#دنیای_رنگارنگ 🎨
✅️ #رمان 📚
#از_من_تا_فاطمه...
پارت 42 (#پارتِ_آخر)
به خانه که میرسم، در را باز میکنم زینب به سمتم می اید و با لبخند😃 در اغوشش میگیرم ، 👧نرگس با دو به بغلم میپرد و بوسه بارانم میکند. موهایش را نوازش میکنم و نوک بینی اش را میگیرم،
- نرگس خانوم من چطورره؟؟ نیگا بستنی شکلاتی گرفتم بخوریم خانوم کوچولو من😍☺️
-مُمانی من اوچولو نیسم، بزرت شدم دیه. نیگا، عمه میگه من از نی نیش بزرت ترم، دیدی حالا! 😌
امان از دست تووووو روبه مامان ملیحه میکنم و میگویم:
_سلام مامانی گل خودم، چه بو برنگی را انداختیا.
– سلام دختر برو زود لباساتو عوض کن بیا غذا تو بخور سرد نشه.
_چششششششششششششششم ملیحه خاتون. 😉🙈
با زبان درازی برای زینب به طبقه بالا میروم، خانه من و علی هنوز همانطور مانده، دست به وسایلی که تزیین کرده بود نزدم،چادرم را در میاورم،
به عکسمان نگاه میکنم، 5 سال است که ندارمت عزیز دل. هنوز هم عاشقم 😊.... عاشق.
بعد 5 سال زندگی تازه روی روال عادیش افتاده، هنوز شب ها با تصویر علی میخوابم و برای 🌷نرگس سادات🌷 از بابای قهرمانش میگویم، پدری که از همه عشقش کذشت تا دین بماند تا نرگسی که ندید راحت بخوابد،
موقعی که نرگس به دنیا آمد در کنار خودم احساسش کردم، بود اما در میان ما نبود... تمام سعیم را کردم که نرگسمان کمبود نبیند، اما هرچه باشد دلش برای پدرش تنگ میشود،
📝در نامه ات نوشته بودی:
👣 اگر نبودم تو باش، تو زینب گونه زندگی کن، صبور باش، من بدون تو به بهشت هم نمیروم... 👣
💖از اولش هم گفته بودم که سری از من
💖دیدی که من حق داشتم؟! عاشق تری از من
💖دلبستهات بودم من و دلبسته ام بودی
💖اما رهایت کرد عشق دیگری از من
💖آتش شدی، رفتی و گفتی: «عشق سوزان است
💖باقی نماند کاش جز خاکستری از من»
💖رفتی و جا مانده فقط مُشت پَری از تو
💖رفتی و باقیمانده چشمان تری از من
💖فالله خیر حافظا خواندم که برگردی
💖برگشته ای با حال و روز بهتری از من
💖من عاشق لبخندهایت بودم و حالا...
💖با خنده های زخمیات دل می بری از من
💖عاشق ترینم! من کجا و حضرت زینب؟!
#پایان"
نویسنده : نهال سلطانی
حق داشتی اینقدر راحت بگذری از من
#من_کجا_و_حضرت_زینب😊
#از_من_تا_فاطمه_شدن_راهی_بود_سخت_اما_شیرین___🎈
♥️🦋
@Rangarang62
🏖داستانِ زندگیِ ما مثلِ یک کتابِ رمان است.
ما رمان را تند ورق میزنیم تا به پایانِ قصه و پایان ماجرای کاراکترهای داستان برسیم ، اما دریغ از اینکه داستان و قصه در پایانِ آن نیست ؛ بلکه در تک تک ورق های این کتاب است . . .
روزهای زندگی را هم تند تند ورق می زنیم و فکر می کنیم چیزی آن سوی روزها پنهان شده ، درحالیکه همین روزها آن چیزیست که باید دریابیم و درکش کنیم
و چقدر دیر می فهمیم که بیشترِ غصّههایی که خوردیم ، نه خوردنی بود نه پوشیدنی ! فقط دور ریختنی بود .
زندگی ، همین روزهاییست که منتظر گذشتنش هستیم.
یک #رمان دیگر رو هم در کنار هم به #پایان رسوندیم . . . ☺️
♥️🦋
#دنیای_رنگارنگ 🎨
✅️ انگیزشی
حواستان به آدم هاى آرامِ زندگيتان باشد!
آدم هايى كه از صبح تا شب
هزار بار خودخورى می كنند كه
مبادا با يك حال و احوال پرسىِ ساده،
مزاحمِ كارتان شوند!
آدم هايى كه وقتى تنهاترين هستيد ،
فرقِ بينِ "ترک كردن" و "درک كردن" را تشخيص می دهند ؛
آدم هايى كه "دمِ دستى" نيستند،
كه يك روز با شما ،
يك روز با دوستِ شما ،
و يک روز با دهها نفر مثلِ شما باشند!
آدم هايى كه شما را براى پرُ كردن جاى ِخالى
نمى خواهند
بيشترين انتظار شان،
چند دقيقه وقت ِخاليست
كه برايشان كنار بگذارى ،
تا كنارت بنشينند و
يادآورى كنند يك نفر هست
كه به بودنت نياز دارد...
قدرِ آدمهاى آرامِ زندگيتان را بدانيد
قبل از آنكه ناگهانى رفتنشان ،
شما را به آشوبى هميشگى بكشاند . . .
#انگیزشی
♥️🦋
@Rangarang62
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دنیای_رنگارنگ 🎨
تبلیغِ خیرهکننده ی کلاهایمنی
توسطِ فروشنده ی چینی!🛵
#جالب
#دیدنی
♥️🦋
@Rangarang62
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دنیای_رنگارنگ 🎨
نمیدونم چرا هر چی تلاش میکنم به هدفم نمیرسم!
جوری که برای هدفش تلاش میکنه: 😐😂
#خنده
♥️🦋
@Rangarang62