت .
شاید چهره‌ها چیزی از پیری بروز ندهند، اما دست‌ها، حتی زودتر از چشم‌ها، خیلی خوب همه‌چیز را لو می‌دهن
دقت نکرده بودم به دستای مامانم؛ مامان چه زود، چه زود و من چه دیر به خودم اومدم، من چه بد جا موندم از نگاه به دستات قبل چین افتادنشون .