.
💎 امّا اوضاع کشورهای اسلامي ما را نگران ميکرد.
ما با اين مرد بيمار [منظور کشورهای اسلامی]، (قراردادهايي
بسته بوديم که همه آن به نفع ما بود).
👇👇👇
١ـ نيروي اسلام در جان فرزندانش.
💎يك فرد مسلمان در پيروي از اسلام استوار است.
همچنان که اسلام در جان يك مسلمان،
همانند مسيحيّت در دل کشیشها و راهبان ميباشد، که جان ميدهند ولي دست از مسيحيّت
برنميدارند،
خطر وجود مسلمانانِ شيعه در ايران، از اين هم بيشتراست زيرا آنان مسيحيان
را کافر و نجس ميدانند.
💎
.
💎 کارشناسانِ #وزارت_مستعمرات نيز بر اين باور بودند که اين مرد کمتر از يك قرن آينده
نفسهاي آخرش را خواهد کشید(منظور جهان اسلام).
ما همچنين قراردادهاي پنهاني با دولت #ايران بسته بوديم و
نيز جاسوسها و مزدوراني در اين دو کشور به کار گرفته بوديم.(منظور دو امپراطوري بزرگ اسلامی یعنی ایران و عثمانی)
_رشوه، فسادِ اداري
وسرگرمي پادشاهان با زنانِ زيبا، مانند موريانه در آنها نفوذ کرده بود،
ولي با اين همه
برنامهريزي، به دلايل زير ما به نتايج کار اطمينان نداشتيم و نگران بودیم،
👇👇👇
.
💎 مسيحي در نگاه يك شيعه همچون نجاستي است که يكي از دستان ما را آلوده کرده است و بايد در پاك کردن آن بكوشيم.
💎 وقتي از يك نفر ایرانیان پرسيدم: چرا به مسيحيان اينگونه مينگريد، در پاسخ گفت: پيامبر اسلام
انسان حكيمي بود و به اين وسيله ميخواست پيرامون کافران نوعي فشار اجتماعي ايجاد
نمايد تا آنان احساس تنگي و ترس کنند تا بهسوي خدا و دين درست هدايت شوند چنانكه
حكومتها هرگاه از کسی احساس خطر کنند او را در فشار قرار ميدهند تا دوباره مطيع
وفرمانبردار گردد.
منظور از نجاستي هم که گفته شد نه پليدي ظاهري بلكه نجاست معنوي
است و نه تنها مسيحيان که همه کافران را فراميگيرد،
حتّي مجوساني که ساکنانِ ايران
باستان بودهاند.(منظور زرتشتیان ایرانی)
💎 به او گفتم:
مسيحيان به خدا، نبوّت و معاد باور دارند، چرا آنان را نجس ميدانيد؟
_او گفت: به
دو دليل، نخست اينكه آنها پيامبريِ محمّد صلي الله عليه و آله و سلم را انكار ميکنند و اين به
معناي دروغگو خواندن پيامبراست،
و ما در برابر آن ميگوييم که شما مسيحيان نجس هستيد،
زيرا بر مبناي عقل، هرکس آزار رساند، ميتوان او را آزار داد.
دوم آنكه آنها به پيامبران الهي نسبتهاي ناروا ميدهند، مثلاً ميگويند مسيح شراب مينوشيد،
و او نفرين شده بود چون به صليب کشیده شد.
.
💎 من برآشفته گفتم: مسيحيان اينگونه نميگويند،
_او گفت: تو نميداني، در #کتاب_مقدس آنها
چنين سخناني است، من با آنكه ميدانستم اين مرد در مورد دوم دروغ ميگويد سكوت کردم؛
_البتّه او در مورد اوّل درست ميگفت و من نميخواستم که با او بحث کنم زيرا من در
جامه مسلماني بودم و ميترسيدم که به من مشكوك شوند، از اينرو همواره از مسايل جنجالي
دوري ميجستم.
٢ـ روزگاري اسلام دين زندگي بوده که سروري داشته و
غرور سروري ( حتّي در هنگام ناتواني و عقب ماندگي) انسان را بسوي برتري ميخواند،
ما هم نميتوانستيم تاريخ اسلام را وارونه کنیم تا مسلمانان احساس کنند که سروريِ گذشته
آنها در شرايط ويژهاي به دست آمده است و اکنون آن زمان سپري شده و باز نخواهد گشت.
٣ـ ما اطمينان نداشتيم که عثمانيها و پادشاهان ايران آگاه نشوند و برنامههاي سلطهگرانه ما
را در هم نريزند.
💎
.
💎 البتّه اين دو حكومت چنانچه اشاره شد بسيار ناتوان شده بودند امّا وجود يك حكومت مرکزی
با حاکميت و پول و اسلحه که مردم فرمانبردار آن بودند( برای ما ) امري نگران کننده است.
.
💎 ما کنفرانسهای بسياري تشكيل داديم تا براي اين مسايل نگران کننده راهحلهايي بيابيم امّا هر
بار با بنبست روبرو ميشديم.
💎
٤ـ ما از عالمان مسلمان بسيار نگران بوديم.
علماي الازهر، عراق و ايران استوارترين سد در برابرخواستههاي ما محسوب ميشدند، آنان
از اصول زندگي معاصر کاملاً بياطّلاع بودند،
بهشتي را که قرآن مژده داده بود هدف خود
قرار داده بودند، و حاضر نبودند سر سوزني از اعتقادات خود دست بردارند، و مردم از آنها
پيروي ميکردند و حكومت همچون موشِ هراسان از گربه، از آنها ميترسيد، البتّه اهل تسنّن
نسبت به شيعيان، کمتر از علماي خود فرمانبري داشتند، زيرا آنان هم سلطان را هم شيخالاسلام را حاکم ميدانند، در حالي که شيعيان حكومت را تنها شايسته عالمان ميدانند و به
سلطان اهميّت کافی نميدهند؛
💎امّا اين تفاوت چيزي از نگراني #وزارت_مستعمرات و حاکمانِ
#بريتانياي_کبیر نمیکاست.
.
💎گزارشهاي رسيده از جاسوسها و مزدوران نيز نااميد کننده
بود،
همچون نتايج کنفرانسها که يا صفر بود و يا زير صفر، نااميدي در ما راهي نداشت،
زيرا ما خود را با تلاش پيوسته و صبر بيپايان آموخته بوديم.
_به ياد دارم که يك بار کنفرانسي با حضور شخص وزير و بزرگترين کشیشانٍ و تعدادي از
کارشناسان برپا کرده بوديم، افراد حاضر در جلسه بيست نفر بودند بيش از سه ساعت گفتگو
کردیم و کنفرانس را بدون نتيجه به پايان برديم.