eitaa logo
🇵🇸 رهپویان بصیرت🇮🇷
1.5هزار دنبال‌کننده
42.4هزار عکس
32.4هزار ویدیو
305 فایل
"بایدازحالت انفعال درعرصه فضای مجازی خارج بشویم" "مقام معظم رهبری" کانال دیگر ما @Nahjolbalaghe2
مشاهده در ایتا
دانلود
الرَّحْمَنُ (1) عَلَّمَ الْقُرْآنَ (2) /الرحمن خداوندِ رحمان، قرآن را آموخت. 🌺🌺🌺 تفسير نور: خداوند، رحمان است. «الرّحمن» پيامبرش، مايه ى رحمت است. «و ما ارسلناك الاّ رحمة للعالمين»(2) قرآنش نيز رحمت است. «و رحمة للمؤمنين»(3) «رحمن» نام مخصوص خداوند است كه 169 بار در قرآن آمده و 114 مرتبه در هر «بسم اللّه» تكرار شده است. در مواردى از قرآن، كلمه «الرّحمن» به جاى «اللّه» بكار رفته است: «قالوا اتّخذ اللّه ولدا»(4)؛ «قالوا اتّخذ الرّحمن ولدا»(5) «اتاكم عذاب اللّه»(6)؛ «يَمسّك عذاب من الرّحمن»(7) «قل ادعوا اللّه او ادعوا الرّحمن»(8) در آيين سخنورى و نگارش، سر فصل سخن، نشانه و نمودار تمام سخن است. در اينجا نيز چون سوره نگاهى به نعمت هاى الهى دارد، در آغاز آن «الرّحمن» آمده است. قرآن، بايد محور امور باشد. در سوره قبل (قمر)، بارها آسان بودن قرآن مطرح شد: «لقد يسّرنا القرآن للذّكر» در اين سوره خدا، اولين معلّم آن معرّفى مى شود. «علم القرآن» علمى جلوه ى رحمت است كه آموزش خدا باشد. «الرّحمن علّم» علمى جلوه ى رحمت است كه جامع باشد. «تبياناً لكلّ شى ء»(9) علمى جلوه ى رحمت است كه پاداشى از ما نخواهد و بر اساس رحمت باشد. «الرّحمن علّم» علمى جلوه ى رحمت است كه در هر زمان كاربرد داشته باشد. علمى جلوه ى رحمت است كه بصيرت آفرين و تقوا آفرين باشد. علمى جلوه ى رحمت است كه سعادت فرد و جامعه و اين جهان و آن جهان را تأمين كند. تعليم قرآن توسّط خداوند «علّم القرآن»، يعنى: تعليم حقّ. «نزل عليك الكتاب بالحق»(10) تعليم داورى. «أنزلنا اليك الكتاب بالحقّ لتحكم بين النّاس»(11) تعليم آنچه فراگيرى آن از راه هاى عادّى ممكن نيست. «و علّمك مالم تكن تعلم»(12) تعليم برهان. «قد جاءكم برهان»(13) تعليم عمل صالح. «و الّذين يمسكون بالكتاب... انا لانضيع أجر المصلحين»(14) تعليم موعظه، شفاى دل، هدايت و رحمت. «قد جائتكم موعظة من ربّكم و شفاء لما فى الصّدور و هدىً و رحمة للمؤمنين»(15) تعليم غيب. «ذلك من أنباء الغيب»(16) تعليم بهترين داستان ها. «نحن نقصّ عليك أحسن القصص»(17) تعليم شناخت حقايق. «تبياناً لكلّ شى ء»(18) تعليم برترين ها. «و لايأتونك بمثل الاّ جئناك بالحقّ و أحسن تفسيراً»(19) تعليم ميزان شناخت حق از باطل. «أنزل الكتاب بالحقّ و الميزان»(20) تعليم سالم ترين سخن. «لايأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه»(21) تعليم موعظه. «فذكّر بالقرآن مَن يخاف وعيد»(22) تعليم رشد. «يهدى الى الرّشد»(23) تعليم كتابى كه بقاى آن بيمه شده است. «انّا نحن نزّلنا الذكر و انّا له لحافظون»(24) سرچشمه قرآن: قدرت و عظمت: «تنزيلاً ممن خلق الارض و السّموات العلى »(25) عزّت و حكمت: «تنزيلُ الكتاب من اللّه العزيز الحكيم»(26) لطف و رحمت: «تنزيلٌ من الرّحمن الرحيم»(27) ربوبيّت و رشد: «تنزيلٌ من ربّ العالمين»(28) ----- 2) انبياء، 107. 3) اسراء، 82 . 4) بقره، 116. 5) مريم، 88 . 6) انعام، 47. 7) مريم، 45. 8) اسراء، 110. 9) نحل، 89. 10) آل عمران، 3. 11) نساء، 105. 12) نساء، 113. 13) نساء، 174. 14) اعراف،  🌺🌺🌺 - خداوند، اولين معلّم قرآن است. «الرّحمن علّم القرآن» - شريعت، بر اساس رحمت است. «الرّحمن علّم القرآن» - شبهات را بايد پاسخ داد. در برابر كسانى كه مى گويند: قرآن را بشرى به پيامبر آموخته است: «يعلّمه بشر»(29)، بايد گفت: خدا آموخت. «الرّحمن علّم القرآن» - تعليم قرآن به انسان، جلوه اى از رحمت الهى است. «الرّحمن علّم القرآن» - معلّمى، شأن خداوند است. «الرّحمن علّم القرآن» - كار تعليم و تعلّم، بايد بر اساس محبّت و رحمت باشد. «الرّحمن علّم القرآن» - قرآن، قابل درك و شناخت براى بشر است. «علّم القرآن» ----- 29) نحل، 103.
خَلَقَ الْإِنسَانَ (3) /الرحمن او انسان را آفريد. 🌺🌺🌺 تفسير نور: آفرينش انسان از جهات مختلف قابل توجّه است: از جهت سير تكاملى كه چگونه از خاك بى جان، موجودى جاندار و باشعور بر مى آيد. از جهت تأمين نيازهاى مادّى كه چگونه جهان طبيعت در تسخير او قرار گرفته است. از جهت گرايش هاى مثبت و منفى كه قرآن به برخى از آنها اشاره نموده است، از جمله: زود نا اميد مى شود. «قتوراً»(30) حريص است. «هلوع»(31) بى تاب است. «جزوعاً»(32) زيانكار است. «لفى خسر»(33) زياده خواه است. «ليطغى »(34) ستمگر است. «ظلوماً»(35) نادان است. «جهولاً»(36) شتابزده است. «عجولا»(37) ناسپاس است. «كفور»(38) قدرنشناس است. «كنود»(39) آيات ديگر قرآن، خصوصيات مثبت انسان را اين گونه ارائه مى دهد: مسئوليّت پذيرى، داشتن آزادى و قدرت انتخاب؛ امكان تغيير روش، توبه و انقلاب و جهش درونى؛ دارا بودن استعدادها و ظرفيّت هاى بزرگ درونى؛ ويژگى بى نهايت طلبى؛ جانشين خداوند روى زمين؛ مسجود فرشتگان؛ دارا بودن قدرت تقليد و اثرپذيرى يا قابليّت الگو شدن و تأثيرگذارى؛ تركيبى از تضادها، عقل و فطرت در برابر غريزه و شهوت؛ داراى قدرت تفكّر و خلاّقيت و ابتكار. آنجا كه بحثِ آموزش قرآن است، بر آفرينش انسان مقدّم شده است. «علّم القرآن خلق الانسان» امّا آنجا كه آموزش علوم ديگر مطرح است، آفرينش انسان مقدّم شده است. «خلق الانسان من علق.... الّذى علّم بالقلم»(40) ----- 30) اسراء، 100. 31) معارج، 19. 32) معارج، 20. 33) عصر، 2. 34) علق، 6. 35) احزاب، 72. 36) احزاب، 72. 37) اسراء، 11. 38) اسراء، 67. 39) عاديات، 6. 40) علق، 2 - 4. 🌺🌺🌺 - خداوند، خالق انسان است، نه طبيعت بى جان. «الرّحمن... خلق الانسان» - خلقت انسان، جلوه اى از رحمت الهى است. «الرّحمن... خلق الانسان» - مؤلّف كتاب تشريع، همان مؤلّف كتاب تكوين است. «علّم القرآن، خلق الانسان» - قرآن، بر انسان، شرافت و تقدم دارد. (فكر و معرفت، بر جسم و طبيعت مادى مقدّم است.) «علم القرآن، خلق الانسان» - قرآن، سرآمد تمام كتاب ها و انسان، سرآمد تمام مخلوقات است. «علّم القرآن، خلق الانسان» - انسان، در سايه فراگيرى قرآن، به كمال خلقتش دست مى يابد. «علّم القرآن، خلق الانسان»
عَلَّمَهُ الْبَيَانَ (4) /الرحمن به او بيان آموخت. 🌺🌺🌺 حضرت على عليه السلام مى فرمايد: «لاتجعلنّ ذرب لسانك على من انطقك و بلاغة قولك على من سدّدك»(41) تندى و تيزى زبانت را براى كسى كه تو را سخن گفتن تعليم داده قرار مده و بلاغت و زيبايى كلامت را به رخ كسى كه گفتار تو را قاعده مند و زيبا كرده، مكش. قدرت بيان و سخن گفتن، هديه الهى به انسان است و قرآن براى شيوه بيان دستوراتى داده است، از جمله: مستدل و محكم باشد. «قولاً سديداً»(42) پسنديده و به اندازه باشد. «قولاً معروفاً»(43) نرم و مهربانانه باشد. «قولاً ليّناً»(44) شيوا و رسا و واضح باشد. «قولاً بليغاً»(45) كريمانه و بزرگوارانه باشد. «قولاً كريماً»(46) زيبا، نيكو و مطلوب باشد. «قولوا للنّاس حسناً»(47) بهترين ها گفته شود. «يقولوا الّتى هى احسن»(48) حتّى مجادلات و گفتگوهاى انتقادى، به بهترين وجه باشد. «جادلهم بالّتى هى احسن»(49) ----- 41) نهج البلاغه، حكمت 411. 42) نساء، آيه 9. 43) بقره، آيه 235 . 44) طه، آيه 44. 45) نساء، 63. 46) اسراء، 23. 47) بقره، 83 . 48) اسراء، 53 . 49) نحل، 125. 🌺🌺🌺 - علم، برترين كمالى است كه خداوند به انسان عطا كرده است. «علّم... علّمه» (علم و تعليم قبل و پس از خلقت انسان تكرار شده است) - زبان و لغت خاص مهم نيست، اصل قدرت بيان مهمّ است. «علّمه البيان» - زبان، وسيله بيان است، اصل بيان هديه الهى است. «علّمه البيان» - پدر و مادر، قوّه ى سخن گفتن را كه خداوند در نهاد هر نوزادى نهفته است، آشكار مى كنند و به فعليّت مى رسانند. «علّمه البيان» - آفرينش انسان در ميان دو تعليم الهى قرار گرفته است. «علّم القرآن، خلق الانسان، علّمه البيان» - قدرت بيان، جلوه اى از رحمت الهى است. «الرّحمن... علّمه البيان» - كسانى كه توانايى سخن گفتن به چند زبان را دارند، هنر خود را از خدا بدانند. «علّمه البيان» - علمى مورد ستايش است كه بيان شود. «علّم القرآن... علّمه البيان»
الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ (5) وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ يَسْجُدَانِ (6) /الرحمن خورشيد و ماه، حساب معيّنى دارند. و گياه و درخت (براى او) سجده مى كنند. 🌺🌺🌺 «حُسبان» بر وزن «غُفران»، مصدر به معناى «حساب» است. خورشيد و ماه حساب دارند. حجم آنها، وزن و جرم آنها، حركات گوناگون، مدار حركت، فاصله آنها نسبت به يكديگر و نسبت به ديگر كرات، مقدار حركت و مقدار تأثير آنها برروى يكديگر، همه و همه حساب دارد و حساب آنها به قدرى دقيق است كه دانشمندان، زمان دقيق ماه گرفتگى، خورشيد گرفتگى و تحويل سال نو را از مدّت ها پيش اندازه گيرى و پيش بينى مى كنند. «نجم» هر روئيدنى است كه ساقه ندارد و «شجر» روئيدنى است كه ساقه دارد. مراد از «نجم» در اين آيه به قرينه «شجر»، گياه است، نه ستاره آسمان.(50) بر اساس آيات قرآن، خورشيد و ماه و ستارگان، مدار دارند و همه به سويى در تكاپو و شناورند، «كلّ فى فلك يسبحون»(51) و عمر تعيين شده دارند. «كلّ يجرى لاجل مسمّى»(52) گردش شب و روز و پيدايش فصل ها، يك زمان بندى ساده و در عين حال دقيق، براى همه ى مردم در همه ى مكان ها و زمان هاست. برنامه هاى عبادى اسلام همچون نماز و روزه، بر اساس طلوع و غروب خورشيد و گردش ماه در ايام سال تنظيم شده است. چنانكه در قرآن مى خوانيم: «أقم الصّلاة لدلوك الشّمس الى غسق الّيل و قرآن الفجر»(53) از هنگام زوال آفتاب تا اول تاريكى شب و به هنگام صبح، نماز را به پا دار. «و سبّح بحمد ربّك قبل طلوع الشّمس و قبل غروبها»(54) پيش از طلوع خورشيد و پس از غروب آن، خداوند را تسبيح و ستايش كن. «ثم اتمّوا الصّيام الى الّيل»(55) و روزه را تا شب هنگام تمام كنيد. و در روايات آمده است: «صم للرّؤية و افطر للرّؤية»(56) روزه را با ديدن ماه رمضان آغاز و با ديدن ماه شوّال تمام كن. شايد منظور از سجده گياه ودرخت در آيه، خضوع تكوينى آنها در برابر فرامين الهى است كه مسيرى راكه خدا براى آنها تعيين كرده، بى كم وكاست پيموده وتسليم قوانين آفرينش اند. ----- 50) تفسير الميزان. 51) انبياء، 33 و يس، 40. 52) رعد، 2 ؛ فاطر، 13 ؛ زمر، 5 . 53) اسراء، 78. 54) طه، 130. 55) بقره، 187. 56) وسائل، ج 10، ص 257. 🌺🌺🌺 - زمين و آسمان، تحت يك نظام اداره مى شوند. «الشّمس والقمر... النّجم والشّجر» - گياهان زمينى، حيات و رويش خود را مرهون خورشيد و ماه آسمانى اند. «الشّمس و القمر... النّجم و الشّجر» - هستى، تسليم نظامى است كه از پيش از سوى خداوند تعيين شده است. «بحُسبان... يسجدان» /تفسير نور
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم وَالسَّمَاء رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِيزَانَ (7) أَلَّا تَطْغَوْا فِي الْمِيزَانِ (8) وَأَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا الْمِيزَانَ (9) /الرحمن و آسمان را بالا برد و قانون و ميزان را مقرّر كرد تا در سنجش و ميزان تجاوز نكنيد. و وزن را بر اساس عدل بر پا داريد و در ترازو كم نگذاريد. 🌺🌺🌺 بعد از بيانِ رحمت الهى و نعمت تعليم و بيان و حساب خورشيد و ماه و سجده موجودات كه نوعى توجّه به رابطه خدا با انسان و طبيعت است، اين آيات نحوه ى رابطه انسان با جامعه را مطرح مى كند. قسط در ميزان، آن است كه نه زياده خواهى شود نه خسارت و زيان. كتاب و ميزان متلازم اند. خداوند در سوره حديد مى فرمايد: «و أنزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقومَ النّاس بالقسط»(57) در اين آيات نيز، هم به قرآن اشاره شده، هم به ميزان: «علّم القرآن... ألاّ تطغوا فى الميزان» تكرار، نشانه ى اهميّت است. در آيات پى درپى، سه بار كلمه ميزان تكرار شده است كه نشان دهنده ضرورت توجّه به معيار و وسيله سنجش درست و مطمئن در امور مختلف است. «وضع الميزان...»، «الاّ تطغوا فى الميزان...» و «لاتخسروا الميزان» بى توجّهى به ميزان و عدم رعايت انصاف و عدالت در حقوق مردم، انسان را به فسق و فجور مى كشاند و فسق و فجور انسان را به تكذيب وامى دارد. در سوره مطفّفين مى خوانيم: «ويل للمطفّفين» واى بر كم فروشان! سپس مى فرمايد: «اِنّ كتاب الفجّار...» وآنگاه: «ويل يومئذ للمكذّبين» گويا لقمه ى حرام، مقدّمه فجور، و فجور مقدّمه كفر و تكذيب مى شود. براى برقرارى عدل و ميزان، اسلام دستورات دقيق و مهمى دارد تا آنجا كه در روايات آمده است: اگر كفش قاضى تنگ است، نبايد در آن هنگام قضاوت كند تا مبادا فشارى كه به پاى او وارد مى شود در قضاوتش اثر بگذارد و او را به عجله و بدخلقى وادارد و از قضاوت بر حق منحرف كند! آداب تجارت در حديث مى خوانيم: تجارتى ارزشمند است كه برپايه حقّ و راستى باشد. «التاجر فاجر و الفاجر فى النّار الاّ مَن أخذ الحق و اعطى الحق»(58) حضرت على عليه السلام دستور داد دينارهاى غير خالص را در چاه بريزند تا به وسيله آن معامله اى صورت نگيرد. «القه فى البالوعه حتّى لايباع شى ءٌ فيه غشٌ»(59) آن حضرت همه روزه در بازار كوفه قدم مى زد و گاهى در وسط بازار مى ايستاد و مى فرمود: اى گروه تجّار! «قدّموا الاستخارة»، از خدا خير بخواهيد. «تبرّكوا بالسّهولة»، بركت را در سايه آسان گرفتن بر مردم بخواهيد. «جانبوا الكذب»، از دروغ در معامله دورى كنيد. «و تجانبوا عن الظلم»، از ظلم و بى عدالتى پرهيز كنيد. «و لاتقربوا الربا»(60) و به ربا نزديك نشويد. ----- 57) حديد، 25. 58) كافى، ج 5، آداب تجارت. 59) كافى، ج 5، ص 160. 60) تفسير نمونه. 🌺🌺🌺 - جايگاه آسمان و زمين تصادفى نيست. برافراشتگى آسمان و حجم و اندازه و فاصله ستارگان، حكيمانه و جلوه اى از رحمت الهى است «الرّحمن... و السماء رفعها و وضع الميزان» - عدالت مثل نماز است و بايد آن را در جامعه به پاداشت. «و اقيموا الوزن» - ميزان و وسيله سنجش بايد عادلانه باشد، مورد وزن هرچه مى خواهد باشد. «و اقيموا الوزن بالقسط» - نظام هستى برپايه ميزان است. زندگى ما نيز بايد بر مدار ميزان باشد. «وضع الميزان ألاّ تطغوا فى الميزان» - عدل و ميزان، هم در آسمان عامل ثبات و پايدارى است، هم در زمين و هم در جامعه. «وضع الميزان ألاّ تطغوا فى الميزان» - جامعه براى رسيدن به رستگارى دو بال مى خواهد: علم و عدالت. (در دنياى امروز علم هست ولى عدالت نيست.) «علّم القرآن... ألاّ تطغوا فى الميزان» - راه رسيدن به عدالت، عمل به قرآن است. «علّم القرآن... ألاّ تطغوا فى الميزان» - در كارها، نه افراط «ألاّ تطغوا» و نه تفريط. «لاتخسروا» - كم كارى در خدمات از جانب كارمندان و كارگران و فرهنگيان و مسئولان و مبلّغان دينى نيز كم فروشى است. «لاتخسروا الميزان» /تفسير نور
↕️  «انّ ربّك لهو العزيز الرحيم» گاهى تكرار، نشان دهنده وحدت هدف و شيوه است. در سوره شعراء بارها جمله «فاتقوا اللّه و اطيعون» از زبان پيامبران متعدد تكرار شده كه بيانگر آن است كه شعار و هدف همه آنان يكى بوده است. ----- 61) بحار، ج 92، ص 306. 62) طه، 132. 63) بحار، ج 35، ص 207. 64) علل الشرايع، ج 1، ص 259. 65) نهج البلاغه، نامه 47. 66) نجم، 9. 67) مرسلات، 15. 68) قمر، 17. 69) احزاب، 41. 🌺🌺🌺 - تمام هستى يك مدبّر دارد، نه آن گونه كه بعضى مشركان براى هر يك از آسمان و زمين يك مدبّر خاص مى پنداشتند. «السّماء رفعها... و الارض وضعها» - زمين براى كاميابى و بهره بردارى همه موجودات زمينى و از جمله انسان است. «وضعها للانام» - قرآن، ابتدا نعمت هاى معنوى و سپس نعمت هاى مادّى را شمارش مى كند. «علّم القرآن... علّمه البيان... فيها فاكهة و النّخل» - ميوه، نقش مهمى در تغذيه انسان دارد. بعد از آفرينش زمين، نام ميوه آمده است. «والارض... فيها فاكهة» - در ميان ميوه ها، ارزش خرما از بقيه جداست. «فيها فاكهة... والنّخل» - پوسته و حتّى غلاف دور نباتات، نعمت است. «والحبّ ذو العصف» - بوى خوشِ گياهان، يكى از نعمت هاى الهى است. «و الريحان» - تكذيب آيات الهى، سرزنش را به دنبال دارد. «فباىّ آلاء ربّكما تكذبان» - جن نيز مثل انسان، مسئول، مكلّف و بهره مند از نعمت هاى زمين است. «فباىّ آلاء ربّكما تكذّبان» - خداوند نعمت ها را براى رشد و تربيت همه جانبه انسان و جن آفريده است. «آلاءِ ربّكما» /تفسير نور
خَلَقَ الْإِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ كَالْفَخَّارِ (14) وَخَلَقَ الْجَانَّ مِن مَّارِجٍ مِّن نَّارٍ (15) فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (16) /الرحمن انسان را از گل خشكيده اى همچون سفال آفريد و جن را از شعله ى آتشى بى دود آفريد، پس كدام يك از نعمت هاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟ 🌺🌺🌺 «صلصال» به معناى گِل خشكيده، «فخّار» به معناى سفال (گل پخته شده) و «مارج» به معناى شعله است. قرآن در مورد منشأ آفرينش انسان تعبيرات گوناگونى دارد كه ممكن است اين تعبيرات به مراحل مختلف آن اشاره داشته باشد: 1. خاك. «انّا خلقناكم من تراب»(70) 2. خاك آميخته با آب. «خلقكم من طين»(71) 3. گِل بدبو. «من حماءٍ مسنون»(72) 4. گِل خشكيده. «من صلصال كالفخّار»(73) جنّ، موجودى ناپيدا است و در قرآن، برخى ويژگى هاى آن بيان شده است، از جمله اين كه مبدأ آفرينش او، باد و آتش است، «خلق الجانّ من مارج من نار» در حالى كه مبدأ آفرينش انسان آب و خاك است. «خلق الانسان من صلصال كالفخّار» خلقت او پيش از خلقت انسان بوده است، «و الجانّ خلقناه من قبل»(74) و همچون انسان؛ مؤمن و كافر، مذكّر و مؤنث، توالد و تناسل، علم و شعور و قدرت تشخيص حق از باطل را دارند و قادر به انجام كارهايى هستند كه از عهده بشر خارج است و همچنين مرگ و رستاخيز و كيفر و پاداش دارند. ----- 70) حج، 5 . 71) انعام، 2. 72) حجر، 28. 73) الرّحمن، 14. 74) حجر، 27. 🌺🌺🌺 - نگاه به گذشته، سبب شكوفايى ايمان و تواضع بشر مى گردد. «خلق الانسان من صلصال...» - خداوند از مادّه سرد بى روح «صلصال» و مادّه گرم بى روح «مارج»، موجودات زنده مى سازد. «خلق الانسان... خلق الجان...» - سرچشمه ى به وجود آمدن انسان، مادّه اى ناچيز و بى ارزش است. «صلصالٍ» (نكره آمدن مى تواند نشانه ناچيز بودن باشد.) - جنّ، موجودى واقعى است، نه خرافى، گرچه ما به آن دسترسى نداشته باشيم. «خلق الجانّ من مارج من نار» - جنّ و انس، هر دو موجودى زمينى اند و از عناصر مادّى آفريده شده اند. «خلق الانسان من صلصال... خلق الجان من مارج من نار» - تكذيبِ نعمت، سبب سرزنش است، از هر كه باشد. «فباىّ آلاء ربّكما تكذّبان» /تفسير نور
رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ (17) فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (18) /الرحمن پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب. پس كدام يك از نعمت هاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟ 🌺🌺🌺 گرچه خورشيد در هر روز از سال، طلوع و غروبى دارد، ولى با توجّه به قوس صعودى و قوس نزولى حركت آن، در حقيقت دو مشرق و دو مغرب دارد و بقيه در ميان اين دو است و اين نظام، باعث پيدايش فصول مختلف و تغيير ساعات شبانه روز در طول سال مى شود. امّا بعضى مفسّران، مشرقَين و مغربَين را طلوع و غروب هريك از ماه و خورشيد دانسته اند.(75) حضرت على عليه السلام در خطبه اى بعد از تلاوت آيه «ربّ المشرقَين...» فرمود: مشرق زمستان در محدوده خود و مشرق تابستان در محدوده خود است.(76) ----- 75) تفسير نمونه. 76) تفسير نورالثقلين. 🌺🌺🌺 - احاطه خداوند به شرق و غرب عالم يكسان است. «ربّ المشرقَين... ربّ المغربَين» - قرآن، انسان را به كيهان شناسى دعوت مى كند. «المشرقين... المغربين» - قرآن، بشر را به شناختِ آفاق و انفس، هر دو توجّه مى دهد. «خلق الانسان من صلصال... ربّ المشرقَين و... المغربَين» - پديده هاى طبيعى، هم براى انسان نعمت است و هم براى جن. «ربّ المشرقَين و ربّ المغربَين فباىّ آلاء ربّكما» - حركت زمين به گونه اى است كه مشرق و مغرب پديد مى آيد و اين از نعمت هاى الهى است. «فباىّ آلاء ربّكما تكذّبان» /تفسير نور
كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ (26) وَيَبْقَي وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ (27) فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (28) /الرحمن هركه روى زمين است، فنا پذيرد و (تنها) ذات پروردگارت كه داراى شكوه و اكرام است، باقى مى ماند. پس كدام يك از نعمت هاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟ 🌺🌺🌺 در آيه 185 سوره آل عمران خوانديم: «كلّ نفس ذائقة الموت» هر انسانى طعم مرگ را مى چشد. در آخرين آيه سوره قصص نيز خوانديم: «كلّ شى ء هالك الاّ وجهه» هر موجودى هلاك مى شود، جز ذات پروردگار. در اين سوره نيز مى خوانيم: «كلّ من عليها فان و يبقى وجه ربّك» در آيات قبل، نعمت ها معرّفى شد، در اين آيه مى فرمايد: زمان بهره گيرى از نعمت ها كم است، فرصت را غنيمت شماريد كه همه رفتنى هستيد. گرچه همه موجودات فانى هستند ولى هر كس در مسير الهى باشد و كار او رنگ الهى بگيرد، آن نيّت خالص كه «وجه ربّ» است، كار فانى او را باقى مى كند. 🌺🌺🌺 - مرگ، يك قانون عام و فراگير است. «كلّ مَن عليها فان» - به كسى جز خدا تكيه نكنيم كه همه فناپذيرند.«كلّ من عليها فان ويبقى وجه ربّك» - ارزش انسان با تقرّب به خداوند است، نه داشتن امكانات. «كلّ مَن عليها فان و يبقى وجه ربّك» - مرگ، گامى در مسير تربيت انسان است. «كلّ مَن عليها فان و يبقى وجه ربّك» - پيامبر، تحت تربيت و ربوبيّت خاصّ خداوند است. «ربّك» - مرگ موجودات، نشانه نقص و تمام شدن قدرت و كرم الهى نيست كه او صاحب جلال و كرامت است. «كلّ من عليها فان و يبقى... ذوالجلال و الاكرام» - جلال الهى همراه با رحمت و رأفت است. «ذوالجلال و الاكرام» - مرگ، نعمت است. «كلّ من عليها فان... فباىّ آلاء ربّكما» (با آنكه در آيات 26 و 27 نام هيچ نعمت مادّى نيامده، امّا در آيه 28، باز هم جمله ى «فباىّ آلاء...» تكرار شده است پس مرگ نيز نعمت است.) - جن نيز همچون انسان، مرگ دارد. زيرا خطاب «ربّكما» به جنّ و انس بازمى گردد. «كلّ من عليها فان... فباىّ آلاء ربّكما» /تفسير نور
يَسْأَلُهُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ (29) فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (30) /الرحمن هر كه در آسمان ها و زمين است، (نياز خود را) از او درخواست مى كند. او هر روز(هر زمان) در شأن و كارى است. پس كدام نعمت پروردگارتان را تكذيب مى كنيد؟ 🌺🌺🌺 سؤال و درخواست، گاهى به زبان حال است و گاهى به زبان قال. انسان، چه نيازمندى خود به خداوند را به زبان آورد و چه نياورد، در هر صورت، همواره محتاج خداست. مراد از «يوم» در آيه، روز نيست، بلكه مطلق زمان است، زيرا خداوند در زمان نمى گنجد، بلكه فراتر از زمان است. در تفسير آيه «كلّ يوم هو فى شأن»، در حديث مى خوانيم: خداوند هر روز امر جديدى ايجاد مى كند كه قبلاً نبوده است. «من احداث بديع لم يكن»(80) حضرت على عليه السلام به مناسبت آيه «كلّ يوم هو شأن» فرمود: هر روز گناهى را مى بخشد، غمى را بر طرف مى كند، گروهى را بالا و عده اى را فرو مى آورد.(81) ----- 80) تفسير كنز الدقائق. 81) تفسير برهان. 🌺🌺🌺 - فرشتگان و موجودات آسمانى نيز همچون زمينيان، دست نياز به سوى خدا دارند. «يسئله من فى السموات و الارض» - كارهاى الهى تقليدى نيست، بلكه ابتكارى و نوآورانه است. «كلّ يوم هو فى شأن» - نياز دائمى موجودات، لطف و فيض دائمى خدا را طلب مى كند. (او هر لحظه داراى فيضى جديد ومستمر براى آفريده ها است.) «يسئله... كلّ يوم هو فى شأن» - چنين نيست كه خداوند، عالم را آفريده و آن را به حال خود رها كرده باشد، بلكه همواره امور هستى را تدبير و اداره مى كند. «كلّ يوم هو فى شأن» /تفسیرنور
سَنَفْرُغُ لَكُمْ أَيُّهَا الثَّقَلَانِ (31) فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (32) /الرحمن اى جنّ و انس! به زودى (حساب و كتاب) شما را بررسى مى كنيم. پس كدام نعمت پروردگارتان را تكذيب مى كنيد؟ 🌺🌺🌺 منظور از «سنفرغ»، فراغ بعد از شغل نيست، بلكه به معناى توجّه خاص و پرداختن تمام به امرى مهم است. اگر در حسابرسى خداوند، كلمه فراغت به كار رفته است، پس قاضى نيز بايد به هنگام قضاوت، از هر امر ديگر خود را فارغ نمايد. آرى دادرسى عادلانه، توجه و دقت و فراغت فكر و خيال مى خواهد. به گفته صاحب تفسير مجمع البيان، چون جنّ و انس نسبت به ساير موجودات برترى دارند و داراى عقل و قدرت انتخاب و تشخيص هستند، به اينها «ثِقل» گفته شده است. «ايّه الثقلان» حساب در قيامت حسابگر، خداوند است. «كفى بنا حاسبين»(82) حسابرسى سريع است. «و هو أسرع الحاسبين»(83) از حضرت امير پرسيدند: چگونه خداوند به حساب همه خلق مى رسد؟ فرمود: همان طور كه همه را رزق مى دهد.(84) از همه مى پرسند حتّى از پيامبران. «فلنسئلنّ الّذين أرسل أليهم و لنسئلنّ المرسلين»(85) حسابرسى بعضى آسان است. «حساباً يسيراً»(86) حسابرسى بعضى سخت است. «يخافون سوء الحساب»(87)، «حساباً شديداً»(88) در حديث مى خوانيم: نوع و چگونگى حساب بندگان، به ميزان داده ها و الطاف الهى بستگى دارد: «انّما يداق اللّه العباد فى الحساب يوم القيامة على قدر ما آتاهم من العقول فى الدنيا»(89) همانا ميزان دقّت در حسابرسى بندگان در روز قيامت، به مقدار فهم و عقل داده شده به آنان در دنيا مى باشد. در روايت آمده است: كسانى كه در داد و ستد با مردم، سخت گير و تنگ نظرند، حساب سخت و شديدى دارند.(90) در روايات مى خوانيم: اگر در دنيا خود را محاسبه كنيد و از خودتان حساب بكشيد، خداوند در قيامت بر شما آسان مى گيرد و امام كاظم عليه السلام فرمود: از ما نيست كسى كه در دنيا از خودش غافل باشد و به حساب كار خود رسيدگى نكند.(91) ----- 82) انبياء، 47. 83) انعام، 62. 84) نهج البلاغه، حكمت 300. 85) اعراف، 6. 86) انشقاق، 8 . 87) رعد، 21. 88) طلاق، 8 . 89) كافى، ج 1، ص 11. 90) بحار، ج 7، ص 266. 91) وسائل، ج 11، باب محاسبة النفس. 🌺🌺🌺 - حسابرسى، از شئون مديريّت و تربيت است. «وجه ربّك... سنفرغ لكم...» - از همه نعمت هاى مادى و معنوى حسابرسى مى شود، از آغاز سوره تا اينجا نعمت هاى مختلف مادى و معنوى مطرح شد و در اين آيه مى فرمايد؛ به زودى به حساب شما رسيدگى مى كنيم: «سنفرغ لكم ايّه الثقلان» - همه بايد آماده حسابرسى باشند. «سنفرغ لكم ايّه الثقلان» - خداوند، هر لحظه در شأن و كارى است، امروز عطا و فردا حسابرسى مى كند. «كل يوم هو فى شأن سنفرغ لكم» - خداوند براى حسابرسى تمام امكانات را بسيج مى كند. (بكار بردن «نفرغ» به جاى «افرغ» مى تواند اشاره به اين امر باشد.) - با اين كه هيچ چيز او را از چيزى ديگر باز نمى دارد، «لايشغله شأن عن شأن»، ولى براى نشان دادن اهميّت حساب، او «فارغاً» به حسابرسى مى آيد. «سنفرغ لكم» - جن و انس هر دو مكلّف و مورد حسابرسى هستند. «ايّه الثقلان» - ايمان به حسابرسى خداوند، در چگونگى بهره گيرى ما از نعمت هاى دنيوى اثر دارد. «سنفرغ لكم ايّه الثقلان. فباىّ آلاء ربّكما تكذبان» /تفسیرنور
يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَن تَنفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ فَانفُذُوا لَا تَنفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطَانٍ (33) فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (34) /الرحمن اى گروه جنّ و انس! اگر مى توانيد از مرزهاى آسمان ها و زمين نفوذ كنيد، نفوذ كنيد. هرگز نمى توانيد مگر به واسطه قدرتى فوق العاده. پس كدام يك از نعمت هاى پروردگارتان را تكذيب مى كنيد؟ 🌺🌺🌺 «مَعشر» به معناى گروه، از ريشه ى «عَشر» به معناى عدد ده است. كلمه ى «عشيرة» به معناى بستگان نيز از اين ريشه است. در قرآن، كلمه «معشر» سه بار به كار رفته است. «سلطان» هم به قدرت قهريّه و مادّى گفته مى شود كه سبب سلطه بر ديگران است و هم به قدرت علمى و دليل و برهان و استدلال محكم كه سبب تسلّط فكرى و علمى مى شود. «و لقد أرسلنا موسى بآياتنا و سلطان مبين»(92)، «يجادلون فى آيات اللّه بغير سلطان»(93) آيه 33، مى تواند مربوط به دنيا و مباحث فضانوردى و گذر از جوّ زمين و نفوذ در آسمان ها باشد و يا به قرينه آيات قبل و بعد، مربوط به قيامت و عدم امكان فرار از دادگاه الهى باشد. عمق زمين و اوج فضا و كرات آسمانى، براى انسان و جنّ قابل تسخير است. تعبير «ان استطعتم» به جاى «لو استطعتم»، نشانه امكان و جمله «الاّ بسلطان» رمز آن است كه مى توان در آسمان ها و زمين نفوذ پيدا كرد. به ويژه آنكه در قرآن معمولاً كلمه سلطان براى سلطه علمى به كار رفته است. ----- 92) غافر، 23. 93) غافر، 35. 🌺🌺🌺 - جنّ و انس، در قيامت در كنار يكديگر مورد خطاب الهى قرار مى گيرند. «يا معشر الجنّ و الانس...» - توجّه به قدرت الهى و عجز انسان، بازدارنده از انحراف است. «لاتنفذون...» - موجودات لطيف همچون جنّ نيز توان فرار از دادگاه الهى را ندارند. «يا معشر الجنّ... لاتنفذون» - رهايى از كيفر در قيامت، جز با داشتن دليل وحجّت عقلى يا شرعى براى هيچ يك از جنّ و انس ميسّر نيست. «يا معشر الجنّ و الانس... لاتنفذون الاّ بسلطان» /تفسير نور
يُرْسَلُ عَلَيْكُمَا شُوَاظٌ مِّن نَّارٍ وَنُحَاسٌ فَلَا تَنتَصِرَانِ (35) فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (36) /الرحمن آن روز شعله اى از آتش و مس گداخته بر شما فرومى ريزد، پس نمى توانيد تقاضاى يارى كنيد. پس كدام يك از نعمت هاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟ 🌺🌺🌺 «شواظ» به معناى شعله هاى عظيم و سهمگين آتش است و «نحاس» به معناى مس مذابّ و گداخته. قيامت در اين آيات، بدين گونه تصوير شده است: از يك سو خداوند با عنايت ويژه حسابرسى مى كند. «سنفرغ لكم» از سوى ديگر انسان هيچ راه فرارى ندارد. «ان استطعتم ان تنفذوا... فانفذوا» از سوى ديگر انواع عذاب از هر سوى فرو مى ريزد. «يرسل عليكم شواظ... و نحاس» از سوى ديگر هيچ كس نمى تواند كمك بگيرد. «فلاتنتصران» آن كس كه از ارسال پيامبران سودى نبرده است، «يرسل رسولا»(94) و آن كس كه از ارسال نعمت هاى مادى بهره درستى نگرفته است، «يرسل السماء عليكم مدرارا»(95)، «يرسل الرياح بشرا»(96) چنين انسانى بايد منتظر ارسال عذاب با مس گداخته باشد. «يرسل عليكما شواظ من نار و نحاس» ----- 94) شورى، 51 . 95) هود، 52 . 96) نمل، 63 . 🌺🌺🌺 - در قيامت، آتش و مس گداخته مانع فرار تكذيب كنندگان خواهد بود. «يرسل عليكما شواظ من نار و نحاس فلاتنتصران» - جن نيز با آنكه نژادش از آتش است، امّا مثل انسان از آتش آسيب پذير است. «يرسل عليكما شواظ من نار» - آگاهى از عذاب هاى آينده، نعمتى است، زيرا باعث دورى از گناه مى گردد. «فباىّ آلاء ربّكما تكذّبان» /تفسیر‌نور
فَإِذَا انشَقَّتِ السَّمَاء فَكَانَتْ وَرْدَةً كَالدِّهَانِ (37) فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (38) فَيَوْمَئِذٍ لَّا يُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلَا جَانٌّ (39) فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (40) /الرحمن پس آنگاه كه آسمان شكافته شده، گلگون و مثل روغن گداخته در آيد، پس كدام يك از نعمت هاى پروردگارتان را تكذيب مى كنيد؟ پس در آن روز (و آن موقف خاص) هيچ يك از انس و جن، از گناهش پرسيده نشود. پس كدام يك از نعمت هاى پروردگارتان را تكذيب مى كنيد؟ 🌺🌺🌺 در معناى «لايسئل» چند احتمال است: 1. لايسئل عن ذنب المجرم: كس ديگرى را به جاى ديگرى را به جاى مجرم از ميان انس و جن مؤاخذه نمى كنند، بلكه خود مجرم را مؤاخذه مى كنند.(97) 2. در روايات مى خوانيم: قيامت پنجاه موقف دارد،(98) در يك موقف، فرمان بازداشت و حسابرسى و سؤال است، «و قفوهم انّهم مسؤلون»(99) در موقف ديگر مهر بر لب ها زده مى شود، «نختم على افواههم»(100) در موقف ديگر از يكديگر استمداد مى كنند و در موقفى همه گريانند. بنابراين اگر در اين آيات مى خوانيم كه از هيچ كس سؤال نمى شود، مربوط به موقف خاصّى است. 3. ممكن است مراد آيه، «لايسئل عن ذنبه» اين باشد كه تنها از گناه سؤال نمى شود، زيرا گناه خلافكار در آن روز حاضر است، «و وجدوا ما عملوا حاضرا»(101) و اسرار درونى او آشكار. «تبلى السرائر»(102) پس از چيزهاى ديگر از قبيل: عمر و درآمد و چگونگى مصرف سئوال مى شود، نه فقط از گناهان انسان. در آينده آسمان ها از هم شكافته و ذوب خواهند شد. آسمان هايى كه «سبعاً شدادا»(103) هستند، مثل روغن مذابّ، روان مى شوند. «فكانت وَردة كالدّهان» ----- 97) مجمع البيان. 98) بحار، ج 7،ص 126. 99) صافّات، 24. 100) يس، 65. 101) كهف، 49. 102) طارق، 9. 103) نبأ، 12. 🌺🌺🌺 - ظهور قيامت، با دگرگونى در نظام طبيعت صورت مى گيرد. «فاذا انشّقت السماء...» - پايان اين جهان، فروپاشيدن و درهم پيچيدن است، امّا آغازى است براى جهان ديگر. «فاذا انشّقت السّماء... فيومئذ...» - جنّ نيز همچون انسان، اختيار داشته و مرتكب گناه مى گردد. «لايسئل عن ذنبه انس و لا جانّ» /تفسير نور
يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيمَاهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِي وَالْأَقْدَامِ (41) فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (42) /الرحمن تبهكاران، به سيمايشان شناخته شوند، پس به موهاى سر و قدم ها گرفته (و به دوزخ پرتاب) شوند. پس كدام يك از نعمت هاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟ 🌺🌺🌺 «سيما» از «سوم» به معناى نشان و علامت ظاهر است. «نواصى» جمع «ناصيه» به معناى موى جلوى سر است. گويا اين آيه پاسخ سؤالى است كه به دنبال آيه قبل قابل طرح است كه اگر از گناه سؤال نمى شود، پس چگونه مجرمان شناخته مى شوند، اين آيه در پاسخ مى فرمايد: «يعرف المجرمون بسيماهم»(104) مجرمان از چهره و سيمايشان شناخته مى شوند؛ البته همان گونه كه تبهكاران از سيمايشان شناخته مى شوند، نيكوكاران را نيز از سيمايشان مى شناسند. «تعرف فى وجوههم نضرة النعيم»(105) سيماها در قيامت: رو سفيدان. «تبيضّ وجوه»(106) رو سياهان. «وجوههم مسودّة»(107) چهره هايى شادان. «وجوه يومئذ ناضرة»(108)، «وجوه يومئذ ناعمة»(109) صورت هايى گرفته و غمگين. «وجوه يومئذ باسرة»(110) چهره هايى خندان. «وجوه يومئذ مسفرة . ضاحكة مستبشرة»(111) صورت هايى غبار گرفته و گرد زده. «وجوه يومئذ عليها غبرة»(112) چهره هايى خوار و ذليل. «وجوه يومئذٍ خاشعه»(113) ----- 104) تفسير الميزان. 105) مطفّفين، 24 . 106) آل عمران، 106. 107) زمر، 60. 108) قيامت، 22. 109) غاشيه، 8 . 110) قيامت، 24. 111) عبس، 38 و 39. 112) عبس، 40 . 113) غاشيه، 2 . 🌺🌺🌺 - افكار و اعمال انسان در چهره او جلوه دارند. «يعرف المجرمون بسيماهم» - مجرم در نهايتِ ذلّت، گرفتار قهر الهى مى شود. «فيؤخذ بالنواصى و الاقدام» - آنان كه در دنيا از هيچ گناهى فروگذار نكردند و از موى سر تا نوك پا، مخالف فرمان الهى عمل كردند، در قيامت نيز با موى سر گرفته شده و در عذاب افكنده شوند. «فيؤخذ بالنواصى و الاقدام» - تفكيك خوبان از بدان و شناخته شدن آنان، يكى از نعمت هاى الهى است. «فباىّ آلاء ربّكما تكذّبان» /تفسير نور
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي يُكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ (43) يَطُوفُونَ بَيْنَهَا وَبَيْنَ حَمِيمٍ آنٍ (44) فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (45) /الرحمن اين است جهنّمى كه تبهكاران آن را انكار مى كردند. ميان آتش و آب داغ و سوزان در حركتند. پس كدام يك از نعمت هاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟ 🌺🌺🌺 «حميم» به معناى آب داغ است و كلمه «حمّام»، هم خانواده آن است. «آن» به معناى مايعى است كه در نهايت سوزندگى باشد. تكذيب بهشت و جهنّم و باور نداشتن قيامت، از جمله عوامل دوزخى شدن انسان است. چنانكه در سوره مدّثر نيز يكى از دلايل ورود به دوزخ، تكذيب قيامت بيان شده است. «ما سلككم فى سقر، قالوا لم نك من المصلّين... و كنّا نكذّب بيوم الدين» بهشتيان محور طوافند و خادمان بهشتى با ظرف هاى بهشتى دور آنان مى گردند؛ «يطوف عليهم ولدان مخلّدون»(114) نوجوانانى جاودان (در شكوه و طراوت) پيوسته گرداگرد آنان مى چرخند. «يطاف عليهم بصحاف من ذهب واكواب»(115) ظرف هاى غذا و جام هاى طلايى (نوشيدنى هاى پاكيزه) گرداگرد آنان گردانده مى شود. «يطاف عليهم بكأس من معين»(116) قدح هاى لبريز گرداگردشان چرخانده مى شود. «يطاف عليهم بآنية من فضّة و أكواب كانت قواريرا»(117) ظرف هاى سيمين و قدح هاى بلورين دور آنان چرخانده مى شود. ولى دوزخيان بايد ذليلانه دور دوزخ و آب سوزان بگردند. «يطوفون بينها و بين حميم آن» ----- 114) واقعه، 17. 115) زخرف، 71. 116) صافّات، 45. 117) انسان، 15. 🌺🌺🌺 - مجرمان جزاى آنچه را پيوسته انكار مى كنند، خواهند ديد. «هذه جهنّم» - جرم و گناه، زمينه تكذيب قيامت است. «يكذّب بها المجرمون» - دوزخيان از (شدت ترس و وحشت و عطش و پيداكردن راه گريز) به دور عذاب مى گردند. «يطوفون بينها و بين حميم آن» - عدل الهى و كيفر دادن مجرم از نعمت هاى الهى است. «فباىّ آلاء ربّكما تكذّبان»
- در دادگاه عدل الهى، نژاد، رنگ، شغل، سن و جنسيّت ملاك سنجش نيست. «ولمن خاف... جنّتان» - خدا ترسى، سرچشمه ى حق پذيرى و عمل صالح است و لذا براى ورود به بهشت، شرط ديگرى در كنار خوف نيامده است. «و لمن خاف... جنّتان» - ذات خداوند، منشأ رحمت است. توجّه انسان به مقام و جايگاه خداوند در نظام هستى و دادگاه قيامت، موجب دقّت در رفتار و گفتار و پيشگيرى از وقوع جرم و گناه مى شود. «خاف مقام ربّه» - در تربيت، بايد تهديد و تشويق در كنار هم باشد. « هذه جهنّم... جنّتان» - در بهشت هم فراوانى هست، «من كلّ فاكهة» هم تنوّع، «زوجان» و هم در دسترس بودن. «جنى الجنتين دان» /تفسير نور
مُتَّكِئِينَ عَلَي فُرُشٍ بَطَائِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ وَجَنَي الْجَنَّتَيْنِ دَانٍ (54) فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (55) فِيهِنَّ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانٌّ (56) فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (57) كَأَنَّهُنَّ الْيَاقُوتُ وَالْمَرْجَانُ (58) فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (59) /الرحمن بهشتيان بر بسترهايى كه پوشش داخلى آنها از ديبا و ابريشم ضخيم است، تكيه زده اند و ميوه هاى آن دو باغ براى چيدن در دسترس است. پس كدام يك از نعمت هاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟ در آنجا، همسرانى هستند كه نگاهشان از بيگانه كوتاه و پيش از اينان، هيچ جنّ و انسى آنان را لمس نكرده است. پس كدام يك از نعمت هاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟ گويا آنان ياقوت ومرجان هستند. پس كدام يك از نعمت هاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟ 🌺🌺🌺 «بطائن» جمع «بطانة» به معناى آستر و پوشش داخلى و «استبرق» ابريشم ضخيم است. «جَنى» به معناى چيدن ميوه است و «دان» به معناى نزديك و در دسترس بودن. «قاصرات الطرف» يا به معناى چشم ندوختن به ديگران است يا اين كه به خاطر جذّابيت و زيبايى كه دارند، همسرانشان حاضر نيستند چشم از آنان بردارند و نگاه به ديگران كنند. در اين آيات، به كاميابى هاى مادى و طبيعى بهشت اشاره شده است: 1. سكونت در باغ و بستان و كنار چشمه ها. « جنّتان، افنان، عينان» 2. بهره مندى از انواع خوراكى ها و ميوه ها. «كلّ فاكهة زوجان» 3. آسايش و آرامش كامل. «متّكئين» 4. همسرانى پاك و زيبا.(130) «قاصرات الطرف» زنان بهشتى، هم عفيف و پاكدامن هستند، «قاصرات الطرف» هم باكره و دست نخورده، «لم يطمثهنّ...» و هم لطيف و زيبا. «كانهنّ الياقوت و المرجان» ----- 130) تفسير كبيرفخررازى. 🌺🌺🌺 - خوف امروز، آرامش فرداست. «و لمن خاف... متكئين على فرش...» - بهشتيان داراى تمايلات جنسى هستند. «فيهن قاصرات الطرف» - جنّ نيز داراى غريزه جنسى است. «لم يطمثهنّ قبلهم انس و لاجان» - تمايل انسان به پاكى، بكارت و زيبايى همسر، خواسته اى اصيل است، نه تمايلى تلقينى و زائيده فرهنگ و محيط. «لم يطمثهنّ قبلهم...» - زنان بهشتى غير از همسران بهشتيان در دنيا هستند. زيرا احدى با آنها تماس نگرفته است. «لم يطمثهنّ قبلهم» - اول عفّت زن بعد زيبايى او. ابتدا «لم يطمثهن» و سپس «كانهنّ الياقوت» /تفسير نور
هَلْ جَزَاء الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ (60) فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (61) /الرحمن آيا پاداش نيكى (شما) جز نيكى (ما) است، پس كدام يك از نعمت هاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟ 🌺🌺🌺 «احسان» دو معنا دارد: يكى كار نيك و ديگرى نيكى به ديگران. مراد از احسان اول در آيه، كار نيك و مراد از احسان دوم، نيكى به غير است.(131) «هل جزاء الاحسان الاّ الاحسان» امام صادق عليه السلام فرمود: جمله «هل جزاء الاحسان...» در باره كافر و مؤمن جارى است و هر كس براى ديگرى كار نيكى انجام دهد، بر او لازم است جبران كند.(132) در قرآن، اصلِ مقابله به مثل بارها تكرار شده است: «فاذكرونى أذكركم»(133) ياد كنيد مرا تا ياد كنم شما را. «اِن عُدتم عُدنا»(134) اگر برگرديد ما نيز برمى گرديم. «فاعتدوا عليه بمثل ما اعتدى عليكم»(135) به همان مقدار كه لطمه زدند، به آنان لطمه بزنيد. «و لهنّ مثل الّذى عليهنّ»(136) به همان مقدار مسئوليّت كه بر عهده زن هست، براى او حق و حقوق است. «اِن عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم»(137) اگر قصد انتقام از دشمن داريد، به همان مقدار كه ضرر ديديد، ضربه وارد كنيد. «اِن تنصروا اللّه ينصركم»(138) اگر خدا را يارى كنيد، شما را يارى مى كند. «فلمّا زاغوا أزاغ اللّه»(139) اگر به اراده خود كج روند، خدا آنان را در كجى رها مى كند. حضرت على عليه السلام از رسول خداصلى الله عليه وآله نقل مى كند كه خداوند فرمود: آيا پاداش كسى كه به او نعمت توحيد داده ام غير از بهشت است.(140) «هل جزاء مَن أنعمتُ عليه بالتّوحيد الاّ الجنّة» ----- 131) تفسير راهنما. 132) تفاسير مجمع البيان و الميزان. 133) بقره، 152. 134) اسراء8 . 135) بقره، 194. 136) بقره، 228. 137) نحل، 126. 138) محمّد، 7. 139) صف، 5 . 140) امالى طوسى، ج 2، ص 182. 🌺🌺🌺 - در برابر احسان و نيكى ديگران، ما نيز نيكى كنيم. «هل جزاء الاحسان الا الاحسان» (آيا در برابر اين همه احسان خداوند به انسان، جز نيكوكارى بنده سزاوار است؟) - فقط به ارزشها بيانديشيم نه افراد، جنسيّت، نژاد، سنّ، منطقه و قبيله. «هل جزاء الاحسان الا الاحسان» - پاداش احسان به هر نوع، به هر مقدار، در هر زمان و مكان و نسبت به هر شخصى بايد احسان باشد. «هل جزاء الاحسان الا الاحسان» - يكى از فلسفه هاى قيامت، اجراى عدل و جزاى احسان هاست. «هل جزاء الاحسان الاّ الاحسان» - پاداش نيك خداوند به نيكى هاى ما، نعمت است. «فباىّ آلاء ربّكما تكذّبان» /تفسير نور
وَمِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ (62) فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (63) مُدْهَامَّتَانِ (64) فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (65) فِيهِمَا عَيْنَانِ نَضَّاخَتَانِ (66) فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (67) /الرحمن و پايين تر از آن دو باغ، دو باغ ديگر هست. پس كدام يك از نعمت هاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟ (آن دو باغ) از شدّت سرسبزى به سياهى مى ماند. پس كدام يك از نعمت هاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟ در آن دو باغ، دو چشمه جوشان است. پس كدام يك از نعمت هاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟ 🌺🌺🌺 «دون»، گاهى به معنى غير است و گاهى به معناى پائين. لذا براى آيه «و من دونهما جنّتان» دو معنا مطرح شده است: الف) غير از آن دو بهشت، دو بهشت ديگر نيز هست. ب) براى اولياى خدا، آن دو بهشت است كه گفته شد: «و لمن خاف... جنتان» امّا براى مؤمنان عادّى دو بهشت ديگر است كه پايين تر از بهشت اولياى خداست.(141) «مدهامّة» از ريشه «دَهَم» و باب «ادهيمام» به معناى سياهىِ شديد است و در اينجا منظور باغ و بستانى است كه از شدّت سبزى به سياهى مى زند. «نضّاخ» به معناى فوران كننده و جوشان است. در حديث آمده است كه آب و سبزه و روى نيكو، نشاط و شادابى مى آورد.(142) شاعر اين حديث را به شعر در آورده است: ثلاثةٌ يُذهبن عن قلب الحَزن الماءُ و الخَضراءُ و الوجهُ الحَسن سه چيز است كه حزن و اندوه را از قلب مى زدايد: آب، سبزى و سيماى نيكو. در اين آيات هر سه مورد در ميان نعمت هاى بهشتى مطرح شده است: آب، «عينان نضّاختان» سبزى، «مدهامّتان» و صورت زيبا. «كانهنّ الياقوت و المرجان» ----- 141) تفسير برهان. 142) بحار، ج 59، ص 144. 🌺🌺🌺 - درختان بهشتى همواره سرسبز و شاداب هستند. «مدهامّتان»،(رنگ سبز براى شاداب سازى محيط مفيد است) - قرآن به رنگ سبز، توجّه دارد. «مدهامّتان» - بهترين لذت ها، لذّت مشاهده مناظر طبيعى است. «عينان نضّاختان» - آب، يك نعمت است و جوشش آن نعمتى ديگر. «عينان نضّاختان» - جوشش چشمه ها، «نضّاختان» همراه با جريان نهرها، «تجرى من تحتها الانهار» و وجود آبشارها، «و ماء مسكوب» و تنوّع نهرهايى از شير و عسل و شراب و آب، نعمت هايى غير قابل وصف هستند. «فباىّ آلاء ربّكما تكذّبان» /تفسير نور
فِيهِمَا فَاكِهَةٌ وَنَخْلٌ وَرُمَّانٌ (68) فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (69) فِيهِنَّ خَيْرَاتٌ حِسَانٌ (70) فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (71) حُورٌ مَّقْصُورَاتٌ فِي الْخِيَامِ (72) فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (73) لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانٌّ (74) فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (75) مُتَّكِئِينَ عَلَي رَفْرَفٍ خُضْرٍ وَعَبْقَرِيٍّ حِسَانٍ (76) فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (77) تَبَارَكَ اسْمُ رَبِّكَ ذِي الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ (78) /الرحمن در آن دو باغ، ميوه و خرما و انار است. پس كدام يك از نعمت هاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟ در آن باغ ها، زنانى نيكو سيرت و زيبا صورت است. پس كدام يك از نعمت هاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟ حوريه هايى كه در خيمه ها پرده نشين هستند. پس كدام يك از نعمت هاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟ قبل از بهشتيان، هيچ انسان يا جنّى آنان را لمس نكرده است. پس كدام يك از نعمت هاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟ آنان بر بالش هايى تكيه زده اند كه با پارچه هاى سبزرنگ و فرشهاى كمياب آراسته شده است. پس كدام يك از نعمت هاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟ خجسته باد نام پروردگارت كه صاحب جلال و اكرام است. 🌺🌺🌺 «رَفرف» نوعى پارچه سبزرنگ است كه ظاهرى شبيه بوستان سرسبز دارد. «عَبقرىّ» در اصل به معناى مكان مخصوص جنّ است كه براى عموم ناشناخته است، سپس به هر چيز كمياب و نادر گفته مى شود و در اينجا مقصود فرش هاى نادر و كمياب است. در ميان ميوه هاى بهشتى، خرما و انار جايگاه ويژه اى دارند و لذا در كنار عنوانِ كلّى «فاكهة» كه شامل همه گونه ميوه مى شود، اين دو ميوه جداگانه ذكر شده است. كاميابى هاى دنيا معمولاً همراه با غفلت و گناه است، ولى در بهشت، هرگز چنين نواقصى راه ندارد و ويژگى همسران بهشتى زيبايى درون و برون در مكان هاى اختصاصى، «خيرات حسان» و پوشش مناسب «حور مقصورات فى الخيام» است. پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمود: زنان بهشتى داراى اخلاق نيك و صورت زيبا هستند. «خيرات الاخلاق حسان الوجوه»(143) «حور مقصورات» غير از «خيرات حسان» هستند. جمله «لم يطمثهن» براى «حور مقصورات» است نه براى «خيرات حسان». زيرا با حوريه ها هيچ انسان و جنّى آميزش نكرده است، ولى خيرات حسان، زنان دنيوى هستند. در روايات مى خوانيم: «خيرات حسان» زنان صالحه دنيا هستند كه در قيامت زيباتر از حورالعين مى باشند.(144) ميان دو دسته باغ هايى كه در اين سوره مطرح شده است، تفاوت هايى است، از جمله: الف) در دو باغ اول، حتّى پوشش داخلى بسترها ابريشم است، «بطائنها من استبرق» ولى در باغ دوم، تنها ظاهر پارچه ها، زيبا و رنگارنگ است. «رفرف» ب) در دو باغ متقين، از هر ميوه دو نوع وجود داشت، «فيهما من كلّ فاكهة زوجان» ولى در دو باغ مؤمنان عادّى تنها به وجود ميوه اشاره شده است. «فيهما فاكهة» ج) در مورد همسرانى كه در دو باغ اول هستند، تعبير «قاصرات الطرف» آمده و در دو باغ دوم «مقصورات فى الخيام». د) آنچه كه در چهار باغ يكسان است، باكره بودن همسران است. در هر دو مورد آمده است: «لم يطمثهنّ انس قبلهم و لاجان» در تمام قرآن، عبارت «ذوالجلال و الاكرام» دو بار آمده، آنهم در همين سوره است. آغاز سوره با «رحمن» و پايان آن با «اكرام» است، يعنى سرچشمه ى آن همه نعمت، رحمت و كرامت خداوند است. ----- 143) تفسير نورالثقلين. 144) كافى، ج 8، ص 156. 🌺🌺🌺 - گاهى تشويق بايد به وسيله چيزهايى باشد كه براى انسان مأنوس، معروف و مورد علاقه است. «فاكهة و نخل و رمّان» - از افراد و اشياى ويژه بايد جداگانه نام برد. در كنار عنوان ميوه، نام خرما و انار جداگانه آمده است. «و نخل و رمّان» - زنان بهشتى هم نيكو سيرتند، «خيرات» هم نيكو صورت. «حسان» - پرده و پوشش حتّى در بهشت يك ارزش است. «حور مقصورات فى الخيام» - خداوند، سرچشمه همه خيرها و بركت هاست و تبرّك جستن به نام مبارك او شايسته است. «تبارك اسم ربّك» - تمام نعمت ها و زيبائى ها و كيفرها و پاداش ها، نمودى از ربوبيّت خداوند است. «تبارك اسم ربّك» - جلال و شكوه خداوند همراه با اكرام و محبّت است. «ذوالجلال و الاكرام» /تفسير نور
وَيْلٌ لِّكُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ (1) الَّذِي جَمَعَ مَالاً وَعَدَّدَهُ (2) يَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ (3) كَلَّا لَيُنبَذَنَّ فِي الْحُطَمَةِ (4) وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْحُطَمَةُ (5) نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ (6) الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَي الْأَفْئِدَةِ (7) إِنَّهَا عَلَيْهِم مُّؤْصَدَةٌ (8) فِي عَمَدٍ مُّمَدَّدَةٍ (9) /الهمزه واى بر هر عيب جوى طعنه زن. آنكه مالى جمع كرد و شماره اش كرد. او خيال مى كند كه اموالش او را جاودان ساخته است. چنين نيست (كه مى پندارد) قطعاً او در (آتش) شكننده اى افكنده شود. و تو چه دانى كه (آتش) خورد كننده چيست؟ آتش افروخته الهى، كه بر دلها راه يابد. آن آتش بر آنان فرو بسته شده (و راه گريزى از آن نيست.) در ستونهايى بلند و كشيده. 🌺🌺🌺 «همزة» از «هَمز» به معناى عيب جويى از طريق چشم و ابرو و اشاره است. «لَمز» به معناى عيب جويى با زبان است. حرف (ة) در پايان اين دو كلمه براى مبالغه است، نظير «ضحكة» به معناى كسى كه زياد مى خندد. «حطمة» به معناى خورد كردن و شكستن كامل است. «موصدة» به حفره اى گفته مى شود كه در كوه ايجاد كنند و درب آن را محكم ببندند. منظور از «عمد ممدّدة» (ستون هاى بلند و كشيده)، يا ميخ هاى بلندى است كه اهل عذاب را با آن ميخكوب و زندانى مى كنند و يا شعله هاى عظيم آتش كه همچون ستون هاى بلند، كشيده است. در لسان قرآن اگر بعد از توجه به خدا به سراغ مال رفتيد ارزش است، «قضيت الصّلاة فانتشروا فى الارض وابتغوا...»(167) ولى اگر به جاى ياد خدا به سراغ مال رفتيد مورد انتقاد است. «و اذا رأوا تجارة او لهوًا انفضوا...»(168) عيب جويى و طعنه به هر نحو و شكل ممنوع و حرام است. غيابى يا حضورى، با زبان يا اشاره، شوخى يا جدى، كوچك يا بزرگ مربوط به كار و صنعت يا آفرينش طبيعت. برخى افراد از شمارش اموال خود، به رخ كشيدن آن و سرگرم شدن به آن لذت مى بردند و گمان مى كنند اين ثروت هميشگى است و آنها را براى هميشه در دنيا نگه مى دارد و ديگر بيمارى و مرگ به سراغ آنها نمى آيد. قرآن اين ديدگاه را مذمّت كرده و مى فرمايد: اين نگاه به دنيا، انسان را دوزخى مى كند. وگرنه داشتن مال دنيا و بهره بردن از آن مذمّتى ندارد. چون آخر اين سوره كيفر اهل نيش و زخم زبان را دوزخ سرپوشيده و در بسته دانسته و اين نوع عذاب براى كافران است، پس به نظر مى رسد كه سوره مربوط به كسانى است كه پيامبران الهى را مسخره مى كنند. ----- 167) جمعه، 10. 168) جمعه، 11. 🌺🌺🌺 - يكى از آفات و خطرات ثروت اندوزى، تحقير ديگران است. «همزة لمزة... جمع مالاً و عدّده» - مسائل اخلاقى جزء دين است و انسان مؤمن، بايد زبان و نگاه خود را كنترل كند. «ويل لكلّ همزة لمزة» - مراقب باشيم فريب دنيا را نخوريم و به مال دنيا مغرور نشويم. «يحسب انّ ماله اخلده» - آنان كه به جاى انفاق مال، در فكر جمع و احتكار اموال هستند، منتظر عذاب خورد كننده قيامت باشند. «جمع مالاً و عدّده... لينبذنّ فى الحطمة» - نيش زبان و طعنه زدن، از گناهان كبيره است، زيرا درباره آن وعده عذاب آمده است. «ويل لكلّ همزة لمزة... لينبذنّ فى الحطمة» - آتشى كه خدا بيفروزد، نه فقط بر جسم، بلكه بر جان و دل مجرمان نفوذ مى كند. «نار اللّه الموقدة الّتى تطلع على الافئدة» - فكر بشر از درك حقايق دوزخ و بهشت عاجز است. «و ما ادراك ما الحطمة» - ستون هاى بلند آتش، راه فرار را بر دوزخيان مى بندد. «مؤصدة فى عمد ممددة» /تفسیرنور
هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ الْغَاشِيَةِ (1) وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ خَاشِعَةٌ (2) عَامِلَةٌ نَّاصِبَةٌ (3) تَصْلَي نَاراً حَامِيَةً (4) تُسْقَي مِنْ عَيْنٍ آنِيَةٍ (5) لَّيْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلَّا مِن ضَرِيعٍ (6) لَا يُسْمِنُ وَلَا يُغْنِي مِن جُوعٍ (7) /غاشیه آيا خبر آن حادثه فراگير به تو رسيده است؟ در آن روز، چهره هايى خوار و زبونند. (با آنكه) تلاش كرده و رنج برده اند. (امّا) به آتشى سوزان درآيند. و از چشمه اى جوشان نوشانده شوند. و خوراكى جز خار خشك و تلخ ندارند. كه نه فربه كند و نه گرسنگى را از ميان برد. 🌺🌺🌺 «غاشية» به معناى پوشاننده است، و منظور از آن، حادثه قيامت است كه همه را تحت پوشش قرار مى دهد. «عاملة» به معناى كوشنده و «ناصبة» به معناى كار پرمشقت است كه انسان را خسته مى كند. «حامية» به معناى بسيار داغ و «ءانية» نهايت درجه سوزندگى است. ممكن است مراد از «وجوه»، صاحبان وجوه و چهره هاى برجسته باشد، يعنى چهره هاى شاخص هر يك از دو گروه نيك و بد. «ضريع» به فرموده پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله چيزى است در دوزخ شبيه به خار كه از مردار بد بوتر و از آتش داغ تر و بسيار تلخ است.(26) شايد گذاردن نام «ضريع» بر اين خار به خاطر آن باشد كه خوردن آن انسان را به فرياد و تضرّع وادار مى كند. كارهاى پر زحمت فراوانى در دنيا انجام مى شود ولى به خاطر آنكه اخلاص در آن نيست يا طبق دستور الهى انجام نشده است و يا با عجب و غرور و منت و گناه و شرك همراه بوده، حبط مى شود و هدر مى رود و در قيامت مورد بهره قرار نمى گيرد. در جهان بينى الهى، عنصر كار بايد با عنصر هدف و جهت و عنصر رهبرى هم سو و مقدّس باشند. ----- 26) تفسير مجمع البيان. 🌺🌺🌺 - حادثه قيامت چنان فراگير است، كه همه بايد به فكر آن باشند. «هل اتاك حديث الغاشية» - هر تلاش و زحمتى، در قيامت مفيد نخواهد بود. «عاملة ناصبة» - تنها گروه مخلص از تلاش هاى خود بهره خواهند گرفت. «لسعيها راضية» - معاد جسمانى است، زيرا مسئله چاقى و لاغرى تنها در مورد اجسام قابل قبول است. «لايُسمن» / تفسير نور @Rahpooyan_basirat
عَمَّ يَتَسَاءلُونَ (1) عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ (2) الَّذِي هُمْ فِيهِ مُخْتَلِفُونَ (3) كَلَّا سَيَعْلَمُونَ (4) ثُمَّ كَلَّا سَيَعْلَمُونَ (5) /نبا درباره چه از يكديگر مى پرسند؟ از خبر بزرگ. همان كه ايشان در باره آن اختلاف دارند. چنين نيست؛ زود است كه بدانند. باز چنين نيست؛ زود است كه بدانند. 🌺🌺🌺 واژه «نبأ» به معناى خبرِ مهم و حتمى است كه از آيات بعد فهميده مى شود مراد از آن خبر برپاشدن قيامت و رستاخيز است. در روايات، حضرت على عليه السلام به عنوان يكى از مصاديقِ «نبأ عظيم» معرّفى شده است.(1) درباره معاد، كفار چند گروهند: «الذى هم فيه مختلفون» بعضى آنرا محال و برخى بعيد دانسته و برخى ترديد مى ورزند و برخى ديگر لجاجت مى كنند. سؤال، گاهى براى فهميدن مطلب است كه مورد تأييد و تأكيد قرآن است، چنانكه مى فرمايد: «فسئلوا اهل الذكر»(2) امّا گاهى سؤال، براى ايجاد تشكيك و ترديد در ذهن ديگران است، آنهم در امور قطعى و حتمى مانند وقوع قيامت كه قرآن در اين آيات، آن را مورد مذمّت قرار مى دهد. ----- 1) تفسير نورالثقلين. 2) نحل، 43. 🌺🌺🌺 - شروع سخن با طرح سؤال، در تأثير كلام مؤثّر است. «عمّ يتساءلون» - تشكيك در قيامت، كار كافران است. «يتساءلون عن النبأ العظيم» - اگر سوال طبيعى بود بايد جواب داد: «يسئلونك ... قل» ولى اگر شيطنت بود. برخورد لازم است. «كلا سيعلمون» - در برابر طعنه و كنايه به مقدّسات و باورهاى قطعى، با قاطعيّت بايد سخن گفت. «كلاّ» - در برابر ترديد، بايد حرف حق را تكرار كرد. «كلاّ سيعلمون...كلاّ سيعلمون» - قيامت دورنيست. «سيعلمون» (حرف سين رمز نزديك بودن است) - قيامت، روز كشف حقائق است. «سيعلمون» /تفسیر نور
أَلَا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاء مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَي اللَّهِ زُلْفَي إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي مَا هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ (3)زمر آگاه باشيد كه دين خالص مخصوص خداوند است و كسانى كه به جاى خداوند معبودهايى را برگزيدند (و در توجيه كار خود گفتند:) ما آنها را نمى پرستيم مگر براى آن كه ما را هر چه بيش تر به خدا نزديك كنند، همانا خداوند درباره ى آن چه آنان بر سر آن اختلاف مى كنند، ميانشان داورى خواهد كرد. البتّه خداوند كسى را كه دروغگوى كفران پيشه است هدايت نمى كند. 🌺🌺🌺 در آيه ى قبل به شخص پيامبر فرمود: عبادتت خالصانه باشد. «فاعبداللّه مخلصاً» در اين آيه به همه ى مردم مى فرمايد: تمام عبادت ها بايد براى خداوند باشد. «للّه الدين الخالص» شخصى به پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله گفت: ما اموال خود را به فقرا مى دهيم تا نام ما به نيكى برده شود. حضرت فرمود: خداوند تنها كار خالص را مى پذيرد و سپس اين آيه را تلاوت فرمود: «اَلا للّه الدّين الخالص...»(4) براى بت پرستى ريشه هايى گفته اند، از جمله: الف) براى احترام به بزرگان، مجسمه ى آنان را مى ساختند و با گذشت زمان اين مجسّمه ها به صورت مستقل پرستش مى شد. ب) بت پرستان گمان مى كردند انسان نمى تواند مستقيماً با خدا ارتباط برقرار كند و نياز به واسطه هاى مقدّس دارد، لذا براى مقدّسين تمثالى مى ساختند كه به مرور زمان اين سمبل ها به صورت بت در آمد.4) تفسير درّالمنثور. .🌺🌺🌺 - در شيوه ى تبليغ، مخاطب را حسّاس كنيد. (كلمه «اَلا» يعنى آگاه باش كه مسئله مهمّى است) - تمام مكاتب بشرى با خرافات و هوس ها آلوده هستند و دين خالص، تنها از آن خداست. «للّه الدّين الخالص» - ارزش دين به خالص بودن آن است وگرنه هوس ها و خرافات آن را مسخ مى كند. «للّه الدّين الخالص» - منحرفان، انحرافات خود را توجيه مى كنند. بت پرستان مى گويند: ما بت ها را مى پرستيم زيرا نمى توانيم بدون واسطه به خدا نزديك شويم. «ما نعبدهم الاّ ليقرّبونا» - خداجويى، امرى نهفته در وجود انسان حتّى مشركان است. «ليقرّبونا الى اللّه زلفى» - در پيشگاه الهى بعضى واسطه ها مورد قبول و سفارش خداوند است. «و ابتغوا اليه الوسيلة»(5) ولى بعضى وسيله ها مثل بت مورد قبول نيست. «ما نعبدهم الاّ ليقرّبونا الى اللّه زلفى» - بت پرستان مكّه خدا را قبول داشتند و بت ها را واسطه قرب به او مى پنداشتند. «الى اللّه زلفى » - مشركان به شفاعت عقيده داشتند لكن شفيع خود را بت ها مى پنداشتند. «الى اللّه زلفى» - قرب به خدا محبوب همه است. «ليقرّبونا الى اللّه زلفى» - قيامت روز پايان اختلافات است. «يحكم بينهم فى ما... يختلفون» - بستر هدايت الهى را بايد انسان در خود فراهم كند و دروغ و كفران، انسان را از قابليّت هدايت مى اندازد. «لا يهدى من هو كاذب كفّار» - دروغ مى تواند مقدّمه انحراف دائمى شود. «كاذب كفّار» - تقرب آفرينى بت ها عقيده اى است بس دروغ. «كاذب» - بت ها نزد بت پرستان به مانند موجودات عاقل و فهيم بودند. («ما نعبدهم الاّ...» كلمه «هُم» براى افراد با شعور بكار مى رود.) ----- 5) مائده، 35. /تفسير نور