eitaa logo
᪥رایحه بهشتی᪥
1.6هزار دنبال‌کننده
508 عکس
616 ویدیو
1 فایل
چه دمی می شود آن دم که شود رؤیتِ تو... که به پایان برسد ظلم شبِ غیبت تو... 🌱 ای خوش آن دم که رسد رایحه‌ی نابِ وصال... به مشامم برسد عطر خوش قامتِ تو... ྎ به کانال خودتون خوش آمـدین ྎ
مشاهده در ایتا
دانلود
🎭💔🎭💔🎭💔 🎭💔🎭💔🎭💔 🎭💔🎭💔 🎭💔 با دستی ضرب دیده و دلی پر خون سمت خانه ثریا خانم در حال حرکت بودم. هانیه کند راه میرفت و بهانه ی آغوشم را می گرفت. جان بغل کردنش را نداشتم، اما هر چه زودتر می خواستم از هوایی که مردم اینجا نفس می کشیدند دور شوم چقدر خوب بود که خانه ثریا خانم بالای تپه ای ودور از روستا قرار داشت. با آخرین توانی که برایم مانده بود هانیه را بغل کردم و با قدم های تند به راه افتادم همه را مقصر حال خرابم می دانستم حتی از مامان عصبانی بودم که زودتر باز نمی گشت تا مشتی بر دهان یاوه گویان باشد. فکر کردم وقتی آمد راضیش کنم از این جا برویم. اصلا برویم پیش خانواده مامان راضیش میکردم با آنها آشتی کندوخودم هم همپای هادی کار می کردم و با فروش زمین جایی را اجاره میکردیم. با همین رویاها به خانه رسیدم. این جا بدون نفس های گرم مامان چقدر یخ زده و سرد بود. برای لحظه ای از ذهنم گذشت، اگر واقعا بلایی سر هادی و مامان آمده باشد چه میکنم؟ محکم بر سرم کوبیدم تا دیگر از این افکار وحشتناک تحویلم ندهد. کپــــــــــــــــی حـــــــرام، پیــــــگرد الــــــــهی وقانونــــــــــی دارد.@makrmordab⚜.
1.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‍ ‍ نیایش شبانہ با حضـــــرت عشق ❤ ❤ خـدایـا🙏 در این شب هاے معنوی ماہ مبارڪ رمضان 🌙 ایمان عارفانہ و عمل صادقانہ بہ همہ ما عنایت بفرما🙏 و دل و زبان ما را یڪے ڪن تا جز بهترین بندگانت باشیم🙏 آمیـــن یا رَبَّ 🙏 الهے بہ حرمت این شب هاے عزیز✨ و لحظات ناب بندگے 🙏 آرزوهاتون برآوردہ غصہ هاتون بہ شادے دردهاتون درمان همہ قهرها بہ آشتے تبدیل شہ و الهے ڪہ امشب همگے حاجت روا باشید🙏 با آرزوے قبولے طاعات و عبادات شما خوبان🌹 شبتون خدا پسند ✨🌙✨
هدایت شده از ᪥رایحه بهشتی᪥
بســـــــمـ الله الرحمـــــــن الرحیــــمـ
🎭💔🎭💔🎭💔 🎭💔🎭💔🎭💔 🎭💔🎭💔 🎭💔 گل های نرگس ....مامان عاشقشان بود. آغوش مهربانش همیشه عطر نرگس می داد. راستی هادی چه گلی دوست داشت ؟حتما اوهم هر چه مامان زینب دوست داشت مورد تاییدش بود. پس حتما راضی بود. کارم تمام شده بود وهوای سرد باعث سرخی بینی و گونه های هانیه شده بود. از جایم به سختی برخاستم. صدایی برای صدا زدن هانیه که خود را درگل فرو برده بود نداشتم. جلو رفتم و درآغوشس کشیدم و سرش را زیر بافت بلندم فرو بردم تا از سوز سرمای پاییزی در امان باشد. حالا هانیه با ارزش ترین دارا یی ام بود. کسی که مرا به زندگی امید وار می کرد. کسی که در این دنیای بزرگ فقط او برایم مانده بود و نگاه معصومش مانع این میشد که خود را برای همیشه از زندگی خلاص کنم. قدم هایم از گورستان سرد دور شد دوروز بود که مامان و هادی را به خاک سرد سپرده بودم. گلهای نرگس را برمزارشان پَر پَر کرده بودم تا بوسه بر خاکشان زنند. مادری که تنها دست های پینه بسته اش سالم مانده و برادر رشیدی که از جسمش تنها تلی از خاکسترباقی مانده بود. چشم هایم سالم بود و نگاهم دید که چگونه زمین عزیزانم را درآغوش کشید. ای کاش بی بی بود و برایم آیه ی صبرو و لا تحزن می خواند. کپــــــــــــــــی حـــــــرام، پیــــــگرد الــــــــهی وقانونــــــــــی دارد. @makrmordab⚜.
2.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هـر صبح گنجشکی لب ایوان خانه سر می ‌دهـد آوازهایی شادمانه او می‌ سراید تـا فـضای صبحـدم را هر لحظه رنگین‌تر کند با هر تـرانه فریدون مشیری صبح زیبای زمستونیت بخیر❄️
4.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
༻✿ سلام دوستان 🙋‍♀️ صبح تون بخیر 🌱 این کلیپ زیبا 🧚‍♀️👆 تقدیم نگاه زیباتون 😎 ༻✿
1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌼🍃۱۱روز مانده تا بهار... سال داره تموم میشه، بهار ثانیه به....
🎭💔🎭💔🎭💔 🎭💔🎭💔🎭💔 🎭💔🎭💔 🎭💔 ترحم و دلسوزی در نگاهش موج میزد. مشخص بودگفتن حرفش برایش سخت است. اماانگار چاره ای برایش نمانده بود که دستی به ریش های سفید مشکی اش کشید و گفت _دخترم .... خودت میدونی که تا هر وقت بخای میتونی این جا باشی ولی عموتم پربیراه نمیگه،یه دخترنوجون اونم به قشنگی و خانمی تو،با یه بچه کوچیک، نمی تونه تنها زندگی کنه از طرفی قیم قانونی شما عموته. من حرف مردم پشیزی برام ارزش نداره وقتی از من خواست خونه رو ازتو تحویل بگیرم به شدت مخالفت کردم. ولی چیزی که گفت پای منو سست کرد. نگران از بی جایی ام، سرم را که پایین بود کنجکاو بالا آوردم و منتظر ادامه حرف یوسف خان پدر ارمیا نگاهش کردم _عموت گفت هادیه هر ....نمی تونم بگم چی گفت ولی منظورش این بود که تو هرجا می خوای بری آزادی ،ولی خواهرتو باید ببری خونه عموت با ضرب از جایم کنده شدم وگویی که الان این کار انجام میشود ، هانیه را که در حال بازی کردن با عروسکش بود سفت و سخت در آغوش کشیدم _مگه از جنازه ام رد بشه که هانیه رو بدم زیر دست سوگل بگو کور خونده ،شده خودم و این بچه رو سر به نیست میکنم ولی هانیه رو دست اونا نمیدم. کپــــــــــــــــی حـــــــرام، پیــــــگرد الــــــــهی وقانونــــــــــی دارد.@makrmordab⚜.
خـــ♡ــدایـا💖 وقتی ڪه می‌رسد افڪارمان از تو و می‌گیــرد خوابمان از می‌یابد مارا از واسطه هاي و بندگانت قرار بده بخیر💫
هدایت شده از ᪥رایحه بهشتی᪥
بســـــــمـ الله الرحمـــــــن الرحیــــمـ
🎭💔🎭💔🎭💔 🎭💔🎭💔🎭💔 🎭💔🎭💔 🎭💔 _اگه عموت بخاد خواهرتو ازت بگیره هیچ مشکلی نداره و میتونه به زور یا قانونی این کارو انجام بده متاسفانه زور تو نمی رسه و نمی تونی مانع بشی. درمانده روی کاناپه ای که روزی ثریا خانم با اقتدار روی آن می نشست آوار شدم. _شما بگید من چکار کنم ؟ روزگار منو هانیه اونجا جهنمی میشه. تازه سربازی بهادر پسر عموم داره تموم میشه ،من با یه پسر مجرد که چشم و دل پاکی ام نداره زیر یه سقف چه کار کنم؟ کف دستهایم را روی صورتم گذاشتم وبدون خجالت شروع کردم بلند گریه کردن دیگر باید خدا به دادم میرسید. جهنمی که در انتظارم بود یک طرف ، حالا شرفم در خطر بود. _غصه نخور دخترم خدا بزرگه یه فکری ام برای این مسئله میکنیم. اگه این مسئله بهادرحل بشه حاضری بری با عموت زندگی کنی ؟ چطور می توانستم بگویم تا دنیا دنیاست حاضر به این کار نیستم اما مگر چاره ای جز این داشتم ؟ نمی توانستم پاره ی تنم را ‌، خواهر کوچکم را بی پناه دست آدم های بی رحمی چون آنها بسپاردم تا آخرین نفس خودم را سپر می کردم تا آسیبی به هانیه نرسد. ته دلم میدانستم این شرطم هرگز اجرا نخواهد شد، اما برای دلخوشی خودم گفتم. _بله حاضرم.به شرطی که کاری به کار من و خواهرم نداشته باشن. کپــــــــــــــــی حـــــــرام، پیــــــگرد الــــــــهی وقانونــــــــــی دارد.@makrmordab⚜.