⁉️سوال
ایا امامت در مذهب امامیه امری موروثی است؟
🗯پاسخ:
❗️گاهی مشیت الهی بر این تعلق میگیرد که یکی از مناصب الهی مانند نبوت در خانواده خاصی قرار گیرد و دیگر دودمانها در آن شریک نشوند، چنان که دربارۀ منصب نبوت پس از درگذشت ابراهیم چنین بوده است، آنجا که میفرماید: « به ابراهیم فرزندانی به نام اسحاق و یعقوب بخشیدیم و نبوت و کتاب آسمانی را در دودمان او قرار دادیم ».
📓عنکبوت27
❗️گزینش ذریۀ ابراهیم برای نبوت و نزول کتاب، در برابر دیگر خانوادهها، به معنی موروثی بودن مقام نبوت نیست، زیرا در این صورت باید امر نبوت در میان فرزندان یک پیامبر نسل اندر نسل منتقل گردد، در حالی که چنین نبود، گاهی پدر و پسر به ترتیب به مقام نبوت نایل میآمدند، مانند داود و سلیمان ولی در دیگر موارد، پس از مرگ پیامبر، نور نبوت به فرزندان او نمیرسید، بلکه به افراد دیگر از خاندان بزرگ ابراهیم منتقل میگشت.
❗️خلاصه این که گزینش یک دودمان بزرگ برای فیض نبوت، غیر از موروثی بودن آن مقام میباشد و امامت امامان دوازدهگانه نیز از همین مقوله است.
🔷طبق روایاتی که میگویند : الأئمة الاثنی عشر من قریش
📚کنزالعمال ج6 ص210
❗️خاندان قریش برای ولایت و خلافت از رسول خدا برگزیده شدهاند، ولی مقصود از « قریش » همه قبایل چهارگانه آن نیست بلکه خصوص بنیهاشم است که از منزلت و فضیلت بالایی برخوردارند و این نور در این خاندان باقی خواهد ماند، امّا نه به معنای موروثی که از پدر به فرزند منتقل شود، بلکه به همان شیوهای که در انتقال نبوت در خاندان ابراهیم بیان گردید.
🗯از این رو پس از شهادت حسن بن علی مقام ولایت از آن برادر وی سالار شهیدان گردید و همچنین پس از درگذشت امام صادق علی رغم وجود فرزندی به نام « عبدالله بن افطح »، خلافت الهی از آن فرزند دیگرش، موسی بن جعفر گردید.
❗️با بررسی زندگانی پیشوایان این حقیقت کاملا روشن میگردد که اختصاص رهبری امت به خاندان « بنی هاشم »، ربطی به موروثی بودن امامت ندارد و گزینش امام به اختیار کسی حتی امام پیشین نیست، بلکه باید به روشی غیر از وراثت تعیین گردد.
📚منابع جهت مطالعه بیشتر:
1⃣راهنمای حقیقت،سبحانی،ص378
2⃣بحار الانوار ج25 ص249 باب9
https://telegram.me/Rahnamye_Behesht
⁉️سوال
قرآن از یک طرف مردم را دعوت به قصاص میکند و آن را مایه حیات و وسیله بقا در روى زمین مى داند، آن جا که مى گوید: « و براى شما در قصاص، حیات و زندگى است اى صاحبان خرد»( بقره179)
در مورد دیگر از عفو ستایش مى کند و مردم را به عفو و گذشت دعوت مى نماید، مثلا مى فرماید: « و خشم خود را فرو مى برند و از خلاف هاى مردم در مى گذرند.»( ال عمران 134) آیا این دو دستور با هم منافاتى ندارند؟
🗯پاسخ:
❗️اولا:
🔷 نکته قابل توجّه این است که تشریع بسیارى از قوانین اثر اجتماعى و روانى دارد اگر چه از قانون عملا کمتر استفاده شود.مثلا، همین اندازه که اسلام اجازه مى دهد اولیاى مقتول قاتل را قصاص کنند، کافى است افرادى که مى خواهند دست خود را به خون دیگرى آلوده کنند، در برابر چشم خود حقّ قصاص را که به اولیا مقتول داده شده است مجسّم سازند و خود را در خطر اعدام ببینند و دست از کار خود بردارند.
🗯بنابراین، قرار دادن حقّ قصاص به خودى خود چیزى است که مى تواند اثر حیاتى براى اجتماع داشته باشد و جلو قتل و تجاوز را بگیرد هرچند عملا از این حق بسیار کم استفاده شود.
❗️به عبارت دیگر، مایه بقاى بشر و ضامن حیات او در برابر تجاوز متعدّیان همان قدرت قانونى بر قصاص است نه اقدام به قصاص، زیرا چیزى که مى تواند متجاوز را از هرگونه تجاوز وتعدّى باز دارد، این است که با خود بیندیشد که اگر دست به تجاوز بزند و خون کسى را بریزد صاحبان خون ممکن است از قدرت قانونى خود استفاده نموده و از دادگاه بخواهند که او را قصاص کند.
❗️ چنین اندیشه اى که مبادا روزى اولیاى مقتول خواهان قصاص او باشند غالباً مانع از آن مى گردد که افراد ناصالح به فکر جنایت بیفتند.
🔶بنابراین، تشریع قانون قصاص و این که افراد ستمدیده در صورت تمایل مى توانند از طرف انتقام بگیرند، ضامن بقاى حیات و سبب کاهش آمار جنایت است ولى هرگز اسلام اولیاى مقتول را مجبور نکرده است که حتماً از این قدرت قانونى استفاده کنند.
🔴بلکه به آنان اختیار داده است که در صورت تمایل، از این حقّ مشروع خود استفاده کنند و انتقام خود را از قاتل بگیرند و در عین حال آنان مى توانند با میل و رغبت از در عفو و گذشت وارد شوند و از سر تقصیر «جانى» در گذرند و یا دیه بپذیرند.
♻️اسلام با تشریع دو قانون یعنس (قانون قصاص و عفو) به دو هدف عالى خود رسیده است از یک طرف به اولیاى مقتول حقّ قصاص و قدرت بر انتقام داده و از این طریق از تکرار حوادث خونى شدیداً جلوگیرى نموده است که اگر چنین حقّى را به آنان نمى داد، بطور مسلّم آمار جنایت بالا مى رفت و خطرات مسلّمى جامعه انسانى را تهدید مى کرد.
🗯از طرف دیگر اولیاى مقتول را مجبور به قصاص ننموده و دست آنان را در استفاده از حقّ قانونى خود آزاد گذارده است تا اگر روزى مصالح ایجاب کرد که از در عفو آیند و یا طبعاً مایل به انتقام نباشند، بر متجاوز منّت گذارده و او را عفو کنند.
❗️نتیجه این که:
🗯 اگر قصاص تشریع نمى شد امنیّت و آرامش وجود نداشت و حیات انسانى در معرض خطر بود و اگر به صاحب حق اختیار و آزادى داده نمى شد و در برابر حقّ قصاص، حقّ اغماض به او پیشنهاد نمى شد، قانون نخست ناقص بود.
❗️چه بسا مصالحى ایجاب مى کند که صاحب حق، عفو و اغماض را بر انتقام ترجیح دهد; در این صورت تشریع قانون عفو، مکمّل حقّ قصاص است.
🗯ثانیاً:
❗️ باید توجّه نموده که قصاص موردى دارد و عفو موردى دیگر،
🔷در موردى که قصاص جانى به امنیّت و بقاى حیات دیگران کمک کند (بطورى که اگر از قصاص صرف نظر شود چه بسا اندیشه تجاوز در مغز او و دیگران بار دیگر زنده شود) در این صورت شایسته است که اولیاى مقتول از این حقّ قانونى استفاده نمایند.
❗️ولى اگر جانى را نادم و پشیمان ببینند و مصالحى ایجاب کند که از گناه او صرف نظر کرده او را ببخشند، دراین صورت عفو و گذشت را بر قصاص و انتقام ترجیح دهند و تشخیص آیند و مورد از یکدیگر چندان مشکل و پیچیده نیست.
📚منابع جهت مطالعه بیشتر:
1⃣وسائل الشیعه،ج29 ص52 باب19
2⃣بحار الانوار ج101 ص368 باب1
3⃣پاسخ به پرسش های مذهبی،ص460
https://telegram.me/Rahnamye_Behesht
⁉️سوال
آیا در اسلام این دستور وارد شده است که در موقع تصمیم بر انجام کارى، اگر کسى عطسه کند باید صبر کرد؟
🗯پاسخ:
❗️ در این باره دستورى در اسلام نداریم و اساساً روح اسلام با این گونه مطالب سازش ندارد، تا آن جا که دستور مى دهد هنگامى که تصمیم بر کارى گرفتید، اگر کسى فال بد زد اعتنا نکنید و بر خدا توکّل نموده به دنبال هدف روان شوید و فال بد زدن را نشانه شرک قرار داده است
📚تحف العقول ص35
📚الکافی ج8 ص198
❗️آرى درباره عطسه وارد شده است که هر گاه یکى از شما عطسه کرد، در حقّ او دعا کنید و بگویید «یرحمکم اللّه« رحمت خدا شامل حال شما گردد.» طرف نیز متقابلا دعا کند و بگوید«یغفر اللّه لکم« خداوند شما را بیامرزد».
📚وسائل الشیعه،ج12 ص88 باب58
❗️امّا صبر کردن و قدرى مکث نمودن و یا فرق گذاردن بین یک عطسه و دو عطسه، همگى افسانه است که باید مسلمان آگاه و دانا از این افسانه ها بپرهیزد.
📚منابع جهت مطالعه بیشتر:
1⃣میزان الحکمه ج6 ص518 به بعد
2⃣بحار الانوار ج55 ص312 باب11
https://telegram.me/Rahnamye_Behesht
⁉️سوال
چگونه ممکن است انسان مقدّرات و سرنوشت خود را به دست استخاره بسپارد و با تفّال به قرآن و یا دانه هاى تسبیح تکلیف خود را تعیین کند؟
🗯پاسخ:
❗️اولا: «استخاره» در لغت به معناى «طلب خیر از خداوند کردن» است .خداوندى که جهان آفرینش در قبضه قدرت اوست، آفریدگارى که سرنوشت تمام موجودات جهان از او سرچشمه مى گیرد و مى تواند بنده خود را با نیکیها رهبرى نماید.
🔷معناى این نوع استخاره این است:
❗️هنگامى که انسان مى خواهد کارى را انجام دهد لازم است با نهایت دقّت و توجّه، تمام مقدّمات کار را تا آن جا که ممکن است فراهم سازد و از آنچه موجب ضرر و زیان است بپرهیزد، سپس از صمیم قلب از خداوند بخواهد او را در این راه موفّق کند و نفع و خیر نصیب او سازد.
❗️خلاصه این که، وقتى انسان دست به یک کار بزرگ مى زند و سرانجام کار روشن نیست، پس از انجام کارهاى لازم که در پیشرفت او دخالت دارد، باید در این حال خدا را بخواند، و از او بطلبد که وى را در این کار از هر نظر پیروز گرداند و او را در رسیدن به مقصود رهنمون گردد.
🗯این همان استخاره به معناى «طلب خیر از خدا کردن» است که روایات صحیح و معتبرى دارد. این نوع استخاره نه احتیاج به قرآن دارد و نه تسبیح، بلکه یک توجّه باطنى است که انسان مى تواند هر روز دهها مرتبه آن را انجام دهد.
❗️در روایات مى خوانیم:«هیچ بنده باایمانى از خداوند طلب خیر نکرد، مگر این که خداوند خیر را براى او فراهم ساخت»
📚وسائل الشیعه،ج8 ص81
❗️نتیجه این گونه استخاره این نیست که انسان تردید خود را به وسیله استخاره رفع کند، بلکه غرض از آن این است که پس از انجام تدابیر صحیح، از خداوند خیر و نفع بخواهد و ناگفته پیداست هیچ موحّدى نمى تواند تأثیر خواست و کمک خداوند را در هیچ امرى انکار کند و در وسعت قدرت او شکّ و تردید نماید. این توجّه، به انسان باایمان نیرو و توان مى بخشد که در برابر مشکلات کارها ایستادگى کند و با تکیه کردن به نیروى لایزال الهى پیش رود.
❗️ثانیاً: درباره استخاره هایى که امروز مرسوم است هرگز مطلب آن طور نیست که در سؤال تصوّر شده است که انسان مقدّرات خود را به دست تسبیح بسپارد.
🗯 بلکه لازم است پیش از استخاره جهات زیر در نظر گرفته شود:
1⃣ استمداد از عقل و فکر:
❗️ خداوند بر بندگان منّت گذارده و آنها را با نیروى عقل مجهّز ساخته است. عقل مى تواند در بسیارى از موارد سرانجام کار را از نظر سود و زیان روشن سازد و تشخیص دهد کدام یک از انجام و ترک، مصلحت است. در این موارد هرگز استخاره به تسبیح و قرآن مورد ندارد.
2⃣مشورت با افراد مطّلع:
❗️اسلام بقدرى به مسأله مشورت اهمّیّت داده که آن را از علائم ایمان دانسته است. قرآن مجید مى فرماید «و کارهایشان به صورت مشورت در میان آنهاست. »
📓شوری38
❗️ و نیز خداوند به پیامبر خود دستور مى دهد که در کارهاى مهم با یاران خود مشورت کند: «با آنان مشورت کن»
📓ال عمران159
❗️در این صورت هرگاه نظر قاطعى از افراد با تجربه در کارى ابراز گردید، دیگر موردى براى استخاره باقى نمى ماند.
🗯امّا در صورتى که ابهام کار از طریق عقل خود انسان و از راه مشورت گشوده نشد و مطلب ابهام و پیچیدگى پیدا کرد، در این موقع انسان در حالت تحیّر و تردید فرو مى رود و یک حال بلاتکلیفى، توأم با ناراحتى براى او پدید مى آید.
❗️نخستین فایده استخاره با قرآن یا تسبیح در این موقع این است که آن حالت تحیّر را از بین مى برد و انسان را از تردید و دو دلى رنج دهنده اى راحت مى کند.
🔴دیگر این که، معناى استخاره در این هنگام این است که از خداوند مى خواهد خیر و صلاح او را از این راه نشان دهد. اکنون که بنده اش تمام درها را به روى خود بسته دیده است از صمیم قلب و با خلوص تمام از پروردگار خود مى خواهد او را از این راه به آنچه صلاح در آن است ـ اعم از فعل و ترک ـ راهنمایى بفرماید.
مسلّماً توجّه به خدا توأم با خلوص نیّت در این حالت مؤثر است. چه مانعى دارد که خداوند از این راه خیر و صلاح او را نشان دهد؟
⁉️فرض کنیم این شخص متحیّر استخاره نکند آیا مى تواند خود را از یکى از فعل و ترک باز دارد؟ بطور مسلّم نه، بالاخره در این موقع یا آن کار مورد نظر را انجام مى دهد، یا انجام نمى دهد. چه بهتر که در این حالت، در انتخاب یکى از دو طرف، توجّهى قلبى به خدا پیدا کند و از او بخواهد که آنچه مصلحت است براى او از طریق استخاره معیّن فرماید. مسلّماً به هنگام انتخاب آن از این راه با قاطعیّت و اطمینان بیشترى به راه خود ادامه مى دهد و آن نیز در پیروزى او مؤثر است.
🔷منابع:
📚وسائل الشیعه ج8 ص78 باب6
📚پاسخ به پرسش های مذهبی،ص651
https://telegram.me/Rahnamye_Behesht
⁉️سوال
من درقبرستان بقیع بودم یه عالم وهابی انجابودمن کفتم خداهمه جاهست گفت شمانفهمیدایاخداتومستراب منظورتوچاه کسافت هم هست؟لطفایه توضیح ساده تری بفرمایید
🗯پاسخ:
❗️در این شکی نیست که هیچ مکانی از خداوند خالی نیست و او همه جا می باشد .
❗️خداوند در ایات متعددی به این مساله تصریح کرده است از جمله:
🔷 «مشرق و مغرب، از آن خداست! پس به هر سو رو کنید، رو به خدا کرده اید. خداوند داراى قدرت وسیع و (به همه چیز) دانا است.»
📓بقره115
🔷 «او کسى است که هم در آسمان معبود است و هم در زمین؛ و او حکیم و دانا است.»
📓زخرف84
🔷 «...و هر جا باشید او با شما است، و خداوند نسبت به آنچه انجام مى دهید بینا است.»
📓حدید4
🔷 «هیچ گاه سه نفر با هم نجوا نمىکنند مگر این که خداوند چهارمین آنها است، و هیچ گاه پنج نفر با هم نجوا نمىکنند مگر این که او ششمین آنها است، و نه تعدادى کمتر و نه بیشتر از آن هستند مگر این که او همراه آنها است هر جا که باشند.»
📓مجادله7
🔷«ما انسان را آفریدیم و وسوسه هاى نفس او را مى دانیم، و ما به او از رگ قلب اش نزدیکتریم»
📓ق16
🔷 «او است اوّل و آخر و پیدا و پنهان؛ و او به هر چیز دانا است.»
📓حدید3
🔷 «و شما در این حال نظاره مىکنید (و کارى از دستتان ساخته نیست)؛ ـ و ما از شما به او نزدیکتریم ولى نمىبینید.
📓واقعه 84-85
❗️امام کاظم فرمود:
« خداوند از ازل وجود داشته بدون زمان و مکانی و الان نیز همان گونه است هیچ مکانی از او خالی نیست در عین حال هیچ مکانی را اشغال نمی کند و در هیچ مکانی حلول نمی کند»
📚توحید صدوق،ص310
❗️به این مضمون احادیث متعددی امده است که جهت اگاهی رجوع شود به :
📚بحار الانوار ج3 ص309 باب14
❗️در تفسیر موضوعی پیام قران چنین امده است:
🗯معنای حضور خدا در همه جا:
❗️ممکن است بعضى حضور خداوند را در همه جا، مثلا با حضور نیروى جاذبه در کل جهان مادى یا حضور «اتر» (ماده فرضى بی وزن و بى رنگى که همه جهان را پر کرده و حتّى در خلأ نیز وجود دارد) خیال کنند، در حالى که همه اینها، از قبیل وجود در مکان است، و مفهوماش این است که در هر گوشه اى از جهان قسمتى از امواج جاذبه یا ذرّاتى از اتر وجود دارد، و لازمه این مطلب وجود اجزاء ترکیبى از یک سو، و نیاز به مکان از سوى دیگر است.
🗯در حالى که مفهوم حضور خداوند در تمام جهان این است که او مافوق مکان است، و به همین دلیل هیچ مکانى نسبت به او دورتر از مکان دیگر نیست .
❗️اگر بخواهیم مثالى - هرچند ناقص - براى این معنا در نظر بگیریم، باید آن را تشبیه به حضور معادلات علمى و مسائل عقلى در همه جا بدانیم.
🔷مثلا مى گوییم: کل بزرگتر از جزء است، و اجتماع نقیضین ممکن نیست، و دو ضرب در دو مساوى با چهار است.
❗️این قبیل قضایا در زمین، در کره ماه، در کره مریخ، در ماوراء کهکشان ها همه جا صدق مى کند. در تمام این مکان ها، کل بزرگتر از جزء است، و در تمام این کرات، اجتماع نقیضین غیر ممکن است، و در عین حال مکان و محلّى براى آنها نیست.
📚پیام قرآن ،ایت الله العظمی مکارم،ج4 ص302
https://telegram.me/Rahnamye_Behesht
⁉️سوال
آیا با انجام هر گناهی اعمال نیک انسان ازبین میروند؟ پس عدل خدا چه میشود؟چون انسان جایز الخطاست
🗯پاسخ:
❗️در تفسیر نمونه چنین امده است:
🔴«حَبْط» در اصل به گفته «راغب» در «مفردات» به معنى این است: چهارپائى آن قدر بخورد که شکمش باد کند و چون این حالت سبب فساد غذا و بى اثر بودن آن مى گردد، این واژه به معنى باطل و بى خاصیت شدن، به کار مى رود، لذا «معجم مقائیس اللغة» معنى آن را «بطلان» ذکر کرده است و به همین دلیل، در آیه 16 سوره «هود» هم ردیف باطل ذکر شده، مى فرماید:
«دنیاپرستان کسانى هستند که در آخرت جز آتش بهره اى ندارند و آنچه را در دنیا انجام داده اند بر باد مى رود و اعمالشان باطل مى شود».
🗯و اما «اِحباط» در اصطلاح متکلمان و علماء عقائد، عبارت از این است که ثواب اعمال پیشین بر اثر گناهان، از بین برود، نقطه مقابل تکفیر که به معنى از بین رفتن کیفر و آثار گناهان پیشین، به خاطر اعمال نیک آینده است.
❗️در این که آیا احباط و تکفیر در مورد ثواب اعمال صالح و کیفر گناهان صحیح است، یا نه؟ در میان علماء عقائد بحث و گفتگو است.
🗯به گفته مرحوم «علامه مجلسى» مشهور میان متکلمان امامیه بطلان احباط و تکفیر است، آنها فقط مى گویند: ثواب مشروط به آن است که انسان با ایمان از دنیا برود، و عقاب مشروط به این است که به هنگام مرگ با اسلام و توبه از دنیا نرود.
📚بحار الانوار ج5 ص332
❗️ولى علماء معتزله نظر به ظواهر بعضى از آیات و روایات، معتقد به صحت احباط و تکفیرند.
📚همان مدرک
❗️«خواجه نصیر الدین طوسى» در کتاب «تجرید العقائد» احباط را باطل شمرده و با دلیل عقل و نقل بر آن استدلال کرده است،
🗯دلیل عقلى او این است که: احباط مستلزم ظلم است (زیرا کسى که ثواب کمترى داشته و گناه بیشترى، پس از احباط به منزله کسى خواهد بود که اصلاً کار نیک نکرده است و این یک نوع ستم در حق او خواهد بود)
❗️و اما دلیل نقلى، این است که قرآن با صراحت مى گوید: «هر کس به مقدار سنگینى ذره اى کار خیر کند آن را مى بیند * و هر کس به مقدار سنگینى ذره اى کار شرّ کند آن را مى بیند».
📓زلزال 7-8
❗️در میان دانشمندان معتزله «ابو هاشم» احباط و تکفیر را به هم آمیخته و عنوان موازنه را به وجود آورده است به این معنى که گناه و ثواب را با هم مى سنجد و از یکدیگر کسر مى کند.
🗯ولى حق این است که:
❗️احباط و تکفیر امرى ممکن مى باشد و هیچ گونه ظلمى از آن حاصل نمى گردد، و آیات و روایاتى صریحاً بر آن دلالت دارد و به نظر مى رسد مخالفتِ منکران، به یک نوع «نزاع لفظى» مى کند.
❗️توضیح این که:
🗯گاه، مى شود انسان سالیان دراز زحمت مى کشد و با مشقت فراوان سرمایه اى مى اندوزد، ولى با یک ندانم کارى و یا یک هوسبازى آن را از دست مى دهد، یعنى «حسنات» سابق «حَبط» مى شود.
❗️و یا به عکس، مرتکب اشتباهات و خسارت هاى زیادى شده و با یک عمل عاقلانه و حساب شده همه را جبران مى کند، این یک نوع «تکفیر» است (تکفیر یک نوع پوشانیدن و جبران کردن است)
🗯در مسائل معنوى نیز همین اصل، صادق مى باشد.
📚تفسیر نمونه ج2 ص113
https://telegram.me/Rahnamye_Behesht
⁉️سوال
لطفا در مورد سند دعای ندبه توضیح بدید برخی می گویند این دعا بدون سند و جعلی است
🗯پاسخ:
❗️دعای ندبه را عده ای از علما و محدثین نقل کرده اند از جمله:
1⃣شیخ مشهدی در کتاب المزار از محمد بن ابی قره و او از کتاب ابی جعفر محمد بن الحسن بن سفیان بزوفری نقل کرده و آن را به امام زمان نسبت داده است
📚المزار ص573
2⃣سید بن طاووس در مصباح الزائر و اقبال الاعمال نقل می کند و ان را به امام زمان نسبت داده است
📚مصباح الزائر ص446
📚اقبال الاعمال،ص295
3⃣علامه مجلسی در کتاب زاد المعاد از این دعا نام می برد و می گوید:
« اما دعای ندبه که مشتمل بر عقاید حقه و تاسف بر غیبت قائم است به سند معتبر از امام صادق نقل شده است»
📚زاد المعاد ص488
4⃣قبل از این بزرگان این دعا را شیخ جلیل محمد بن علی بن یعقوب بن اسحاق بن ابی قره قنانی که معاصر شیخ نجاشی و از اعلام قرن پنجم بوده نقل کرده است .
5⃣ونیز شیخ جلیل محمد بن حسین بن سفیان بزوفری در کتاب الدعا نقل کرده است .او از مشایخ شیخ مفید بوده و مورد تایید خاص او بوده است .
❗️بنابراین، ملاحظه مى کنید که سند دعابه افرادى برمى گردد که همه ثقه و یا شناخته شده اند و هیچ شخص مجهول و ناشناسى در سند دعانیست.
🗯علاوه بر این، بفرض این که این دعامجهول باشد، باز طبق قاعده معروفى که در اصول داریم به نام «قاعده تسامح در ادّله سنن» یعنى در عین این که در سند روایات مربوط به احکام واجب و حرام باید سختگیرى و موشکافى زیاد کرد در ادلّه مستحبّات لازم نیست سختگیرى نمود، چه این که مستحبّات اعمالى هستند که انجام آنها واجب نیست و ترک آنها حرام نمى باشد در این سند این دعانیز نمى توان سختگیرى کرد.
❗️مطابق این قاعده معروف که متّکى به احادیث زیاد و معتبرى هست
📚بحار الانوار ج2 ص256 باب 30
❗️فقهاى اسلام هیچ گاه درباره سند مستحبّات و دعاها ایراد نمى گرفتند و به همین اندازه که در کتاب مشهور نقل شده بود و مضمون صحیحی داشت قناعت می کردند .
🗯در هر صورت طبق مدارک فوق سند دعای ندبه چیزی نیست که قابل ایراد باشد و سرچشمه ایراد عدم اگاهی بر مطالب فوق بوده است
🔴منابع
1⃣موعود شناسی،رضوانی،ص487
2⃣سلسله مباحث امامت و مهدویت،صافی گلپایگانی،ج1 ص381
3⃣پاسخ به پرسشهای مذهبی،سبحانی و مکارم،ص647
https://telegram.me/Rahnamye_Behesht
⁉️سوال
چرا خداوند یا واجب الوجود باید بی نیاز مطلق باشد و هیچ گونه نقص و محدودیتی نداشته باشد ایا نمیتونه واجب الوجود باشه اما کامل و بدون نقص نباشه
🗯پاسخ:
❗️محدود بودن موجود، ملازم با آميختگى او با عدم و نيستى است، كتابى را در نظر بگيريد كه بصورت جيبى يا قطع رقعى چاپ شده است، هر بعدى از ابعاد كتاب را در نظر بگيريد سرانجام به نقطه اى مى رسد كه در آنجا، وجود كتاب پايان پذيرفته و ديگر از كتاب خبرى نيست.
🔴 معنى اينكه رشته كوه البرز و يا سبلان با آن بزرگى محدود است، اين است كه در اندازه گيرى خود به نقطه اى ميرسيم كه در آنجا اثرى از اين دو كوه نيست.
❗️ از اين بيان مى توان نتيجه گرفت كه معنى محدود بودن حادثه اى از نظر زمان و يا محدود بودن وجود جسمى از نظر مكان اين است كه وجود و هستى او، آميخته با عدم و نيستى است و محدود بودن و آميختگى با عدم، با هم متلازم و توأم مى باشند و لذا تمام پديده ها و اجسام كه از نظر زمان و مكان محدود هستند وجود و هستى آنها با عدم و نيستى آميخته است و صحيح است كه بگوييم فلان حادثه در فلان زمان تحقّّق نيافته است و يا فلان جسم در فلان مكان نيست.روى اين لحاظ نمى توان خدا را محدود فرض كرد و تصور نمود، زيرا لازمه محدود بودن، آميختگى وجود او با عدمها و نيستى هاست.
❗️ موجودى كه با عدم آميخته باشد، موجود باطلى خواهد بود، كه شايستگى مقام حق مطلق را كه بايد صد در صد حق باشد نخواهد داشت و شعار عقل و قرآن درباره خدا اين چنين است.
«خدا است حق و پايدار و استوار، و آنچه غير او مى خوانند باطل و پوچ است».
📓حج 62
❗️ما مى توانيم نامحدود بودن خدا را با دليل ديگر نيز ثابت كنيم و آن اينكه:
🗯 موجبات محدوديت در ساحت خدا محكوم است.
❗️ توضيح اينكه زمان و مكان ، مايه محدود بودن پديده در اجسام است، حادثه اى كه در يك مقطع و برش از زمان پديد آيد، از آنجا كه وجود او با زمان آميخته است، طبعاً، چنين پديده اى در زمانهاى ديگر نخواهد بود، يا جسمى كه مكان و فضاى معينى را اشغال و پر مى كند، قطعاً در مكان و فضاى ديگر نخواهد بود در اين صورت خداى پيراسته از هر زمان و مكان، پيراسته از اين قيود محدوديت آفرين، منزه خواهد بود از اين جهت نمى توان براى وجود خدا، زمان و مكانى تصور كرد،و بايد او را موجود نامحدود توصيف كرد.
📚 منشور جاويد، علامه سبحانی ج2، ص 191ـ192
https://telegram.me/Rahnamye_Behesht
⁉️سوال
ایا عصمت ائمه و پیامبران جنبه جبری ندارد؟ ایا نمیشه گفت که اگر ما هم معصوم بودیم گناه نمی کردیم ؟ ایا عصمت جبری فضیلت است؟
🗯پاسخ:
❗️بسیارى از افراد هنگامى که بحث عصمت انبیاء یا ائمه را مطالعه مى کنند، فوراً از خود سؤال مى نمایند که مقام عصمت یک موهبت الهى است که الزاماً به پیامبران و امامان داده شده، و هرکس مشمول این «موهبت» گردد در برابر گناه و خطا بیمه شده است، بنابراین معصوم بودن آنها فضیلت و افتخارى محسوب نخواهد شد، هر کس مشمول چنین موهبتى گردد از تمام گناهان و خطاها فاصله خواهد گرفت، و این یک الزام الهى است.
❗️بنابراین با وجود مقام عصمت، انجام گناه و خطا محال است، و واضح است که ترک محال فضیلتى محسوب نمى شود، مثلا اگر ما به انسانهائى که درصد سال بعد مى آیند یا درصد سال قبل مى زیسته اند ظلم و ستم نمى کنیم افتخارى براى ما نیست، چون انجام چنین امرى براى ما محال است
🗯 گرچه این اشکال متوجه اصل مسأله عصمت انبیاء نیست، بلکه فضیلت بودن آن را زیر سؤال مى برد، با این حال توجه به چند نکته مى تواند جواب این سؤال را روشن سازد.
1⃣ کسانى که این اشکال را مطرح مى کنند توجه به ریشه هاى عصمت انبیاء ندارند، آنها چنین مى پندارند که مقام عصمت مثلاً مانند مصونیت در برابر بعضى از بیماریها است که از طریق تزریق بعضى از واکسنها انجام مى شود، و هرکس چنان تزریقى در مورد او انجام شود مبتلا به آن بیمارى نمى گردد چه بخواهد و چه نخواهد.
❗️ولى مصونیت معصومین در برابر گناه از مقام معرفت و علم و تقواى آنها سرچشمه مى گیرد، درست همانند پرهیز از پاره اى از گناهان براى فرد فرد ما که به خاطر علم و آگاهى و ایمان و معرفت آن را ترک مى کنیم.
🔷 مثلا هرگز با بدن لخت قدم در کوچه و خیابان نمى گذاریم، همچنین کسى که اطلاع کافى درباره آثار مخرب مواد مخدر دارد و به خوبى مى داند آلوده شدن به آن سبب قطعى براى مرگ تدریجى است هرگز به سراغ آن نمى رود، مسلماً این ترک مواد مخدر براى او یک فضیلت است که از علم و آگاهى او سرچشمه مى گیرد، و با داشتن این علم هر چند آن را ترک مى کند ولى اجبارى در کار نیست و توانائى استعمال مواد مخدر را دارد.
🗯به همین دلیل ما سعى مى کنیم از طریق تعلیم و تربیت سطح معرفت و آگاهى و تقوا را در افراد بالا ببریم، تا آنها را حداقل در برابر گناهان بزرگ، و اعمال زشت و زننده بیمه نمائیم.
⁉️آیا اگر افرادى به خاطر این تعلیم و تربیت پاره اى از این اعمال را ترک کنند افتخار و فضیلت نیست؟
❗️به تعبیر دیگر ترک گناه براى پیامبران، محال عادى است، نه محال عقلى، و مى دانیم محال عادى با اختیارى بودن سازگار است، فى المثل محال عادى است که شخص عالم و مؤمنى شراب با خود به مسجد ببرد و در صف جماعت بنوشد، ولى مسلماً این یک محال عقلى نیست بلکه محال عادى است.
❗️کوتاه سخن اینکه:
🗯سطح بالاى معرفت و ایمان انبیاء که خود یک افتخار و فضیلت است سبب افتخار و فضیلت دیگرى که مقام عصمت است مى گردد (دقت کنید).
⁉️و اگر گفته شود آنها این ایمان و معرفت را از کجا آورده اند
❗️ مى گوئیم این از امدادات الهى است، ولى با این قید که امدادهاى الهى بى حساب نیست و لیاقتهائى در اینها وجود داشته است، همانگونه که قرآن درباره ابراهیم خلیل مى فرماید: او تا از عهده امتحانات مهم الهى برنیامد به مقام پیشوائى خلق نرسید
📓بقره124
❗️یعنى ابراهیم پس از پیمودن این مراحل با اراده و اختیار خود لایق آن موهبت عظیم الهى شد.
🗯در مورد یوسف نیز مى فرماید: «هنگامى که به مرحله بلوغ و قوت و تکامل جسم و جان رسید (و آمادگى براى پذیرش وحى پیدا کرد) ما حکم و علم به او دادیم، و این گونه نیکوکاران را پاداش مى دهیم»
📓یوسف 22
❗️جمله «کَذلِکَ نَجْزِى الْمُحْسِنینَ» شاهد خوبى براى مقصود ما است زیرا مى گوید: اعمال صالح و شایسته یوسف، او را آماده براى آن موهبت بزرگ الهى کرد، درباره موسى نیز تعبیراتى دیده مى شود که این واقعیت را روشن مى سازد، مى فرماید: «ما تو را بارها امتحان کردیم، و سالها در میان مردم مدین توقف کردى (وبعد از آمادگى لازم و بیرون آمدن از کوره امتحانات با سرافرازى و پیروزى) داراى قدر و مقام شدسی»
📓طه 40
❗️معلوم است که در وجود این بزرگان، لیاقتها و استعدادهائى بوده، ولى شکوفا ساختن آنها هرگز جنبه اجبارى نداشته، بلکه با اختیار و اراده خودشان این راه را پیموده اند، و بسیارند کسانى که لیاقتهائى دارند و هرگز آن را شکوفا نمى سازند و از آن استفاده نمى کنند، این از یک طرف.
🗯از سوى دیگر اگر پیامبران مشمول چنین مواهبى شده اند به موازاتش مسئولیتهاى سنگینى بر دوش آنان گذارده شده، یا به تعبیر دیگر خداوند به همان مقدار که مسئولیت به کسى مى دهد توان و نیرو به او مى بخشد، و سپس در انجام مسئولیت او را امتحان مى کند.
🗯ادامه پاسخ 👇👇👇
🗯ادامه پاسخ 👇👇👇
2⃣پاسخ دیگرى که مى توان به این سوال داد این است که به فرض که انبیاء و ائمه با یک امداد الزام آور الهى از انجام هرگونه گناه و خطا مصون شده باشند تا اطمینان خلایق را جلب کنند و چراغى براى هدایت آنها گردند، ولى در عین حال راه انجام «ترک اولى» یعنى کارى که گناه نیست اما لایق شأن آنها نیز نمى باشد به روى آنها باز است.
❗️افتخار آنها در این است که حتى ترک اولى نمى کنند، و این یک امر اختیارى براى آنهاست، و اگر به ندرت ترک اولى از بعضى از انبیاء سرزده به همان نسبت مورد خطاب و عتاب شدید الهى، و گاه گرفتار پاره اى از محرومیتها شده اند، چه فضیلتى از این برتر و بالاتر که آنها به خاطر اطاعت فرمان حق حتى به سراغ ترک اولى نروند.
❗️بنابراین افتخار انبیاء در این است که به مقدار این مواهب مسئولیت مى پذیرند، و حتى به سراغ ترک اولى نمى روند. و اگر در موارد استثنائى ترک اولائى از آنها سرزده به زودى جبران کرده اند.»
📚تفسیر پیام قرآن،ج7 ص193
https://telegram.me/Rahnamye_Behesht
⁉️سوال
چرا استفاده از انگشتر طلا یا ساعت طلا برای مرد حرامه ولی واسه زن جایزه
🗯پاسخ:
❗️حکمت و فلسفه واقعی احکام و از جمله حرمت استفاده از طلا برای مردان برای ما کاملا مشخص نیست اما می دانیم که این حکم حتما دارای مصالح بوده است .
❗️امام صادق فرمود:
« از انجایی که می دانیم خداوند حکیم است تصدیق می کنیم که تمام افعالش از روی حکمت است اگر چه فلسفه انها را ندانیم»
📚بحار الانوار ج52 ص91
🗯در این مورد روایاتی وارد شده است که استفاده می شود استعمال طلا برای مردان جایز نیست .
🔷پیامبر گرامی فرمود:
« انگشتر طلا بدست نکن چون زینت تو در آخرت خواهد بود»
📚الکافی ج6 ص468
❗️امام صادق فرمود:
« در دست خود هیچ انگشتری از طلا مکن»
📚همان مدرک ص469
🗯وفرمود:
« طلا لباس بهشتیان است و خداوند طلا را در دنیا زینت زنان قرار داده و بر مردان پوشش طلا را حرام داشته و نماز در آن را باطل اعلام کرده است»
📚التهذیب ج2 ص227
❗️شاید بتوان گفت که علت تحریم طلا برای مردان و جائز بودن آن برای زنان آن است که اصولا طلا برای زینت کردن استفاده می شود و طبیعت مرد و زن تفاوت دارد .طبیعت و غریزه زن به سوی زیبایی و زینت گرایش یافته و اصولا زیباتر هم افریده شده پس برای او مجاز شده در عین اینکه زیبایی و زینت زن باعث برقراری روابط گرم و صمیمانه خانواده و گرایش مرد به سوی تشکیل خانواده و برقرار بودن نوع و نسل می شود
❗️اما گرایش مردان به زینت در عین حال که در انها روحیات زنانه به وجود می آورد و از طبیعت خود دور می کند آن ها را از مسئولیت در امور اساسی زندگی دور می کند و به سوی تجملات و مظاهر دنیا و چه بسا دوری از پرودگار سوق می دهد
🗯البته برخی در این زمینه این موارد را نیز بیان کرده اند:
🔷گلبول های سفید در خون مرد بیش از زن است .از طرف دیگر طلا در افزایش این گلبول ها موثر است لذا وجود آن برای زن مفید است ولی برای مردان چندان مناسب نیست و ممکن است موجب برهم زدن گلبول های سرخ و سفید گردد ونیز موجبات تحرکات عصبی مردان را فراهم می کند
📚سالنامه پیام اسلام ،سال1357
📚بهداشت در اسلام،دکتر اردوبادی
❗️البته چنان که گذشت عمده دلیل ما در این مساله روایات فراوانی است که در مجامع روایی ما ثبت وضبط شده است و فلسفه اصلی این حکم نیز برای ما دقیقا مشخص نیست .
📚وسائل الشیعه ج4 ص412 باب30
https://telegram.me/Rahnamye_Behesht
⁉️سوال
یه سوال اعتقادی مهم داشتم که یه ملحد شبهه کرد و ما میخواهیم جوابش رو بدیم .اگه می گیم خدا علم داره ،قدرت داره و مانند اینا یعنی بخشی از ذاتش علم است بخشی قدرت و وجود خدا مرکب از چند جزئ است و هر موجود مرکبی هم نیازمند به اعضایش است در این صورت خدا هم نیازمند میشه اما فرض اینا که خدا نیازمند نیست
🗯پاسخ:
❗️هرگاه هر يك از اين صفات بخشى از ذات خدا را تشكيل مى دادند، در اين صورت جا داشت تركيب به ذات خدا راه يابد، ولى اگر هر يك از اين صفات سراسر وجود او را تشكيل دهد در اين صورت،براى انديشه تركيب، علتى باقى نمى ماند.
❗️زيرا هيچ مانعى ندارد كه شى ا ى بر اثر كمال بى پايانى كه دارد در حدى قرار گيرد كه سراسر وجود او، علم و قدرت و حيات باشد بدون آن كه كثرتى در ذات پديد آيد، اگر كثرتى هست در مقام مفاهيم ذهنى است، نه در خارج و مقام عينيت بلكه در خارج مصداق علم در خدا، همان مصداق قدرت، و هر دو مصداق حيات مى باشند.
❗️نظير آن در عالم ممكنات، اين است كه سراسر وجود ما، هم مخلوق خدا و هم معلوم او است، نه اين كه جزئى از ما معلوم، و جزء ديگر مخلوق او است.
🗯براى تقريب ذهن نور را در نظر بگيريد، درخشندگى و روشنائى و حرارت و گرمى از خواص نور است آيا كاشفيت و روشنگرى مربوط به گوشه اى از وجود آن است يا اين كه سراپاى نور، كاشفيت و درخشندگى است، همچنان كه سراپاى آن، حرارت و گرمى مى باشد.
🔷منابع جهت مطالعه بیشتر:
📚منشور جاويد،علامه سبحانی ج 2، ص 230
📚تفسیر موضوعی پیام قران،ایت الله مکارم،ج3 ص274
https://telegram.me/Rahnamye_Behesht
⁉️سوال
برخی از شبکه های ماهواره ای مسیحی می گویند که قران تورات و انجیل زمان پیامبر را تصدیق کرده و این یعنی در تورات و انجیل تحریفی صورت نگرفته پس اونا کتاب اسمانی واقعی هستند و مکتب مسیحیت هم برحق است .ایه 48 مائده مساله تصدیق تورات و انجیل رو مطرح می کنه؟
🗯پاسخ:
❗️در آیات متعدّدى از قرآن مجید، این تعبیر به چشم مى خورد که: «قرآن مفاد کتب پیشین را تصدیق مى کند».
❗️در آیه 48 مائده که شماره اشاره کردید می فرماید:
«ما این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم در حالى که این کتاب، کتب آسمانى پیشین را تصدیق مى کند».
🗯همین امر سبب شده که جمعى از مبلغان یهود و مسیحى، این آیات را سندى بر عدم تحریف تورات و انجیل بگیرند، و بگویند: تورات و انجیل در عصر پیامبر اسلام مسلما باتورات و انجیل امروز تفاوتى پیدا نکرده، و اگر تحریفى در تورات و انجیلها رخ داده باشد، مسلماً مربوط به قبل از آن است، و چون قرآن صحت تورات و انجیل موجود عصر پیامبر اسلام را تصدیق نموده پس مسلمانان باید این کتب را به عنوان کتب آسمانى دست نخورده به رسمیت بشناسد.
🗯ایات مختلفى از قرآن گواهى مى دهد که نشانه هاى پیامبر اسلام و آئین او در همان کتابهاى محرّف که در دست یهود و نصارى در آن زمان بوده وجود داشته است، زیرا مسلم است که منظور از تحریف این کتب آسمانى این نیست که تمام کتابهاى موجود باطل و برخلاف واقع مى باشد، بلکه قسمتى از تورات و انجیل واقعى در لابلاى همین کتب وجود داشته و دارد، و نشانه هاى پیامبر اسلام، در همین کتب و یا سائر کتابهاى مذهبى که در دست یهود و نصارى بوده، وجود داشته است (والان هم بشاراتى در آنها هست که ما در پاسخ های گذشته کانال به ان اشاره داشته ایم )
❗️به این ترتیب ظهور پیغمبر اسلام و کتاب آسمانى او عملاً تمام آن نشانه ها را تصدیق مى نموده زیرا با آن مطابقت داشته است.
🗯بنابراین معنى تصدیق قرآن نسبت به تورات و انجیل این است که صفات و ویژگیهاى پیغمبر و قرآن با نشانه هائى که در تورات و انجیل آمده مطابقت کامل دارد.
❗️استعمال واژه «تصدیق» در معنى «مطابقت» در آیات دیگر قرآن نیز مشاهده مى شود، از جمله در آیه 105 سوره «صافات» به ابراهیم مى گوید:
« قد صدّقت الرویا »«تو تصدیق خواب خود نمودى»
❗️ یعنى عمل تو مطابق خوابى است که دیده اى،
🗯 و در آیه 157 سوره اعراف چنین مى خوانیم:
« الذین یتبعون الرسول النبى الامى الذى یجدونه مکتوبا عندهم فى التوراة و الانجیل... »
❗️این معنى صریحا بیان شده، یعنى اوصافى که در او مى بینند مطابق است با آنچه در تورات یافته اند.
🗯در هرحال آیات فوق چیزى جز «تصدیق کردن عملى» قرآن و پیامبر نسبت به نشانه هاى حقانیت او که در کتب گذشته بوده است نیست، و دلالتى بر تصدیق تمام مندرجات تورات و انجیل ندارد بعلاوه آیات متعددى از قرآن حکایت از این مى کند که آنها آیات تورات و انجیل را تحریف نمودند، این خود شاهد زنده اى است برگفتار بالا چنان که فرمود:
« ایا انتظار دارید به ایین شما ایمان بیاورند با اینکه عده ای از انان سخنان خدا را می شنیدند و پس از فهمیدن آن را تحریف می کردند در حالی که علم و اطلاع داشتند»
📓بقره 75
📚تفسیر نمونه ج1 ص210
https://telegram.me/Rahnamye_Behesht
⁉️سوال
ضمن عرض تسلیت بابت شهادت امام جواد لطفا پاسخ این شبهه را بدهید که چگونه ممکن است یک کودک مانند امام جواد در سن هفت سالگی امام شود و هدایت جامعه را بر عهده گیرد این سوال خیلی از جوانان و دانشجویان است که از ما می پرسند
🗯پاسخ:
❗️دوران شکوفایى عقل وجسم انسان معمولًا حد و مرز خاصى دارد که با رسیدن آن زمان، جسم و روان به حد کمال مى رسند، ولى چه مانعى دارد که خداوند قادر و حکیم، براى مصالحى، این دوران را براى بعضى از بندگان خاص خود کوتاه ساخته، در سال هاى کمترى خلاصه کند؟
❗️در جامعه بشر یت از آغاز تاکنون افرادى بوده اند که از این قاعده عادى مستثنى بوده اند و در پرتو لطف و عنایت خاصى که از طرف خالق جهان به آنان شده است، در سنین کودکى به مقام پیشوایى و رهبرى امتى نائل شده اند.
🗯براى درک بهتر موضوع، مواردى از این استثناها را یاد آورى مى کنیم:
1⃣قرآن مجید درباره حضرت یحیى و رسالت او و اینکه در دوران کودکى به نبوت برگزیده شده است، مى فرماید:
«اى یحیى کتاب را با تمام قدرت بگیر، ما فرمان نبوت را درکودکى به او دادیم»
📓مریم12
2⃣ براى آغاز تکلم و سخن گفتن کودک معمولًا زمانى حدود دوازده ماه لازم است، ولى چنان که مى دانیم، حضرت عیسى در همان روزهاى نخستین تولد زبان به سخن گشود و از مادر خود که به قدرت الهى بدون ازدواج باردار شده و نوزادى به دنیا آورده و به این جهت مورد تهمت و اهانت قرار گرفته بود بشدت دفاع کرد و یاوه هاى معاندین را با منطق و دلیل رد کرد، در صورتى که این گونه سخن گفتن و با این محتوا، در شأن انسان هاى بزرگسال است. قرآن مجید گفتار او را چنین نقل مى کند:
«(ناگهان عیسى زبان به سخن گشود و] گفت: «من بنده خدایم او کتاب [آسمانى] به من داده و مرا پیامبر قرار داده استو مرا- هر جا که باشم- وجودى پربرکت قرار داده و تا زمانى که زنده ام مرا به نماز و زکات توصیه کرده است و مرا نسبت به مادرم نیکوکار قرار داده و جبّار و شقى قرار نداده است)»
📓مریم30-32
❗️با توجه به آنچه گفته شد به این نتیجه مى رسیم که قبل از امامان نیز مردان الهى دیگرى از این موهبت و نعمت الهى برخوردار بوده اند و این امر اختصاص به امامان ما نداشته است.
🗯همچنین از بررسى تاریخ زندگانى امامان استفاده مى شود که این مسئله در زمان خود آنان، به ویژه عصر امام جواد نیز مطرح بوده و آنان هم با همین استدلال پاسخ داده اند. به عنوان نمونه:
1. على بن اسباط، یکى از یاران امام رضا و امام جواد مى گوید: روزى به محضر امام جواد رسیدم، در ضمن دیدار، به سیماى حضرت خیره شدم تا قیافه او را به ذهن خود سپرده، پس از بازگشت به مصر براى ارادتمندان آن حضرت بیان کنم.
❗️درست در همین لحظه امام جواد که گویى تمام افکار مرا خوانده بود، در برابر من نشست و به من توجه کرد و فرمود: «اى على بن اسباط کارى که خداوند در مسئله امامت انجام داده، مانند کارى است که در مورد نبوت انجام داده است. خداوند درباره حضرت یحیى مى فرماید: «ما به یحیى درکودکى فرمان نبوت دادیم».
و درباره حضرت یوسف مى فرماید: «هنگامى که او به حد رشد رسید، به او حکم (نبوت) و علم دادیم».
📓یوسف22
❗️همچنین درباره حضرت موسى مى فرماید: «و چون به سن رشد وبلوغ رسید، به او حکم (نبوت) و علم دادیم».
📓قصص14
❗️بنابر این همان گونه که ممکن است خداوند، علم وحکمت را در سن چهل سالگى به شخصى عنایت کند، ممکن است همان حکمت را در دوران کودکى نیز عطا کند.
📚الکافی ج1 ص384
2. یکى از یاران امام رضا مى گوید: در خراسان در محضر امام رضا بودیم. یکى از حاضران به امام عرض کرد: سرور من، اگر [خداى نخواسته] پیش آمدى رخ دهد، به چه کسى مراجعه کنیم؟ امام فرمود: به فرزندم ابو جعفر.در این هنگام آن شخص سن حضرت جواد را کم شمرد، امام رضا فرمود: «خداوند عیسى بن مریم را در سنى کمتر از سن ابو جعفر، رسول و پیامبر و صاحب شریعت تازه قرار داد.»
📚همان مدرک ص322
3. امام رضا به یکى از یاران خود به نام «معمر بن خلاد» فرمود: «من ابو جعفر را در جاى خود نشاندم وجانشین خود قرار دادم، ما خاندانى هستیم که کوچکتران ما مو به مو از بزرگانمان ارث مى برند»
📚ارشاد مفید ص319
🗯ادامه پاسخ 👇👇👇
🗯ادامه پاسخ 👇👇👇
4- در اغاز قرن سوم امامت کودک نه ساله یا کمتر مایه شگفتی فقیهان و متکلمان عصر گردید ولی مامون از واقع اگاه بود .او همگان را دعوت به مناظره با امام جواد کرد و پرده از چهره حقیقت برافتد، مناظرات آن کودک با علما و دانشمندان، نفس ها را در سینه حبس کرد و دهان ها بست.
❗️در اینجا به یک نمونه از مناظرات امام اشاره می کنیم:
🗯«یحیى بن اکثم از امام جواد اجازه گرفت. امام فرمود: هر چه مى خواهى بپرس.
❗️یحیى گفت: درباره شخصى که مُحْرِم بوده و در آن حال حیوانى را شکار کرده است، چه مى گویید؟
🔷امام جواد فرمود:« آیا این شخص، شکار را درحِلّ (خارج از محدوده حَرَم) کشته است یا درحرم؟ عالم به حکم حرمت شکار در حال احرام بوده یا جاهل؟ عمداً کشته یا به خطا؟ آزاد بوده یا برده؟ صغیر بوده یا کبیر؟ براى اولین بار چنین کارى کرده یا براى چندمین بار؟ شکار او از پرندگان بوده یا غیر پرنده؟ از حیوانات کوچک بوده یا بزرگ؟ باز هم از انجام چنین کارى ابا ندارد یا از کرده خود پشیمان است؟ در شب شکار کرده یا در روز؟ در احرامِ عُمره بوده یا احرامِ حج؟
❗️یحیى بن اکثم از این همه فروع که امام براى این مسئله مطرح نمود، متحیر شد و آثار ناتوانى و زبونى در چهره اش آشکار گردید و زبانش به لکنت افتاد، به طورى که حضار مجلس ناتوانى او را در مقابل آن حضرت نیک دریافتند.
🗯مأمون گفت: خداى را بر این نعمت سپاسگزارم که آنچه من اندیشیده بودم همان شد. سپس به بستگان و افراد خاندان خود نظر انداخت و گفت: آیا اکنون آنچه را که نمى پذیرفتید، دانستید؟
📚ارشاد مفید ص319
📚بحار الانوار ج50 ص75
❗️آنگاه پس از مذاکراتى که در مجلس صورت گرفت، مردم پراکنده گشتند وجز نزدیکان خلیفه، کسى در مجلس نماند. مأمون رو به امام جواد کرد و گفت: قربانت گردم خوب است احکام هریک از فروعى را که در مورد کشتن صید درحال احرام مطرح کردید، بیان کنید تا استفاده کنیم.
❗️ امام جواد فرمود: بلى، اگرشخص محرم در حِلّ (خارج ازحرم) شکار کند و شکار از پرندگان بزرگ باشد، کفاره اش یک گوسفند است و اگر در حرم بکشد کفاره اش دو برابر است؛ و اگر جوجه پرنده اى را در بیرون حرم بکشد کفاره اش یک بره است که تازه ازشیر گرفته شده باشد، و اگر آن را در حرم بکشد هم بره و هم قیمت آن جوجه را باید بدهد؛ و اگر شکار از حیوانات وحشى باشد، چنانچه گورخر باشد کفاره اش یک گاو است واگر شتر مرغ باشد کفاره اش یک شتر است و اگر آهو باشد کفاره آن یک گوسفند است و اگر هریک از اینها را در حرم بکشد کفاره اش دو برابر مى شود.
و اگر شخص محرم کارى بکند که قربانى بر او واجب شود، اگر دراحرام حج باشد باید قربانى را در «مِنى» ذبح کند و اگر در احرام عمره باشد باید آن را در «مکّه» قربانى کند. کفاره شکار براى عالم و جاهلِ به حکم، یکسان است؛ منتها در صورت عمد، [علاوه بروجوب کفاره] گناه نیز کرده است، ولى در صورت خطا، گناه از او برداشته شده است. کفاره شخص آزاد بر عهده خود او است و کفاره برده به عهده صاحب او است وبر صغیر کفاره نیست ولى بر کبیر واجب است وعذاب آخرت از کسى که از کرده اش پشیمان است برداشته مى شود، ولى آنکه پشیمان نیست کیفر خواهد شد.
📚الارشاد ص322
📚احتجاج ص246
❗️از این نمونه های تاریخی چنین استفاده می شود که یک کودک می تواند با عنایت خداوند صاحب علوم الهی شود و امام باشد.
📚راهنمای حقیقت،علامه سبحانی،ص349
https://telegram.me/Rahnamye_Behesht
⁉️سوال
لطفا جایگاه امام جواد رو در نزد علمای اهل سنت برامون بیان کنین
🗯پاسخ:
1⃣علامه سبط بن جوزی حنفی درباره امام می نویسد:
« او در علم و تقوا ،زهد و بخشندگی شیوه پدرش را در پیش گرفته بود .او با القاب مرتضی و قانع نیز خوانده می شد»
📚تذکره الخواص ص358٬359
2⃣محمد بن طلحه شافعی می اورد:
« هر چند خردسال بود اما منزلتی والا و آوازه ای بلند داشت .مناقب و فضائل او به قدری فراوان است که نه میدان هماوردی ها گنجایش آن را داشت و نه اجل امان داد تا بر همگان اشکار شود.در عمر کوتاهش خداوند او را از چنان منقبت و منزلتی خاص برخوردار کرد که فروغ آن در طلیعه بزرگداشت و تجلیل می درخشید»
📚مطالب السوول ص239
3⃣ذهبی از متعصبین اهل سنت درباره امام جواد چنین می نویسد:
« او به جواد ،قانع و مرتضی ملقب بود و در شمار بزرگان اهل بیت پیامبر قرار داشت .از انجا که به سخا و بخشندگی شهره بود « جواد» خوانده شد»
📚الوافی بالوفیات،ج4 ص105
4⃣ابن صباغ مالکی یکی دیگر از علمای اهل سنت چنین می نویسد:
« او در عین خردسالی مرتبه و منزلتی والا و آوازه ای بلند و فراگیر داشت .بر اساس نصوصی که درباره امامت او آمده بود و نیز وصیت پدرش علی بن موسی الرضا پس از پدرش عهده دار منصب امامت شد .جماعتی از افراد ثقه و عادل نیز این مطلب را نقل کرده اند»
📚الفصول المهمه ص251
5⃣شبراوی شافعی چنین می اورد:
« کرامات او فراوان و مناقب او مشهود است و ما بخشی از کرامات بزرگ و مناقب زیبای او را نقل کردیم»
📚الاتحاف بحب الاشراف ص168
6⃣خیر الدین زرکلی نیز چنین می اورد:
« او منزلت و مرتبه ای بلند داشت ،هوشمند و زبان آور و در بدیهه گویی توانمند بود»
📚الاعلام ج7 ص155
7⃣یوسف اسماعیل نبهانی نیز چنین می گوید:
« او یکی از بزرگان ائمه و چراغ هدایت گر امت است»
📚جامع کرامات الاولیائ،ج1 ص100
8⃣محمود بن وهیب بغدادی نیز چنین می نویسد:
« او وارث دانش و فضل پدر خود و از نظر منزلت و کمال سر آمد بود»
📚جوهر الکلام ص147
🔴برگرفته از کتاب پیشوایان هدایت،ج11 ص21 به بعد
https://telegram.me/Rahnamye_Behesht
⁉️سوال
میشه بگید نظر علما و بزرگان شیعه در مورد قرآن چی بوده؟ ایا اونا عقیده به تحریف قرآن داشته ان
🗯پاسخ:
❗️در کتاب سیمای عقائد شیعه چنین امده است:
🗯«کاوش در سخنان علماى بزرگ شیعه که همواره در نسل ها سرمشق و الگو بوده اند، نشان مى دهد که آنان از عقیده به تحریف تبرّى مى جستند و اندیشه تحریف را به «خبر واحد» نسبت مى دادند. نقل سخنان همه آنان در طول قرون، امکان ندارد. به برخى از آنها اشاره مى کنیم:
1⃣فضل بن شاذان نیشابورى در ضمن نقد مذهب اهل سنت مى گوید: «عمر بن خطاب گفت: مى ترسم گفته شود عمر در قرآن مفزوده و این آیه را در آن گنجانده است، ما در زمان پیامبر خدا آیه را چنین مى خواندیم:
پیرزن و پیرمرد زناکار را به خاطر شهوت رانى که کرده اند سنگسار کنید، این کیفرى از سوى خداى مقتدر حکیم است.»
📚الایضاح ص217
❗️اگر شیعه عقیده به تحریف داشت، او بر اهل سنت نمى تاخت که به تحریف معتقدند، چون هر دو در این عقیده مشترک بودند.
2⃣مرحوم صدوق مى گوید:
«اعتقاد ما این است که قرآن کتاب خداو وحى اوست که نازل شده و خداوند در قرآن فرموده است:« از هیچ سوى باطل سراغ قرآن نمى آید، نازل شده اى از سوى خداى حکیم حمید است قرآن قصّه گویى حق است و حقى است جدا کننده حق و باطل و شوخى و بیهوده نیست و خداى متعال، پدید آورنده، نازل کننده، پروردگار، و حافظ آن و گویاى به آن است.»
📚الاعتقادات ،ص93
3⃣شیخ مفید مى گوید:
«بعضى از شیعیان گفته اند که از قرآن هیچ کلمه یا
ایه یا سوره اى کم نشده، لیکن آن چه در مصحف على به عنوان تأویل و تفسیر معانى آیات طبق حقیقت نزول آنها بوده، حذف شده است، آنها هر چند از کلام الله که قرآنو معجزه الهى است نبوده، لیکن حقایقى ثابت و نازل شده بود و گاهى به تأویل قرآن هم قرآن گفته مى شود. به نظر من این سخن شبیه تر به حق است از حرف کسى که مدّعى کاهش کلماتى از خود قرآن است نه تأویل آ ن. و به این نظر تمایل دارم.»
📚اوائل المقالات ص53
❗️نیز در جوابِ «مسایل سرویّه» در پاسخ کسانى که براى تحریف، استناد به روایاتى کرده اند که برخى کلمات را به گونه دیگر نقل کرده است، مثلاً به جاى «کُنتم خیر امّه» «خیر ائمّه» نقل کرده و به جاى «جَعَلْناکُمْ اُمَّه وسطاً» «ائمّهً وَسطاً» نقل کرده، مى گوید:
« این ها خبرواحد است و صحّت آنها ثابت نیست، از این رو در باره آنها توقف مى کنیم و از آن چه در قرآن موجود است دست نمى کشیم.»
📚مجوعه الرسائل ص366
4⃣ سید مرتضى گوید:
«اضافه بر کسانى که در دلیل اول از آنان نقل کردیم، گروهى از صحابه همچون عبدالله بن مسعود، اُبىّ بن کعب و دیگران بارها قرآن را بر پیامبر خوانده و ختم کرده اند. این ها با کمترین تامل دلالت دارد که قرآن در آن زمان، مجموعه اى مرتب و مدوّن بود، نه پنهان و پراکنده.»
📚مجمع البیان ج1 ص10
5⃣ شیخ طوسى گوید: «سخن در زیاده و نقصان در قرآن، در خور این کتاب نیست. چرا که زیاد شدن در قرآن، بطلانش اجماعى است. کاسته شدن از قرآن نیز بر خلاف ظاهر مذهب مسلمانان است و این به مذهب صحیح ما شایسته تر است. سید مرتضى هم همین را تایید کرده و ظاهر روایات هم همین است، وى سپس روایت هاى مخالف را «خبر واحد» شمرده است.»
📚تبیان ج1 ص3
6⃣ مرحوم طبرسى مى نویسد:
« افزایش چیزى بر قرآن، به اجماع علما باطل است و اما کاسته شدن از آن، بعضى از اصحاب ما و گروهى از حشویّه از اهل سنت گفته اند که در قرآن تغییر یا نقصانى پیش آمده است، لیکن عقیده صحیح در مذهب ما بر خلاف آن است.»
📚مجمع البیان ج1 ص10
7⃣سید بن طاووس حلّى گفته است:
«عقیده شیعه، عدم تحریف است.»
📚سعد السعود ص144
8⃣ علامه حلّى در جواب سید مهنّا گفته است:
«حق آن است که تغییر و تاخیر و تقدیم و افزایش و کاهش در قرآن نیست و پناه بر خدااز این عقیده و امثال آن، که موجب راهیابى شک به معجزه جاویدان پیامبر خداست، معجزهاى که به صورت تواتر نقل شده است.»
📚اجوبه المسائل ص121
9⃣ محقق اردبیلى در مساله لزوم به دست آوردن علم به این که آن چه مى خواند، قرآن است، گفته است:
«باید این علم را از راه تواترکه علم آور باشد به دست آورد و تنها به شنیدن حتى از یک عادل اکتفا نکرد... و چون تواترقرآن ثابت شده است، پس ایمن از اختلال است... علاوه بر این که در نوشته ها ضبط شده و حرف به حرف و حرکت به حرکت آن شمارش شده است. همچنین راه نگارش و راه هاى دیگر، گمانِ غالب بلکه یقین مى آورد که چیزى بر آن افزوده یا از آن کاسته نشده است.»
📚مجمع الفائده ج2 ص218
🔟قاضى نور الله شوشترى گوید:
«وقوع تحریف در قرآن که به شیعه نسبت داده شده است، چیزى نیست که عقیده عموم شیعه امامیه باشد، گروهى اندک از آنان چنین سخنى گفته اند که در میان شیعه هم جایگاه معتبرى ندارند.»
📚آلائ الرحمان،ج1 ص25
🗯ادامه پاسخ 👇👇👇
🗯ادامه پاسخ 👇👇👇
❗️اگر سخنان علما را در این زمینه به نحو کامل بیاوریم به درازا خواهد کشید .تا این جا حق به روشنترین صورت اشکار شد .
📚برگرفته از کتاب سیمای عقائد شیعه،علامه
سبحانی،ص167
🗯ایت الله میلانی در کتابش سخنان حدود 50 تن از بزرگان شیعه را در عدم تحریف قرآن ذکر می کند که می توانید جهت اگاهی رجوع فرمایید
📚التحقیق فی نفی التحریف ،فصل اول،ص13 به بعد « کلمات اعلام الشیعه فی نفی التحریف»
https://telegram.me/Rahnamye_Behesht
⁉️سوال
با توجه به نزدیکی ایام حج گذاردن دشمنان اسلام همواره این اجتماع مسلمین را ملامت می کنند خواستم بگید اساسا چه اسرار و فلسفه ای در وجوب حج میباشد که اینقدر روی اون تاکید شده
🗯پاسخ:
❗️در تفسیر شریف نمونه چنین امده است:
🗯این مناسک بزرگ در حقیقت داراى چهار بعد است که هر یک از دیگرى ریشه دارتر و پرسودتر است:
1⃣بعد اخلاقى حج :
❗️مهمترین فلسفه حج همان دگرگونى اخلاقى است که در انسانها به وجود مى آورد، مراسم «احرام» انسان را به کلى از تعینات مادى و امتیازات ظاهرى و لباسهاى رنگارنگ وزروزیور بیرون مى برد، و با تحریم لذائذ و پرداختن به خود سازى که از وظائف محرم است او را از جهان ماده جدا کرده و در عالمى از نور و روحانیت و صفا فرو مى برد، و آنها را که در حال عادى بار سنگین امتیازات موهوم و درجه ها و مدالها را بر دوش خود احساس مى کنند یکمرتبه سبکبار و راحت و آسوده مى کند.
❗️سپس مراسم دیگر حج یکى پس از دیگرى انجام مى گیرد، مراسمى که علاقه هاى معنوى انسان را لحظه به لحظه با خدایش محکمتر و رابطه او را نزدیکتر و قویتر مى سازد، او را از گذشته تاریک و گناه آلودش بریده و به آینده اى روشن و پر از صفا و نور پیوند مى دهد.
🗯مخصوصاً توجه به این حقیقت که مراسم حج در هر قدم یادآور خاطرات ابراهیم بت شکن، و اسماعیل ذبیح الله، و مادرش هاجر است، و مجاهدتها و گذشتها و ایثارگرى آنها را لحظه به لحظه در برابر چشمان انسان مجسم مى کند، و نیز توجه به اینکه سرزمین مکه عموماً و مسجدالحرام و خانه کعبه و محل طواف خصوصاً یادآور خاطرات پیامبر اسلام و پیشوایان بزرگ و مجاهدتهاى مسلمانان صدر اول است این انقلاب اخلاقى عمیقتر مى گردد، به گونه اى که در هر گوشه اى از مسجدالحرام و سرزمین مکه، انسان، چهره پیامبر و على و سایر پیشوایان بزرگ را مى بیند، و صداى آواى حماسه هاى آنها را مى شنود.
❗️آرى اینها همه دست به دست هم مى دهند و زمینه یک انقلاب اخلاقى را در دلهاى آماده فراهم مى سازد، به گونه اى توصیف ناشدنى ورق زندگانى انسان را برمى گردانند و صفحه نوینى در حیات او آغاز مى کنند.
🗯بى جهت نیست که در روایات اسلامى مى خوانیم: «کسى که حج را به طور کامل انجام دهد «از گناهان خود بیرون مى آید همانند روزى که از مادر متولد شده»
📚بحار الانوار ج99 ص26
❗️آرى حج براى مسلمانان یک تولد ثانوى است، تولدى که آغازگر یک زندگى نوین انسانى مى باشد.
🗯البته احتیاج به یادآورى ندارد که این برکات و آثار ـ و آنچه بعداً به آن اشاره خواهیم کرد ـ نه براى کسانى که از حج تنها به پوسته اى از آن قناعت کرده، و مغز آن را بدور افکنده اند و نه براى آنها که حج را وسیله تفریح و سیر و سیاحت و یا تظاهر و ریا و تهیه وسائل مادى شخصى قرار داده و هرگز به روح آن واقف نشده اند سهم آنها همان است که به آن رسیده اند
2⃣بعد سیاسى حج :به گفته یکى از بزرگان فقهاى اسلام مراسم حج در عین اینکه خالصترین و عمیقترین عبادات را عرضه مى کند، مؤثرترین وسیله براى پیشبرد اهداف سیاسى اسلام است.
❗️روح عبادت، توجه به خدا، و روح سیاست، توجه به خلق خدا است، این دو در حج آنچنان به هم آمیخته اند که تاروپود یکپارچه
🗯حج عامل مؤثرى براى وحدت صفوف مسلمانان است.
🗯حج عامل مبارزه با تعصبات ملى و نژاد پرستى و محدود شدن در حصار مرزهاى جغرافیائى است
🗯حج وسیله اى است براى شکستن سانسورها و از بین بردن خفقانهاى نظامهاى ظالمانه اى که در کشورهاى اسلامى حکمفرما مى شود.
🗯حج وسیله اى است براى انتقال اخبار سیاسى کشورهاى اسلامى از هر نقطه به نقطه دیگر، و بالاخره حج، عامل مؤثرى است براى شکستن زنجیرهاى اسارت و استعمار و آزاد ساختن مسلمین.
❗️و به همین دلیل در آن ایام که حاکمان جبار همچون بنى امیه و بنى عباس بر سرزمینهاى مقدس اسلامى حکومت مى کردند و هرگونه تماس میان قشرهاى مسلمان را زیر نظر مى گرفتند تا هر حرکت آزادى بخش را سرکوب کنند، فرا رسیدن موسم حج دریچه اى بود به سوى آزادى و تماس قشرهاى جامعه بزرک اسلامى با یکدیگر و طرح مسائل مختلف سیاسى.
🔴روى همین جهت امیرمؤمنان علی به هنگامى که فلسفه فرائض و عبادات را مى شمرد درباره حج مى گوید: «خداوند مراسم حج را براى تقویت آئین اسلام تشریع کرد»
📚کلمات قصار نهج البلاغه شماره 252
❗️بى جهت نیست که یکى از سیاستمداران معروف بیگانه در گفتار پرمعنى خود مى گوید: «واى به حال مسلمانان اگر معنى حج را نفهمند، و واى به حال دشمنانشان اگر معنى حج را درک کنند»
🗯و حتى در روایات اسلامى، حج به عنوان جهاد افراد ضعیف شمرده شده، جهادى که حتى پیرمردان و پیرزنان ناتوان با حضور در صحنه آن مى توانند شکوه و عظمت امت اسلامى را منعکس سازند، و با حلقه هاى تو در توى نمازگزاران گرد خانه خدا و سردادن آواى وحدت و تکبیر، پشت دشمنان اسلام را بلرزانند.
🗯ادامه پاسخ 👇👇👇
🗯ادامه پاسخ 👇👇👇
3⃣ بعد فرهنگى: ارتباط قشرهاى مسلمانان در ایام حج مى تواند به عنوان مؤ ثرترین عامل مبادله فرهنگى و انتقال فکرها درآید.مخصوصاً با توجه به این نکته که اجتماع شکوهمند حج، نماینده طبیعى و واقعى همه قشرهاى مسلمانان جهان است چرا که در انتخاب افراد براى رفتن به زیارت خانه خدا هیچ عامل مصنوعى مؤثر نیست و زوار کعبه از میان تمام گروهها، نژادها، زبانهائى که مسلمانان به آن تکلم مى کنند برخاسته و در آنجا جمع مى شوند
❗️لذا در روایات اسلامى مى خوانیم: یکى از فوائد حج نشر اخبار و آثار رسول الله به تمام جهان اسلام است.
🗯«هشام بن حکم» که از دوستان دانشمند «امام صادق است مى گوید: از آنحضرت درباره فلسفه حج و طواف کعبه سؤال کردم، فرمود: «خداوند این بندگان را آفرید... وفرمانهائى در طریق مصلحت دین و دنیا به آنها داد، از جمله اجتماع مردم شرق و غرب را (در آئین حج) مقرر داشت تا مسلمانان به خوبى یکدیگر را بشناسند و از حال هم آگاه شوند، و هر گروهى سرمایه هاى تجارى را از شهرى به شهر دیگر منتقل کنند... و براى اینکه آثار پیامبر و اخبار او شناخته شود، مردم آنها را به خاطر آورند و هرگز فراموش نکنند»
📚وسائل الشیعه ج8 ص9
❗️به همین دلیل در دورانهاى خفقان بارى که خلفا و سلاطین جور اجازه نشر این احکام را به مسلمانان نمى دادند آنها با استفاده از این فرصت، مشکلات خود را حل مى کردند و با تماس گرفتن با ائمه هدی و علماى بزرگ دین پرده از چهره قوانین اسلام و سنت پیامبر برمى داشتند.
❗️از سوى دیگر، حج مى تواند، مبدل به یک کنگره عظیم فرهنگى شود و اندیشمندان جهان اسلام در ایامى که در مکه هستند گرد هم آیند و افکار و ابتکارات خویش را به دیگران عرضه کنند.
🗯اصولا یکى از بدبختیهاى بزرگ این است که مرزهاى کشورهاى اسلامى سبب جدائى فرهنگى آنها شود، مسلمانان هر کشور تنها به خود بیندیشند، که در این صورت جامعه واحد اسلامى پاره پاره و نابود مى گردد، آرى حج مى تواند جلو این سرنوشت شوم را بگیرد.
و چه جالب مى فرماید امام صادق در ذیل همان روایت هشام بن حکم: «اگر هر قوم و ملتى تنها از کشور و بلاد خویش سخن بگویند و تنها به مسائلى که در آن است بیندیشند همگى نابود مى گردند و کشورهایشان ویران مى شود، منافع آنها ساقط مى گردد و اخبار واقعى در پشت پرده قرار مى گیرد»
📚همان مدرک
4⃣بعد اقتصادى حج :
❗️ بر خلاف آنچه بعضى فکر مى کنند، استفاده از کنگره عظیم حج براى تقویت پایه هاى اقتصادى کشورهاى اسلامى نه تنها با روح حج منافات ندارد بلکه طبق روایات اسلامى یکى از فلسفه هاى آن را تشکیل مى دهد
⁉️چه مانعى دارد مسلمانان در آن اجتماع بزرگ، پایه یک بازار مشترک اسلامى را بگذارند، و زمینه هاى مبادلاتى و تجارى را در میان خود بگونه اى فراهم سازند که نه منافعشان به جیب دشمنانشان بریزد، ونه اقتصادشان وابسته به اجانب باشد، که این دنیا پرستى نیست، عین عبادت است و جهاد.
❗️ لذا در همان روایت «هشام بن حکم» از «امام صادق» ضمن بیان فلسفه هاى حج صریحاً به این موضوع اشاره شده بود که یکى از اهداف حج، تقویت تجارت مسلمانان و تسهیل روابط اقتصادى است.
❗️و در حدیث دیگرى از همان امام در تفسیر آیه «لیس علیکم جناح ان تبتغوا فضلا من ربکم» (بقره ـ 198) مى خوانیم که فرمود: «منظور از این آیه کسب روزى است .«هنگامى که انسان از احرام بیرون آید و مناسک حج را بجا آورد در همان موسم حج خرید و فروش کند (و این موضوع نه تنها گناه ندارد بلکه داراى ثواب است)
📚المیزان ج2 ص86
❗️کوتاه سخن اینکه این عبادت بزرگ اگر بطور صحیح و کامل مورد بهره بردارى قرارگیرد و زوارخانه خدا در آن ایام که در آن سرزمین مقدس حضور فعال دارند و دلهایشان آماده است از این فرصت بزرگ براى حل مشکلات گوناگون جامعه اسلامى با تشکیل کنگره هاى مختلف سیاسى و فرهنگى و اقتصادى استفاده کنند، این عبادت مى تواند از هر نظر مشکل گشا باشد، و شاید به همین دلیل است که امام صادق مى فرماید:«مادام که خانه کعبه برپا است اسلام هم برپا است»
📚وسائل الشیعه ج8 ص14
📚تفسیر نمونه ج14 ص76
🗯ادامه پاسخ 👇👇👇
🗯ادامه پاسخ :
❗️سفر حج در حقیقت یک هجرت بزرگ است، یک سفر الهى است، یک میدان گسترده خودسازى و جهاد اکبر است.
🗯مراسم حج در واقع عبادتى را نشان مى دهد که عمیقاً با خاطره مجاهدات ابراهیم و فرزندش اسماعیل و همسرش هاجر آمیخته است، و ما اگر در مطالعات در مورد اسرار حج از این نکته غفلت کنیم بسیارى از مراسم آن به صورت معما درمى آید، آرى کلید حل این معما توجه به این آمیختگى عمیق است.
❗️هنگامى که در قربانگاه در سرزمین منى مى آئیم تعجب مى کنیم این همه قربانى براى چیست؟ اصولا مگر ذبح حیوان مى تواند حلقه اى از مجموعه یک عبادت باشد؟
🔴اما هنگامى که مسأله قربانى ابراهیم را به خاطر مى آوریم که عزیزترین عزیزانش و شیرین ترین ثمره عمرش را در این میدان در راه خدا ایثار کرد، و بعداً سنتى به عنوان قربانى در منى به وجود آمد، به فلسفه این کار پى مى بریم.
❗️قربانى کردن رمز گذشت از همه چیز در راه معبود است، قربانى کردن مظهرى است براى تهى نمودن قلب از غیر خدا، و هنگامى مى توان از این مناسک بهره تربیتى کافى گرفت که تمام صحنه ذبح اسماعیل و روحیات این پدر و پسر به هنگام قربانى در نظر مجسم شود، و آن روحیات در وجود انسان پرتو افکن گردد
🗯هنگامى که به سراغ جمرات (سه ستون سنگى مخصوصى که حجاج در مراسم حج آنها را سنگباران مى کنند و در هر بار هفت سنگ با مراسم مخصوص به آنها مى زنند) مى رویم این معما در نظر ما خودنمائى مى کند که پرتاب اینهمه سنگ به یک ستون بى روح چه مفهومى مى تواند داشته باشد؟ و چه مشکلى را حل مى کند؟
❗️اما هنگامى که به خاطر مى آوریم اینها یادآور خاطره مبارزه ابراهیم قهرمان توحید با وسوسه هاى شیطان است که سه بار بر سر راه او ظاهر شد و تصمیم داشت او را در این میدان «جهاد اکبر» گرفتار سستى و تردید کند، اما هر زمان ابراهیم قهرمان، او را با سنگ از خود دور ساخت، محتواى این مراسم روشنتر مى شود.
🗯مفهوم این مراسم این است که همه شما نیز در طول عمر در میدان جهاد اکبر با وسوسه هاى شیاطین روبرو هستید، و تا آنها را سنگ سار نکنید و از خود نرانید پیروز نخواهید شد.
❗️اگر انتظار دارید که خداوند بزرگ همانگونه که سلام بر ابراهیم فرستاده و مکتب و یاد او را جاودان نموده به شما نظر لطف و مرحمتى کند باید خط او را تداوم بخشید.
🗯و یا هنگامى که به «صفا» و «مروه» مى آئیم و مى بینیم گروه گروه مردم از این کوه کوچک به آن کوه کوچکتر مى روند، و از آنجا به این باز مى گردند، وبى آنکه چیزى به دست آورده باشند این عمل را تکرار مى کنند، گاه مى دوند، و گاه راه مى روند، مسلماً تعجب مى کنیم که این دیگر چه کارى است، و چه مفهومى مى تواند داشته باشد؟
❗️اما هنگامى که به عقب برمى گردیم، و داستان سعى و تلاش آن زن با ایمان «هاجر» را براى نجات جان فرزند شیر خوارش اسماعیل در آن بیابان خشک و سوزان به خاطر مى آوریم که چگونه بعد از این سعى و تلاش خداوند او را به مقصدش رسانید، چشمه زمزم از زیر پاى نوزادش جوشیدن گرفت، ناگهان چرخ زمان به عقب برمى گردد، پرده ها کنار مى رود، و خود را در آن لحظه در کنار «هاجر» مى بینیم، و با او در سعى و تلاشش همگام مى شویم که در راه خدا بى سعى و تلاش کسى به جائى نمى رسد
🗯و به آسانى مى توان از آنچه گفتیم نتیجه گرفت که «حج» را باید با این رموز تعلیم داد، و خاطرات ابراهیم و فرزند و همسرش را گام به گام تجسم بخشید، تا هم فلسفه آن درک شود و هم اثرات عمیق اخلاقى حج در نفوس حجاج پرتو افکن گردد، که بدون آن آثار، قشرى بیش نیست.
📚تفسیر نمونه ج19 ص125
https://telegram.me/Rahnamye_Behesht
⁉️سوال
با این که مى دانیم خداوند رحمان و رحیم است و نسبت به بندگان خود مهربان مى باشد، چرا در منابع اسلامى اعم از قرآن و حدیث وارده شده است که از خدابترسیم ؟ ترس از خداوند دادگر و مهربان چه مفهومى دارد؟
🗯پاسخ:
❗️مى دانیم ترس بموقع و به صورت منطقى و معقول در وجود انسان یکى از نعمتهاى الهى است؛ زیرا ترس یک «عامل حفاظتى» است که انسان را در برابر بسیارى از خطرات مصون مى دارد؛ اگر انسان از عوامل خطر نمى ترسید، مثلا از درندگان، فرو ریختن سقف خانه هاى لرزان و بیمارى خطرناک نمى هراسید، دیرى نمى پایید که در کام هر خطرى فرو مى رفت و به زودى رشته زندگى او از هم مى گسست.
🔴همین ترس به انسان هشدار مى دهد که به بدن یک جذامى بدون جهت دست نزند، به لب پرتگاه نرود و در برابر خطرات احتمالى به وسایل ایمنى مجهّز گردد.
❗️اگر در این موارد و مشابه آنها ترس از ضرر و خطر در وجود انسان وجود نداشت، گروههای زیادى خیلى زود به کام نیستى کشیده مى شدند.
🗯البتّه ترس در صورتى مایه حفظ و تکامل انسان شمرده مى شود که منطقى و عقلانى باشد؛ یعنى انسان از عواملى که واقعاً خطرناک هستند بترسد ولى بطور مسلّم ترسهاى بى دلیل و غیر منطقى که از آن به «جُبن» تعبیر مى آورند، مایه عقب افتادگى و وسیله شکست و ناکامى است.
❗️ترس بى جهت آن است که انسان بدون دلیل از موضوعى بترسد و یا در موردى که باید به میدان حوادث برود، از آن فرار کند و در تمام صحنه هاى مختلف زندگى جنبه و قیافه منفى به خود بگیرد؛ این گونه ترسها مسلّماً مذموم و بیهوده و مایه عقب افتادگىد انسان است.
🗯اکنون به مساله ترس از خدابرگردیم:
🔴قرآن مجید چنین مى فرماید: «و آن کس که از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس را از هوى باز دارد، قطعاً بهشت جایگاه اوست»
📓نازعات 40 و41
❗️در این آیه به جاى ترس از خدا، ترس از مقام خداقرار داده شده است. اکنون ببینیم مقصود از ترس از «مقام» خداچیست؟
🗯مقصود همان مقام عدالت و دادگرى اوست؛
⁉️آیا عدالت خداترس آور و وحشتناک است؟
❗️ جواب این سوال روشن است؛ آنها که حسابشان پاک است، از عدالت خداوند ترس ندارند؛ امّا آنها که پرونده تاریکى دارند، مسلّماً از عدالت او مى ترسند؛ زیرا اگر خداوند با بندگان بزهکار خود بر اساس عدالت و دادگرى رفتار کند، باید آنان را مطابق پرونده هاى سیاه خودشان به کیفرهاى سخت محکوم سازد. آیا چنین موضوعى ترسناک و وحشتناک نیست؟
🗯از این بیان نتیجه مى گیریم که مقصود از ترس خداوند ترس از مقام عدالت او ، ترس از گناه و اعمال زشت خویشتن است؛ اینهاست که باید انسان از آنها بترسد و هر کجا ترس از خدامطرح است، مقصود همین است و بس.
❗️امیرمومنان در یکى از سخنان خود به این حقیقت اشاره مى کند و مى فرماید: «شایسته است هر فردى فقط از عمل ناشایست خود بترسد»
📚نهج البلاغه ،کلمات قصار شماره 82
⁉️ممکن است سوال شود که هر گاه مقصود از جمله «ترس از خدا» ترس از گناه و اعمال ناشایست است، پس چرا اولیا و پیشوایان معصوم با این که در برابر گناه معصوم بوده و هرگز گناهى از آنان سر نمى زده، بیش از همه از خدامى ترسیدند؟
❗️پاسخ این سوال چندان پیچیده نیست؛ زیرا بیم آنان از یک رشته «ترک اولى» بود که به هیچ وجه گناه محسوب نمى شود؛ ولى انتظار از آنان این است که آنها را نیز انجام ندهند. انتظاراتى که از آنان هست از دیگران نیست؛ چه بسا ممکن است عملى براى نوع افراد مباح و مشروع و حتّى عبادت شمرده شود، ولى همان عمل براى کسانى که در سطح عالى قرار دارند نسبت به موقعیّت و مقامى که به دست آورده اند، لغزش محسوب گردد»
📚برگرفته از کتاب پاسخ به پرسش های مذهبی،ص667
https://telegram.me/Rahnamye_Behesht
⁉️سوال
لطفا بفرمایید به چه دلیل اسلام آمیزش با همسر در ایام حیض او را حرام کرده است و ممنوع داشته
🗯پاسخ:
🗯مساله تحریم آمیزش جنسی با زنان در حال حیض مساله ای است که در روایات فراوانی به آن اشاره شده است
📚وسائل الشیعه ج2 ص317 باب24
❗️آمیزش جنسى با زنان در حالت حیض علاوه بر این که تنفرآور است زیانهاى بسیار به بار مى آورد که طب امروز نیز آنرا اثبات کرده است،
🔷از جمله احتمال عقیم شدن مرد و زن، و ایجاد یک محیط مساعد براى پرورش میکرب بیماریهاى آمیزشى، چون سفلیس و سوزاک و نیز التهاب اعضاى تناسلى زن، و وارد شدن مواد حیض کهل آکنده از میکربهاى داخل بدن است در عضو تناسلى مرد، و غیر اینها که در کتب طب موجود است، لذا پزشکان، آمیزش جنسى با چنین زنانى را ممنوع اعلام میدارند.
🔴ریزش خون حیض مربوط به احتقان عروق رحم و پوسته پوسته شدن مخاط آن است، تخمدان نیز در عمل احتقان با عروق رحم هم آهنگى مى کند.
❗️تقریباً مقارن قاعده گى نطفه زن از لوله اى بنام شیپور «فالپ» عبور و وارد رحم مى شود تا در صورت ورود نطفه مرد مشترکاً تولید جنین کند.
🔷«ترشح خونى» مزبور ابتداء نامنظم و بى رنگ بوده ولى به زودى منظم و قرمز مى شود و در اواخر مجدداً کم رنگ و نامرتب مى گردد.
📚اعجاز القرآن ص55
❗️اصولاً خونى که به هنگام عادت ماهیانه دفع مى شود خونیست که هر ماه در عروق داخلى رحم براى تغذیه احتمالى جنین جمع مى گردد، زیرا مى دانیم رحم زن در هر ماه تولید یک تخمک مى کند، و مقارن آن عروق داخلى رحم بعنوان حالت آماده باش براى تغذیه نطفه، مملو از خون مى شود، اگر هنگامیکه تخمک از لوله بنام شیپور «فالپ» عبور و وارد رحم مى شود، اسپرماتوزئید که نطفه مرد است در آنجا موجود باشد تشکیل جنین مى دهد و خونهاى موجود در عروق صرف تغذیه آن مى گردد، در غیر این صورت خونهاى موجود بر اثر پوسته پوسته شدن مخاط رحم و شکافتن جدار رگهاى رحم بصورت خون حیض از رحم خارج مى شود
❗️ از این سخن روشن مى شود که چرا آمیزش جنسى در این حال زیان آور و ممنوع است، زیرا رحم زن در موقع تخلیه این خونها هیچ گونه آمادگى طبیعى براى پذیرش نطفه ندارد و به همین دلیل از آن صدمه مى بیند»
📚تفسیر نمونه ج2 ص92
https://telegram.me/Rahnamye_Behesht
⁉️سوال
ببخشید من یه دوست سنی دارم با هم رفتیم سفر اما دیدم اون تو سفر نمازهاشو شکست نمی خوند و می گفت پیامبر هم نماز هاشو شکسته نمی کرد فکر نمی کردم تو این مساله هم اختلاف داشته باشیم میشه از کتبشون لزوم شکسته خواندن نماز ها رو ثابت کنید تا
قانعش کنم
🗯پاسخ:
❗️مساله شکسته خواندن نمازهای چهار رکعتی در سفر گذشته از انکه در ایه قرآن به آن اشاره شده است
📓نسائ101
🗯در روایات فراوانی از اهل بیت پیامبر گرامی نیز بیان شده است
📚وسائل الشیعه ج8 ص451 ابواب نماز مسافر
🔴در روایات متعددی از منابع اهل سنت نیز تشریح شده است از جمله:
1⃣ مسلم از موسى بن سلمه هذلى نقل مى کند از ابن عباس پرسیدم: آنگاه که در مکّه هستم (مسافرم) چگونه نمازبخوانم؟ فرمود:«دو رکعت نماز بخوان که سنّت پیامبر است»
📚صحیح مسلم ج1 ص258
📚مسند احمد ج1 ص290
2⃣ مسلم از انس نقل مى کند:
«پیامبر در یکى از سفرهاى خود به مکه نمازظهر را در مدینه چهار رکعت خواند و نماز عصر را در ذوالحلیفه (مسجد شجره) دو رکعت خواند»
📚صحیح مسلم ج2 ص144
❗️این قبیل روایات که شمار آنها در صحیح مسلم به نُه حدیث مى رسد، حاکى از آن است که شکسته خواندن نماز، امرى لازم است و اعراض از آن، اعراض از سنّت پیامبر به شمار مى آید.
📚رجوع شود به شرح نووی بر صحیح مسلم،ج5 ص207
3⃣ابوداود از عمران بن حصین نقل می کند:
«با پیامبر در نبرد با مشرکان شرکت کردم و در فتح مکه افتخار ملازمت داشتم، پیامبر 18 شب در مکّه اقامت گزید و همیشه چهار رکعتى را دو رکعت مى خواند و به مردم مکّه مى گفت: اى مردم شهر، شما نمازتان را چهار رکعت بخوانید، ما گروهى مسافر هستیم»
📚سنن ابی داود ج1 ص10
📚سنن ترمذی ج2 ص430
4⃣تعداد روایاتى که در مورد شکسته خواندن نمازهاى چهاررکعتى در سفر آمده، بیش از آن است که در این جا نقل شود. در کتاب «الانصاف» ،علامه سبحانی ، 26 روایت از پیامبر و یارانش در این مورد طبق کتب اهل سنت نقل شده است
📚الانصاف فی مسائل دام فیها الخلاف ج1 ص331 به بعد
❗️ مجموع روایات حاکى از لزوم قصر و عدم جواز اتمام است و چه دلیلى روشن تر از گفتگوى رسول خدا با مردم مکه در روایت اخیر.
❗️اعتراض صحابه به عثمان:
🗯پیامبر گرامى و دو خلیفه بعدى حتى خود عثمان، سالیانى در سفرهاى خود به مکّه، نماز را در منى ،دو رکعت مى خواندند، آنان هر چند اهل مکّه بودند و فاصله مکه و منى 6 کیلومتر بیشتر نبود، ولى چون از شهر خود اعراض کرده بودند، حالت مسافر داشتند، ولى متاسفانه در یکى از سفرها، عثمان به جاى دو رکعت، چهار رکعت خواند، در این هنگام، صداى اعتراض همگان بر علیه او بلند شد.
❗️مسلم در صحیح خود چنین نقل مى کند:
« عثمان در منى ،نمازظهر و یا عصر را چهار رکعت خواند. وقتى خبربه عبداللّه بن مسعود رسید، استرجاع کرد، یعنى گفت: «اِنَّا لِلَّهِ وَ اِنَّا اِلَیْهِ راجِعُونَ» سپس افزود:
« من با دو خلیفه پیشین در منى نمازخواندم، آن دو نفر نمازهاى چهار رکعتى را دو رکعت مى خواندند.»
📚شرح صحیح مسلم،نووی،ج5 ص209
https://telegram.me/Rahnamye_Behesht
⁉️سوال
ببخشید میخواستم بدونم ایا تولد حضرت عیسی اون هم تنها از مادر مخالف با علم روز نیستد
🗯پاسخ:
❗️بدون شکّ این مسأله از طریق اعجاز صورت گرفته، ولى علم امروز نیز امکان چنین امرى را نفى نکرده بلکه تصریح به ممکن بودن آن نموده است.
🗯مخصوصاً موضوع بکرزائى در میان بسیارى از حیوانات دیده شده و با توجه به اینکه مسأله انعقاد نطفه، اختصاصى به انسانها ندارد امکان این امر را به طور عموم اثبات مى کند.
❗️«دکتر الکسیس کارل» فیزیولوژیست و زیست شناس معروف فرانسوى در کتاب «انسان موجود ناشناخته» چنین مى نویسد:
🔷«هنگامى که به میزان سهمى که هر یک از پدر و مادر در تولید مثل دارند فکر مى کنیم باید آزمایشهاى «لوب» و «باتایون» را به خاطر بیاوریم که از یک تخمک بارور نشده قورباغه بدون دخالت «اسپرماتوزوئید» به وسیله تکنیکهاى خاصى قورباغه جدیدى به وجود آورد.
🔴به این ترتیب که ممکن است یک عامل شیمیائى یا فیزیکى را جانشین «سلول نر» کرد ولى در هر حال همیشه وجود یک عامل ماده ضرورى است.»
❗️بنابر این آنچه از نظر علمى براى تولد فرزند قطعیت دارد وجود نطفه مادر (اوُول) مى باشد وگرنه در مورد نطفه نر (اسپرماتوزوئید) عامل دیگرى مى تواند جانشین آن گردد، به همین دلیل مسأله بکر زائى واقعیّتى است که در جهان امروز مورد قبول پزشکان قرار گرفته. هرچند بسیار نادر اتفاق مى افتد.
❗️از این گذشته این مسأله در برابر قوانین آفرینش و قدرت خداوند آن گونه است که قرآن مى گوید: «مثل عیسى در نزد خدا همچون آدم است که او را از خاک آفرید سپس به او فرمان داد موجود شو او هم موجود (کاملى) شد»
📓آل عمران 59
❗️یعنى این خارق عادت از آن خارق عادت مهمتر نیست.
📚تفسیر نمونه ج13 ص58
https://telegram.me/Rahnamye_Behesht