eitaa logo
روابط عمومی عقیدتی سیاسی فرماندهی انتظامی تهران بزرگ
236 دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
3هزار ویدیو
43 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از روابط عمومی پلیس
💢 خاطره رهبر انقلاب از اولین حضور در جبهه، لباس نظامی و رسته روی یقه آن ️ [وقتی به اهواز رسیدیم] من به شهید چمران گفتم: «چطور است من هم لباس بپوشم بیایم؟» گفت: «خوب است. بد نیست.» گفتم: «پس یک دست لباس هم به من بدهید.» یکدست لباس سربازی آوردند، پوشیدم که البته لباس خیلی گشادی بود! بنده حالا هم لاغرم؛ اما آن‌وقت لاغرتر هم بودم. خیلی به تن من نمیخورد. 🔹 ️ چند روزی که گذشت، یکدست لباس درجه داری برایم آوردند که اتّفاقاً علامت رسته زرهی هم روی آن بود. رسته‌های دیگر، بعد از این‌که چند ماه آن‌جا ماندم و با من مأنوس شده بودند، گله میکردند که چرا لباس شما رسته‌ی توپخانه نیست؟ چرا رسته‌ی پیاده نیست؟ زرهی چه خصوصیتی دارد؟ لذا آن علامت رسته‌ی زرهی را کندم که این امتیازی برای آنها نباشد. 🔹 ۷۲/۶/۱۱ ✍️
هدایت شده از روابط عمومی پلیس
🚨هزینه تقریبی گذرنامه اربعین اعلام شد رئیس پلیس گذرنامه: 🔹قیمت گذرنامه اربعین تقریبا ۲۰ تا ۳۰ درصد مبلغ گذرنامه بین‌المللی خواهد بود. 🔹ثبت‌نام گذرنامه اربعین از ابتدای ماه محرم آغاز خواهد شد. 🔹پس از اعلام فراخوان مردم می‌توانند از طریق دفاتر پلیس +۱۰ و سامانه پلیس من ثبت‌نام خود را انجام دهند.
هدایت شده از روابط عمومی پلیس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨🎥|دستگیری دختر نیمه‌عریان در تهران! 🔹خانمی که با لباس زننده و تقریباً برهنه در خیابانهای تهران حاضر شده و با ضبط فیلمی از خود، کلیپ این نحو حضور را در فضای مجازی منتشر کرده بود دستگیر شد.
هدایت شده از روابط عمومی پلیس
💢 قرار بود با هشتگ تهران را فتح کنند! ✍️
هدایت شده از روابط عمومی پلیس
✍️ 💠 از اینکه با کلماتش رهایم کرد، قلب نگاهم شکست و این قطره اشک نه از وحشت جسد سعد و نه از درد پهلو که از احساس غریب دلتنگی او بود و نشد پنهانش کنم که بی‌اراده اعتراف کردم :«من جایی رو ندارم!» نفهمید دلم می‌خواهد پیشش بمانم که خیره نگاهم کرد و ناباورانه پرسید :«خونواده‌تون چی؟» محرومیت از محبت پدر و مادر و برادر روی شیشه احساسم ناخن می‌کشید و خجالت می‌کشیدم بگویم به هوای همین همسر از همه خانواده‌ام بریدم که پشت پرده اشک پنهان شدم و او نگفته حرفم را شنید و پناهم داد :«تا هر وقت خواستید اینجا بمونید!» 💠 انگار از نگاهم نغمه احساسم را شنیده بود، با چشمانش روی زمین دنبال جوابی می‌گشت و اینهمه در دلش جا نمی‌شد که قطره‌ای از لب‌هایش چکید :«فعلاً خودم مراقبتونم، بعدش هر طور شما بخواید.» و همین مدت فرصت فراخی به دلم داده بود تا هر آنچه از سعد زخم خورده بودم از مصطفی و مادرش مرهم بگیرم که در خنکای خانه آرام‌شان دردهای دلم کمتر می‌شد و قلبم به حمایت مصطفی گرم‌تر. 💠 در هم‌صحبتی با مادرش لهجه هر روز بهتر می‌شد و او به رخم نمی‌کشید به هوای حضور من و به دستور مصطفی، چقدر اوضاع زندگی‌اش به هم ریخته که دیگر هیچکدام از اقوام‌شان حق ورود به این خانه را نداشتند و هر کدام را به بهانه‌ای رد می‌کرد مبادا کسی از حضور این دختر ایرانی باخبر شود. مصطفی روزها در مغازه پارچه فروشی و شب‌ها به همراه سیدحسن و دیگر جوانان شیعه و در محافظت از حرم (علیهاالسلام) بود و معمولاً وقتی به خانه می‌رسید، ما خوابیده بودیم و فرصت دیدارمان تنها هنگام صبح بود. 💠 لحظاتی که من با چشمانی خواب از اتاق برای بیرون می‌رفتم و چشمان مصطفی خمار از خستگی به رویم سلام می‌کرد و لحن گرم کلامش برایم عادی نمی‌شد که هر سحر دست دلم می‌لرزید و خواب از سرم می‌پرید. مادرش به هوای زانو درد معمولاً از خانه بیرون نمی‌رفت و هر هفته دست به کار می‌شد تا با پارچه جدیدی برایم پیراهنی چین‌دار و بلند بدوزد و هر بار با خنده دست مصطفی را رو می‌کرد :«دیشب این پارچه رو از مغازه اورد که برات لباس بدوزم، میگه چون خودت از خونه بیرون نمیری، یه وقت احساس غریبی نکنی! ولی چون خجالت می‌کشید گفت بهت نگم اون اورده!» 💠 رنگ‌های انتخابی‌اش همه یاسی و سرخابی و صورتی با گل‌های ریز سفید بود و هر سحری که می‌دید پارچه پیشکشی‌اش را پوشیده‌ام کمتر نگاهم می‌کرد و از سرخی گوش و گونه‌هایش می‌چکید. پس از حدود سه ماه دیگر درد پهلویم فروکش کرده و در آخرین عکسی که گرفتیم خبری از شکستگی نبود و می‌دانستم باید زحمتم را کم کنم که یک روز پس از نماز صبح، کنج اتاق نشیمن به انتظار پایان نمازش چمباته زدم. 💠 سحر سردی بود و من بیشتر از حس سرد رفتن از این خانه یخ کرده بودم که روی پیراهن بلندم، ژاکتی سفید پوشیده و از پشت، قامت بلندش را می‌پاییدم تا نمازش تمام شد و ظاهراً حضورم را حس کرده بود که بلافاصله به سمتم چرخید و پرسید :«چیزی شده خواهرم؟» انقدر با گوشه شالم بازی کرده بودم که زیر انگشتانم فِر خورده و نمی‌دانستم از کجا بگویم که خودش پیشنهاد داد :«چیزی لازم دارید امروز براتون بگیرم؟» 💠 صدای تلاوت مادرش از اتاق کناری به جانم آرامش می‌داد و نگاه او دوباره دلم را به هم ریخته بود که بغضم را فرو خوردم و یک جمله گفتم :«من پول ندارم بلیط بگیرم.» سرم پایین بود و ندیدم قلب چشمانش به تپش افتاده و کودکانه ادعا کردم :«البته برسم ، پس میدم!» که سکوت محضش سرم را بالا آورد و دیدم سر به زیر با سرانگشتانش بازی می‌کند. هنوز خیسی آب وضو به ریشه موهایش روی پیشانی مانده و حرفی برای گفتن نمانده بود که از جا بلند شد. دلم بی‌تاب پاسخش پَرپَر می‌زد و او در سکوت، را پیچید و بی‌هیچ حرفی از اتاق بیرون رفت. اینهمه اضطراب در قلبم جا نمی‌شد که پشت سرش دویدم و از پنجره دیدم دست به کمر دور حوض حیاط می‌چرخد و ترسیدم مرا ببیند که دستپاچه عقب کشیدم. پشتم به دیوار اتاق مانده و آرزو می‌کردم برگردد و بگوید باید بمانم که در را به رویم گشود. انگار دنبال چشمانم می‌گشت که در همان پاشنه در، نگاه‌مان به هم گره خورد و بی‌آنکه حرفی بزند از نقش نگاهش دلم لرزید. از چوب‌لباسی کنار در کاپشنش را پایین کشید و در همین چند لحظه حساب همه چیز را کرده بود که شمرده پاسخ داد :«عصر آماده باشید، میام دنبال‌تون بریم فرودگاه . برا شب بلیط می‌گیرم.»...
هدایت شده از روابط عمومی پلیس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 درماندگی مجری ضد ایرانی اینترنشنال: با این دیپلماسی فعال و مؤثر ایران واقعا باید چه کرد؟! چه شد که غرب (در مورد منافقین) به سمت جمهوری اسلامی چرخش کرد؟ 🔶️ "سیماثابت"، مجری اینترنشنال با قطع سخنان کارشناس برنامه که می‌خواست جنایات گروهک تروریستی مجاهدین را بازگو کند، گفت: الان سازمان مجاهدین نیست که از خودش دفاع کند!! 💢 برنامه‌ای که قرار بود رپرتاژ گسترده برای منافقین باشد اما در نهایت ضمن اعتراف به اختلافات و گسست شدید بین اپوزیسیون، با آبروریزی و البته درماندگی مجری به پایان رسید!
هدایت شده از روابط عمومی پلیس
🔺️سرنوشت متفاوت این ۵ نفر! شهادت در جبهه حبس ابد طرد و خانه نشینی قتل با ضربات چاقو رهبری نظام شهید ، عباس امیرانتظام، مهندس بازرگان، داریوش فروهر، رهبر معظم انقلاب 👇 https://eitaa.com/rahehpasandideh
هدایت شده از روابط عمومی پلیس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منطق و استدلال محکم شهید چمران در مقابل خواست کورکورانه حسن روحانی برای انحلال ارتش خوبان همه رفتند...
هدایت شده از روابط عمومی پلیس
✍پادشاهی را وزیر عاقلی بود از وزارت دست برداشت پادشاه از دیگر وزیران پرسید وزیر عاقل کجاست؟ گفتند از وزارت دست برداشته و به عبادت خدا مشغول است پادشاه نزد وزیر رفت و از او پرسید از من چه خطا دیده ای که وزارت را ترک کرده ای؟ گفت از پنج سبب: 1⃣اول: آنکه تو نشسته می بودی و من به حضور تو ایستاده می ماندم اکنون بندگی خدایی می کنم که مرا در وقت نماز حکم به نشستن می کند 2⃣دوم: آنکه طعام می خوردی و من نگاه می کردم اکنون رزاقی پیدا کرده ام که او نمی خورد و مرا می خوراند 3⃣سوم: آنکه تو خواب می کردی و من پاسبانی می کردم اکنون خدای چنان است که هرگز نمی خوابد و مرا پاسبانی می کند 4⃣چهارم: آنکه می ترسیدم اگر تو بمیری مرا از دشمنان آسیب برسد اکنون خدای من چنان است که هرگز نخواهد مرد و مرا از دشمنان آسیب نخواهد رسید 5⃣پنجم: آنکه می ترسیدم اگر گناهی از من سر زند عفو نکنی ❇️اکنون خدای من چنان رحیم است که هر روز صد می کنم و او می بخشاید ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 📡 درصورت ممکن برای☝️نفر ارسال نمایید. ✅کانال روابط عمومی پلیس          ┄┅┅┅┅❁🇮🇷❁┅┅┅┅┄ 🆔@PR_Police
هدایت شده از روابط عمومی پلیس
هم اکنون حضور نماینده ولی فقيه و ریاست سازمان عقیدتی سیاسی انتظامی کشور حجت الاسلام والمسلمین سید علیرضا ادیانی و سخنرانی در جمع کارکنان فرماندهی انتظامی استان گلستان https://eitaa.com/PR_Police
هدایت شده از روابط عمومی پلیس
💢 ‏خبر بسیار دردناک و شوک آور است! 🔹 همسر شهید مدافع حرم حمید رضا باب‌الخانی بخاطر فریضه امر به معروف توسط چند زن کتک خورد. 🔹 کسانی که برای یک سطل ماست یقه پاره می کردن و از خلخال و زن یهودی می گفتن نمی‌خواهد حرفی بزند؟ 🔹 تا قیامت مدیون شهدا بمانید ✍️
هدایت شده از روابط عمومی پلیس
💢 برای قاتلی که فرزندان مدافع امنیت رو یتیم کرده اینجوری مراسم میگیرن و قبرش رو گل بارون می کنن! 🔹 حالا کی مظلومه؟ براندازها یا مدافعان امنیت؟! تازه اون زنک فتنه ماه منیر مولایی راد هم هنوز برای خودش آزادانه می گرده!
هدایت شده از روابط عمومی پلیس
🌷 آیت‌الله : 🔰زمانی مرحوم شیخ ابراهیم حائری در مسجد کوفه معتکف بود، حضرت غائب (علیه‌السلام) را در خواب دید، حضرت به او فرمود: اینها که در اینجا معتکفند، از خوبان و صلحا هستند، ولی هر کدام حاجتی دارد: مال، عیال، خانه، قضای دین، رفع کسالت و مرض و…، ولی هیچ‌کس به فکر من نیست و برای و فرج من به‌طور جدی دعا نمی‌کند! 📚 در محضر بهجت، ج٣، ص٢۴٨