📚داستان #شیخ رجبعلی خیاط و خبردادن از غیب!
🌷شیخ رجبعلی همراه عده ای در حیاط منزل یکی از دوستان نشسته بود. در آن جمع یک صاحب منصب دولتی هم حضور داشت که به دلیل بیماری ، پایش را دراز کرده بود.
افسر رو به جناب شیخ کرد و اظهار داشت که مدتی است گرفتار این درد پا شده و داروهای گوناگون هم کارساز نبوده است.
شیخ مطابق شیوه همیشگی خود ، از حاضران می خواهد سوره حمد بخوانند . آن گاه توجهی کرد و فرمود : این دردپای شما از آن روز پیدا شد که زن ماشین نویس را به این دلیل که نامه را بد ماشین کرده است ، توبیخ کردی و سر او داد زدی . او زنی علویه بود . دلش شکست و گریه کرد. اکنون باید او را پیدا کنی و از او دلجویی کنی تا پایت درمان شود./کانال عرفان شیعه
#لباس_شیخ_رجبعلی_خیاط
🔆لباس جناب#شیخ بسیار ساده و در عین حال تمیز بود.
🔆نکته قابل توجه، اینکه او حتی در لباس پوشیدن هم قصد#قربت داشت.
🔆تنها یک بار که برای خوشایند دیگران #عبابر دوش انداخت، در عالم معنا او را مورد#عتاب قرار دادند جناب شیخ خود این داستان را چنین تعریف می کرد :
🔆 نفس، #اعجوبه است. شبی دیدم که حجاب دارم و طبق معمول همیشه
نمی توانم#حضور پیدا کنم.
🔆 ریشه یابی کردم و با تقاضای #عاجزانه، متوجه شدم عصر روز گذشته که یکی از اشراف #تهران به دیدنم آمده بود گفت:
🔆 (( دوست دارم نماز مغرب و عشا را با شما به#جماعت بخوانم و من هنگام نماز برای خوشایند او عبای خود را به #دوش انداختم.))
کیمیای محبت ص20