eitaa logo
دنیای رنگارنگ 🎨
801 دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
9.7هزار ویدیو
6 فایل
به نامِ اللّه ♥️ مَجلّه ی مَجازی دنیای رنگارنگ🎨 با پست های متنوّع برای تمام اعضای خانواده😉 تاریخ شروع به کارمون : روز جمعه ۱۴۰۲/۰۲/۲۲ سپاس از حضورتون در کنار ما 😍 اللهم عجل لولیک الفرج 🤲 ♥️🦋
مشاهده در ایتا
دانلود
🎨 ✅️ نوستالژی قورمه سبزی خورشتی است که به اعتقادِ ما عطرِ نوستالژی آن بویِ زندگی می‌دهد...😍 و هر کسی رو به یادِ سر پنجه‌های طلایی مادر و سفره‌های رنگینش می‌اندازد . . . خصوصاً ناهارِ روز جمعه همراه با خانواده عجب میچسبید 😃👌 🖤🦋 @Rangarang62
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎨 ❤مادر نوشته میشود امّا ✨عشق خوانده میشود 💜صبر خوانده میشود ✨محبّت خوانده میشود ❤ودلیلی برای ادامه زندگی ✨خوانده میشود 💜مادر نوشته میشود ✨ومیتوانی با همین کلمه ❤چهارحرفی زندگی را معنا کنی مـ❤️ـادر ، جانم فدایت 🖤🦋 @Rangarang62
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎨 *یادمه وقتی پدرم خونه رو سفید کرد، مادرم همیشه مواظب بود که ما روی دیوار چیزی نکشیم.* یک روز به مادرم گفتم : ارزش ما بیشتره یا این گچ و سفیدی؟! اون گفت : مادر جان ، ارزش گچ و دیوار از شما بیشتر نیست ، امّا ارزشِ زحمت و رنجِ پدرت خیلی بیشتر از اینهاست. وقتی پدرت چند سال کار کرده ، زحمت کشیده تا ما تونستیم، با کم خوردن و کم پوشیدن این خونه رو سفید کنیم ، حالا چرا ما کاری کنیم که دوباره پدرت مجبور باشه ، چند روز ، چند ماه ، چند سال دیگه زحمتِ بیشتر بکشه که خونه رو بتونه رنگ کنه! این حرفِ مادرم از بچّگی ، همیشه تو ذهنم بود و موند ، حرفی که باعث میشد ما شیشه ها رو نشکنیم "تلویزیون رو الکی خراب نکنیم " یخچال رو بیهوده باز و بسته نکنیم " تا هیچوقت دلیلِ رنج و زحمتِ بیشتر واسه پدرمون نباشیم " نمیدونم چی بر سرِ روزگارِ ما اومده ، که دیگه کمتر کسی پیدا میشه که به پیر شدنِ پدرِ خونه هم فکر کنه. اینروزا ، بچّه ، ال سی دی چهل میلیونی میشکنه ، میگن: بابا چکارش داری؟ بچّه بوده شکسته. . . گوشیِ موبایل ده میلیونی رو میزنه زمین چهل تیکه میشه ، میگن : هیچی نگو توی روحیه ی بچّه تاثیر بد میزاره . . . امّا کمتر کسی میگه : این پدرِ خونه باید چند روز ، چند ماه ، چند سال دیگه کار کنه تا بتونه جبرانِ خسارت کنه. ایکاش کمی بفکر چین و چروکهای پیشونیِ آدمی بودیم که داره واسه ما پیر میشه . . . جوانیش ، عمرش ، خوشیهاش ، همه رو گذاشته واسه ما ، که با بودنِ ما پیری رو از یاد ببره . . . امّا گاهی وقتا دونسته و ندونسته ، تنها ، دلیلِ رنجِ بیشترش میشیم ، و یادمون میره که اونم تا یه حدّی توان داره ، تا یه جایی بدنش قدرتِ کار کردن داره. گاهی ، همسری خوب بودن برای یک پدر، بهتر از مادری کردن برای فرزندیست که پیری پدر را نمی بیند . . . *به فرزندانمان یاد بدهیم قدردانِ رنج و زحماتِ پدر و مادران خود باشند.* 🖤🦋 @Rangarang62
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5805673303079129934.mp3
8.31M
🎨 سجّاد محمدی 🎙 مادر 🎼 🌸چه اسم قشنگی، چه اسم شریفی، پر از عشقه، چه حس لطیفی... 💝 🖤🦋 @Rangarang62
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صلوات+امام+رضا.mp3
930.4K
🎨 🍃صلواتِ خاصّـه امام رضا(؏) تقدیم به سـاحَـتِ مقـدّسِ امـامِ خوبـی‌ها....♥️ 💠 اَلْـݪّٰـهُـمَّ ✨ صَـلِ‏ّ عَـلـیٰ عَـلـیِّٖ بْـنِ مُـوسَـۍٱݪـرِّضـَٱ ٱلْـمُـرْتَـضـیٰ ٱَلْـاِمـٰامِ ٱݪـتّـَقـیِّٖ ٱݪـنّـَقـیِّٖ 💐 وَ حُـجّـَتِـکَ عَـلـیٰ مَـنْ فَـوْقَ ٱلْـاَرْضِ ✨وَ مَـنْ تَـحْـتَ ٱݪـثّـَریٰ ٱݪـصّـِدّیٖـقِ ٱݪـشّـَهـیٖـدِ 🍃صَـلٰاةََ کَـثـیٖـرَةََ تـٰامّـَةََ زٰاکـیّٖـَةََ ✨مُـتَـوٰاصِـلَـةََ مُـتَـوٰاتِـرَةََ مُـتَـرٰادِفَـةََ 🍃کَـاَفْـضَـلِ مـٰا صَـلّـَیْـتَ ✨عَـلـیٰ اَحَـدِِ مِـنْ اَوْلـیٖـٰائِـکَ‏ 🖤🦋 @Rangarang62
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روباه و پاندا - @mer30tv.mp3
3.98M
🎨 ✅️ قصّه ی کودکانه👫 هر شب یک قصّه ی جذّاب و آموزنده برای کودکِ دلبندِ شما🥰 🖤🦋 @Rangarang62
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎨 ✅️ 📚 💫بِسْــــمِ ربِّ الْعِشــْــقْ♥️ 📕 ༺🌹 💖༺به روایــــت: همســــرش "غــــاده" 🕊🌱 مصطفی کمی دیگر برای بچه ها صحبت کرد و رفت به اتاقی که خانه ما در موسسه بود. موسسه جایی در بلندی و مشرف به شهر صور بود . به دنبال مصطفی رفتم ودیدم کنار پنجره به دیوار تکیه داده و بیرون را تماشا می کند . غروب آفتاب بود، خورشید در حال فرورفتن توی دریا ، آسمان قرمزی گرفته و نور آفتاب روی موج دریا بازی می کرد ، خیلی منظره زیبایی بود . دیدم مصطفی به این منظره نگاه می کرد و گریه می کرد خیلی گریه می کرد ، نه فقط اشک ، صدای آهسته گریه اش را هم می شنیدم . من فکر کردم او بعد از اینکه با بچه ها با آن حال صحبت کرد و آمد ، واقعاً می دید ما نزدیک مرگ هستیم و دارد گریه می کند . گفتم: مصطفی چی شده ؟ او انگار محو این زیبایی بود به من گفت: نگاه کن چه زیبا است ! و شروع کرد به شرح ، و جملاتی که استفاده می کرد به زیبایی خود این منظره بود. من خیلی عصبانی شدم ، گفتم: مصطفی ، آن طرف شهر را نگاه کن . تو چی داری می گویی ؟ مردم بدبخت شهر شان را ول کردند ، عده ای در پناهگاه ها نشسته اند و شما همه اینها را زیبا می بینید ؟ چرا آن طرف شهر را نگاه نمی کنید ؟ به چی دارید خودتان را مشغول می کنید ؟ در وقتی که مردم همه چیزشان را از دست داده اند وخیلی خون ریخته ، شما به من می‌گوئید نگاه کنید چه زیباست ! ؟ حتی وقتی توپها می آمد و در آسمان منفجر می شد او می گفت: ببین چه زیباست ! این همه که گفتم مصطفی خندید و با همان سکینه ، همانطور که تکیه داده بود، گفت: این طور که شما جلال می بینید سعی کن در عین جلال جمال ببینی . این ها که می بینید شهید داده اند ، زندگی شان از بین رفته ، دارید از زاویه جلال نگاه می کنید .   این همه اتفاقات که افتاده ، عین رحمت خدا برای آن ها است که قلبشان متوجه خدا بشود . بعضی از دردها کثیف است ولی دردهایی که برای خداست خیلی زیباست . برای من این عجیب بود که مصطفی که در وسط بمباران خم به ابرویش نمی آورد ، در مقابل این زیبایی که از خدا می دید اشکش سرازیر می شد . در وسط مرگ متوجه قدرت خدا و زیبایی غروب بود . اصلا او از مرگ ترسی نداشت. در نوشته هایش هست که : من به ملکه مرگ حمله میکنم تا او را در آغوش بگیرم. و او از من فرار می کند. بالاترین لذت ، لذت مرگ و قربانی شدن برای خدا است . 📝&ادامــــه دارد... 🖤🦋 @Rangarang62
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎨 ✅️ 📚 💫بِسْــــمِ ربِّ الْعِشــْــقْ♥️ 📕 ༺🌹 💖༺به روایــــت: همســــرش "غــــاده" 🕊🌱 هیچ وقت نشد با محافظ جایی برود . می گفتم: خب حالا که محافظ نمی برید ، من می آیم و محافظ شما می شوم . کلاشینکف را آماده می‌گذارم ، اگر کسی خواست به تو حمله کند تیراندازی می‌کنم . می‌گفت: نه ! محافظ من خدااست . نه من ، نه شما، نه هزار محافظ اگر تقدیر خدا تعلق بگیرد برچیزی نمی توانید آن را تغییر دهید . در لبنان این طور بود و وقتی به ایران اهواز و کردستان آمدیم هم . یاد حرف امام موسی افتادم شما با مرد بزرگی ازدواج کرده اید . خدا بزرگترین چیز در عالم را به شما داده . خودش هم همیشه فکر می کرد بزرگترین سعادت برای یک انسان این است که با یک روح بزرگ در زندگیش برخورد کند، اما انگار رسم خلقت این است که بزرگترین سعادت ها بزرگترین رنجها هم در خودشان داشته باشند . مصطفی الان کجا است ؟ زیر همین آسمان ، اما دور ، خیلی دور از او، چشمهایش را بست و سعی کرد به ایران فکر کند، ایران، خدایا ممکن است مصطفی دیگر برنگردد ؟ آن وقت او چه کار کند؟ چه طور جبل عامل را ترک کند؟ چطور دریای صور را بگذارد و برود ؟ آن روز وقتی با مصطفی خداحافظی کردم و برگشتم به صور در تمام راه که رانندگی می کردم ، اشک می ریختم . برای اولین بار متوجه شدم که مصطفی رفت و دیگر ممکن است برنگردد. آیا می توانم بروم ایران و لبنان را ترک کنم ؟ آن شب خیلی سخت بود . البته از روز اول که ازدواج کردم ، انقلاب و آمدن به ایران را می دانستم ، ولی این برایم یک خواب طولانی بود . فکر نمی کردم بشود. خیلی شخصیتها می آمدند لبنان به موسسه ، شهید بهشتی ، سید احمد خمینی ، بچه های ایرانی می آمدند و در موسسه تعلیمات نظامی می دیدند . می دانستم مصطفی در فکر برگشتن به ایران است .   یک بار مصطفی میخواست مرا بفرستد عراق که نامه برای امام خمینی ببرم و حتی می گفت: برو فارسی را خوب یاد بگیر. امام که در پاریس بود در جریان بودم و انقلاب که پیروز شد همه ما خوشحال شدیم و جشن گرفتیم ولی هیچ وقت فکر این که مصطفی برگردد ایران نبودم . وارد این جریان شدم و نمی دانستم نتیجه اش چیست ، تا یک روز که مصطفی گفت: ما داریم می رویم ایران . با بعضی شخصیتهای لبنانی بودند. پرسیدم: برمی گردید ؟ گفت: نمی دانم! مصطفی رفت ، آن ها برگشتند و مصطفی بر نگشت . نامه فرستاد که: امام از من خواسته اند که بمانم و من می مانم . در ایران ممکن است بیشتر بتوانم به مردم کمک کنم تا لبنان . البته خیلی برایم ناراحت کننده بود . هرچند خوشحال بودم که مصطفی به کشورش برگشته و انقلاب پیروز شده است . پانزده روز بعد نامه دوم مصطفی آمد که: بیا ایران! 📝&ادامــــه دارد... 🖤🦋 @Rangarang62