eitaa logo
راديو کآغذی'!.
554 دنبال‌کننده
102 عکس
17 ویدیو
0 فایل
. ﷽ . اینجا؟! قسمتي از دنياى كتاب ها؛ گوشه دنج خيال ما و اندكي از ناگفته ها ب سبك پادکست✨(: _کپي؟! ن جانم فور ک زیباتره.. آرشیومون : @Arshiv_radiyo_kaghazi شنوایِ نظراتتون : https://daigo.ir/secret/8397740078
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مسافر سه ساله.mp3
3.46M
📻 مسافر سه ساله!. به قلم ِخانوم ِمبتلآ و با طنین ِاطهر خانوم :) تهيه شده در ‹ ࢪاديو ڪآغذي! ›
📜 •🖋 سر وهب را که برای مادرش پرتاب کردند، مادرش حماسه خلق کرد. سر را برداشت و بوسید: _خداراشکر که روسفیدم کردی و چشمانم را با فدا شدنت در راه پسر رسول خدا روشن کردی! سر را پرتاب کرد سمت لشکر یزید: _هدیه ای که در راه حسین بدهم پس نمی‌گیرم! سر خورد بر سر یک یزیدی و به درک واصل شد! امیر من | نرجس شکوریان فرد
📜 •🖋 امام حسين عليه السلام در وصيت نامه ای که خطاب به برادرش محمد حنیفه نوشت پس از بیان عقیده خویش درباره توحید و نبوت و معاد، هدف خود را از این سفر چنین بیان نمود: «من نه از روی خودخواهی و یا برای خوشگذرانی و نه برای فساد و ستمگری از شهر خود بیرون آمدم؛ بلكه هدف من از اين سفر امر به مروف و نهی از منکر و خواسته ام از اين حركت، اصلاح مفاسد امت و احياى سنت و قانون جدم رسول خدا (ص) و راه و رسم پدرم علی بن ابیطالب عليه السلام است. پس هرکس این حقیقت را از من بپذیرد (و از من پیروی کند) راه خدارا پذیرفته است و هرکس رد کند (و از من پیروی نکند) من با صبر و استقامت (راه خود را) پیش خواهم گرفت تا خداوند میان من و بنی امیه حکم کند که او بهترین حاکم است. و برادر! این است وصيت من به تو و توفیق از طرف خداست. بر او توکل میکنم و برگشتم به سوی اوست.» دانستنی های عاشورا | محمد حسین قاسمی
عبد خدا .mp3
2.15M
📻 عبد کوچک خدا به قلم خانوم ِمبتلا و با طنین ِبشریٰ خانوم :) تهیه شده در ‹ ࢪاديو ڪآغذي! ›
📜 •🖋 خیال کن ماهی در آسمان که ابر و باد با چهره او نه، که با نگاه مردم بازی میکنند. همین که چشم‌ها میخواهند جرعه ای از روشنای او بنوشد، ابر و باد، دست به دست هم می‌دهند و چشمه ی نور را می پوشانند. ابر اما ناگهان کنار رفت، نقاب به بالا گریخت و قرص ماه تماما نمایان شد. فغان از سپاه دشمن برخاست که: «والله این رسول الله است! این پیامبر خاتم است! این نبی مکرم است!» هول در دل ابن سعد افتاد. او سوار را خوب می‌شناخت، اما با گمان مردم چه باید می‌کرد؟! این انفعال و اضمحلال که در سپاه او افتاده بود، عنان از دستش می ربود و کار به فرجام نمی‌رسید. فریاد زد که: «اینجا کجا و پیامبر کجا؟! عقلتان کجا رفته مردم؟!» یکی با صدای لرزان و ملتهب گفت: «پس کیست آنکه در میدان ظهور کرده است؟! من پیامبر را به چشم دیده ام. هم اوست بر قله شباب و جوانی!» و دیگری قاطعانه فریاد زد: «کور شوم اگر این همان محمد نباشد که من با همین دو چشم دیده ام.» و سومی شمشیر از نیام کشید: «کشانده ای مارا به جنگ با پیامبر؟!» و ما همزمان چرخ میزدیم و من سمهایم را محکمتر از همیشه بر خاک می کوفتم و انگار میکردم که دلهای دشمن را در زیر پا گرفته ام. صدای ابن سعد به تحقیر و استهزای یاران خویش بلند شد: _دست بردارید از این گمانهای باطل! بیدار شوید از این خواب وهم! این که پیش روی شماست، علی اکبر است. همان کسی است که برای قتل او جایزه های کلان، معین شده است. این کلام اگر چه پرده از واقعیت برداشت، اما بازهم کسی پا پیش نگذاشت. پدر، عشق و پسر | سید مهدی شجاعی