آن طرف، سیاهی من پیداست:
روی بام گنبدی کاهگلی ایستاده ام، شبیه غمی.
و نگاهم را در بخار غروب ریخته ام.
روی این پله ها غمی، تنها نشست.
در این دهلیز ها، انتظاری سرگردان بود.
•شاسوسا
#جناب_سهراب
غـریـبــه
مث بز سخته
الان که اینو دیدم واقعا به این نتیجه رسیدم که دیشب رد داده بودم
بز مگه سخت میشه؟ چی شد که اینطوری شد؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و منی که عاشق اینم🙂😂😂
تنهایی ما تا دشت طلا دامن کشید.
آفتاب از چهره ی ما ترسید.
دریافتیم، و خنده زدیم.
نهفتیم و سوختیم.
هر چه به هم تر، تنها تر.
•نیایش
#جناب_سهراب