۲۵ ژوئیه، ۱۴.۵۶_1_1_1.mp3
3.84M
📻گزیده ای از کتاب الی الحبیب.
به قلم ِسید علی اصغر علوی
با طنین ِنگار خانوم :)
تهیه شده در ‹ ࢪاديو ڪآغذي! ›
راديو کآغذی'!.
🎙هفتم محرم 🌱قصه های حضرت رقیه ¹⁸ با طنین ِثنا خانوم :) تهیه شده در ‹ ࢪاديو ڪآغذي! ›
قصه های حضرت رقیه 19.mp3
2.27M
🎙نهم محرم
🌱قصه های حضرت رقیه ¹⁹
با طنین ِثنا خانوم :)
تهیه شده در ‹ ࢪاديو ڪآغذي! ›
راديو کآغذی'!.
🎙هفتم محرم 🌱قصه های حضرت رقیه ¹⁸ با طنین ِثنا خانوم :) تهیه شده در ‹ ࢪاديو ڪآغذي! ›
قصه های حضرت رقیه 20.mp3
4.51M
🎙پیش از ظهر عاشورا
🌱قصه های حضرت رقیه ²⁰
با طنین ِثنا خانوم :)
تهیه شده در ‹ ࢪاديو ڪآغذي! ›
دلتنگی.mp3
7.2M
📻 هوای خوش تو ؛
به قلم و با طنین ِمبتلا خانوم :)
تهیه شده در ‹ ࢪاديو ڪآغذي! ›
راديو کآغذی'!.
📻 هوای خوش تو ؛ به قلم و با طنین ِمبتلا خانوم :) تهیه شده در ‹ ࢪاديو ڪآغذي! ›
قصه های حضرت رقیه 21.mp3
6.22M
🎙صدای عمو عباس
🌱قصه های حضرت رقیه ²¹
با طنین ِثنا خانوم :)
تهیه شده در ‹ ࢪاديو ڪآغذي! ›
راديو کآغذی'!.
🎙صدای عمو عباس 🌱قصه های حضرت رقیه ²¹ با طنین ِثنا خانوم :) تهیه شده در ‹ ࢪاديو ڪآغذي! ›
قصه های حضرت رقیه 22.mp3
2.94M
🎙شهادت شيرخواره
🌱قصه های حضرت رقیه ²²
با طنین ِثنا خانوم :)
تهیه شده در ‹ ࢪاديو ڪآغذي! ›
راديو کآغذی'!.
🎙شهادت شيرخواره 🌱قصه های حضرت رقیه ²² با طنین ِثنا خانوم :) تهیه شده در ‹ ࢪاديو ڪآغذي! ›
قصه های حضرت رقیه 23.mp3
3.01M
🎙علی اصغر در بغل فاطمه
🌱قصه های حضرت رقیه ²³
با طنین ِثنا خانوم :)
تهیه شده در ‹ ࢪاديو ڪآغذي! ›
پیانو_1_1.mp3
2.24M
📻طعم دوست داشتنت..!
به قلم ِخانوم ِمبتلآ
و با طنین ِگمنام خانوم :)
تهيه شده در ‹ ࢪاديو ڪآغذي! ›
bbb.mp3
5.09M
📻 گزیده ای از کتاب دعوا سر اولويت است.
به قلمِ سيد على اصغر علوى
با طنین ِبشرےٰ خانوم :)
تهیه شده در ‹ ࢪاديو ڪآغذي! ›
#مكتوبات 📜 •🖋
یک شب خواب شهید موسی جمشیدیان که از دوستان محسن بود را دیدم. اوبا لباس احرام از داخل تابوت بلند شد و به من گفت: «چت شده؟ چرا اینقدر ناراحتی؟»
گفتم: «محسن خیلی بیقراری میکنه. میخواد بره. میخواد شهید بشه.»
لبخندی زد و گفت: «بهش بگو اینقدر عجله نکنه. وقتش خواهد رسيد. ميره، خوبم ميره.»
همان موقع از خواب پریدم. تمام بدنم میلرزید. محسن هم بیدار شد. به او گفتم: «محسن! خواب موسی رو دیدم. دیگه بیقراری نکن. موسی بشارت شهادتت رو داد»
لحظاتی مات و مبهوت فقط نگاهم کرد و بعد، اشک از گوشه ی چشمانش جاری شد.
زیر تیغ | علی اکبر مردآبادی