چيزی كه بايد بگويم مهربانىهاى اوست. من از او كوچكتر بودم يادم مىآيد پولى كه از كار كردن به دست مىآورد، هيچگاه براى خودش خرج نمىكرد. از كار كه برمىگشت هيچ منتی بر كسى نمىگذاشت، حتى پس از كار روزانهاش، در خانه هم به كارهاى منزل مىپرداخت بدون اينكه اظهار خستگى كند.
🔻راوی: عیسی خیاط (برادر شهید)
#شهید_علی_خیاط
#شهنیا #دیر
#باختران
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
روزی شهید از خدمت سربازی برگشته بود. قبلاً یک زمین فوتبال، جای مدرسهی شهید خیاط بود. بعد از بازی از آنجا برمیگشتیم. شهید خیاط در بین راه گفت: «این دفعه که من رفتم، دیگر سالم برنمیگردم و شهید میشوم.» و با دست به جایی که اکنون گلزار شهداست اشاره کرد و گفت: «به فلانی و فلانی گفتهام که با لودر این تپه را صاف کنند و مرا در همانجا دفن کنند. و خیلی دلم میخواهد شهید شوم.» آخر هم شهید شد و به آرزوی خود رسید.
شهید خیاط آنقدر با مردم صمیمی بود که هرگاه با دوچرخهای که داشت رد میشد، کوچک و بزرگ او را صدا میزدند. و لبخند او همه را به خود جذب کرده بود. مهربان و دوستداشتنی بود و در تمام مراسمهای مذهبی مخصوصاً ایام محرم و صفر با تمام وجود کار میکرد و عشق او خدمت در هنگام محرم و صفر بود.
🔻راوی: دوست شهید
#شهید_علی_خیاط
#شهنیا #دیر
#باختران
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir