⇜[ #به_وقت_رمان😍📚 ]⇝
﷽
#بینایی
#قسمت_بیستم
خیر در این باره نباید حرفی به مقامات بزنم از موضوعی که در اینجا پیش آمده است نباید کسی مطلع شود پس اگر قصد دارید از گام نهادن به این جهان نادم نشوید برگه مرا به خودم بسپارید به کسی حرفی نزنید بله خانم آرام باشید لب های من هرگز گشوده نخواهد شد من هم حرفی نخواهم زد اما به مقامات خود بگویید این دستگاه شاید در مقابل سخنان ما واکنش های عکس نشان بدهد در ضمن خود شما تصور کنید اگر مثلاً سوال می کردم دوست دارید با من همبستر شوید شما چه جوابی می دادید و دستگاه چه چیزی را منعکس می کرد.😏
در زمانی حساس ایدهای که از سوی وزیر دفاع مطرح شده بود جایی برای تحقق یافتن تجربهای تاریخی داشت ایده که با مدیریت و طرح وزیر کشور مغلوب شده به حساب می آمد کمی بعد از پدیدار شدن نادرستی مصوبه وزارت کشور توجه مسئولان را به خود کرد جلب کرد.😞
با توجه به این که طرح وزیر کشور نتوانست علاقه مردم را به شناسایی دستگیری و مجازات عوامل اصلی واریز رای سفید برانگیزد با تمام حمایت هایی که از سوی دولت انجام میشد آنها را مجبور به اجرای وضعیت فوق العاده و حکومت نظامی در پایتخت کرد.☺️
از دید دولت انجام این کار می توانست حقوق شهروندان را محفوظ و از بدتر شدن اوضاع پیشگیری کند گسیل کردن نیروهای ارتش به خیابان ها کنترل کامل ورودی و خروجی پایتخت و بهره گیری از روش های امنیتی تقریباً تند😌
وزیر دفاع گفت:
باید به مردم فهماند که با یک بار اجرای مقررات حکومت نظامی میشود هدف دل خواه رسید.
از از دید وزیر کشور نیز اعلام حکومت نظامی راه خوبی بود اما می توانست با اعلام عدم پشتیبانی از آن در ناکامی خود سرپوش بنهد و مورد سوال و جواب دیگران قرار نگیرد👌او گفت:
با بررسی های بسیار و با مشارکت اداره پلیس بین الملل به این نکته پی بردیم که رفتارهای آشوب گرانه از شعار نوشتن بر دیوارها فراتر رفته است.😁
کمی درنگ کرد تا همکارانش به خندیدن پایان دهند و بعد ادامه داد بله باید شما را مطلع سازم اقدامات دولت هیچ اثری بر اراده مردم مبنی بر تحریم انتخابات و واریز رای سفید نداشته است و بعید به نظر میرسد که اخلالگران بیگانه دستی در این ماجرا داشته باشند بنابراین پی می بریم که این رویداد فقط یک مشکل داخلی است.😞
وزیر امور خارجه مداخله کرد با پوزش از اینکه صحبت شما را قطع می کنم باید خاطر نشان کنم که استفاده از واژه فقط در این باره درست نیست وزیر کشور گفت جالب است گاهی واژه هایی که برای تاکید استفاده میشوند طوری از طرف دیگران تفسیر و معنا می شوند که مفهوم اصلی خود را گم می کنند.☺️
وزیر فرهنگ گفت این یکی از شاخه های درک مفهوم است.
وزیر خارجه گفت این چه ارتباطی به رای سفید دارد ؟
وزیر کشور پاسخ داد مرتبط با رای سفید نیست اما با اعلام حکومت نظامی ارتباط دارد.
وزیر دفاع گفت من که نمیفهمم
خب مفهوم حکومت نظامی و حالت فوق العاده چیست ؟
چه پرسش بی نتیجهای...
خوب من که نمیدانم چیست...
وزیر دفاع گفت :یعنی این که مملکت با تهدید دشمن مواجه است .🧐
وزرا به یکدیگر نگریست قیافه ی نخست وزیر نشانگر درک نکردن موضوع بحث بود تعدادی از اوراق روی میز خود را جابجا کرد وزیر کشور گفت:
و این تهدید از داخل است از خارج!
وزیر دفاع گفت: به مفهوم دیگر اینکه آماده باش یعنی توجه به مسائل مهمتر از دیدگاهی دیگر.😌
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
😌👌.•░از ڪسےڪه ڪتاب نمےخونه بترس
از اونےڪه فڪر میڪنه
خیلے ڪتاب خونده بیشتـــــر ヅ
.↯🌱↯. Eitaa.com/Rasad_Nama
[• #قصص_المبین✨ •]
(هشتگ مخصوص رمان هاے امنیتے،سیاسے)
رمان #نقاب_ابلیس
#قسمت_بیستم
(این قسمت را چند دور بخوانید!)
(مریم)
-ولی به نظر من، اعتقاد یه امر شخصیه. تو اجازه داری هر اعتقادی داشته باشی؛ اما حق نداری من رو مجبور کنی مثل تو فکر کنم. چون فکر هر آدمی برای خودش محترمه. تقدسی که شما میگید، فقط یه مسئله ذهنیه نه حقیقی. من به تو حق میدم موقع نماز احساس خوبی داشته باشی، تو هم به من حق بده که با کائنات لذت ببرم. این یعنی آزادی!
الهام چندبار با خودکار روی زمین میزند و درحالی که نگاهش روی زمین است، لبخند میزند:
-به نظرت سجده کردن مقابل یه گاو، عاقلانهست؟ یا سجده مقابل سنگی که خودت ساختیش؟
لبانش را جمع میکند و سر تکان میدهد:
-نه... یکم احمقانه به نظر میاد؛ خیلی احمقانه!
الهام با بی تفاوتی شانه بالا میدهد:
-ولی خیلیها توی هند، هنوزم همچین کارایی میکنن و بهش اعتقاد دارن. اینم یه اعتقاده، به نظرت محترمه؟
مهسا با انگشتانش بازی میکند. الهام لبخند میزند:
-ببین! اینکه یه عده به چیزی اعتقاد داشته باشن دلیل بر درستیش نمیشه! اگه بخوایم بگیم به تعداد همه آدمای دنیا عقیده و حرف درست وجود داره سنگ رو سنگ بند نمیشه چون هرکسی میتونه بگه حرف من درسته پس طبق حرفم کاری رو که میخوام انجام میدم! مشکل چیه؟ این که معیار رو گذاشتیم عقیده. عقیده یعنی چیزی که من عمیقا قبولش دارم و به روحم گره خورده. میتونه درست یا غلط باشه.
مهسا چشم تنگ میکند:
-یعنی تو میگی عقیده هیچکس کاملا درست نیست؟
حرف الهام را کامل میکنم:
-حالا فرض کن ما یه قانون بخوایم که مثلا باهاش یه معاهده بین المللی بنویسیم. هرکدومم یه عقیده داریم و یه چیز میگیم. چکار باید بکنیم؟ کدوم عقیده رو معیار بذاریم؟
مهسا تند و فرز جواب میدهد:
- خب ولی همه عقل داریم. عقل معیاره دیگه! انسانیت معیاره!
-خب با این حساب، پرستیدن گاو و بت، بی بندوباری، خشونت، تثلیث (اعتقاد به سه خدایی در مسیحیت) غیر عقلانیه و ما به عقاید محترم یه تعداد زیادی از مردم جهان بی احترامی کردیم. حالا اگه بخواد قانون ما اجرا بشه، تکلیف اون مردم چیه؟
-اعتقاد یه چیز شخصیه!
الهام میگوید:
- اما رفتار هرکسی بر اساس اعتقادشه و رفتارای ما توی جامعه اثر میذاره. پس چه بخوایم چه نخوایم، عقیده یه امر اجتماعیه. اگرم تلاش کنی تو قلبت نگهش داری، دیگه اسمش اعتقاد نیست، در حد یه نظریهست.
ادامه حرفم هنوز مانده است:
-اما گفتی انسانیت خیلی چیز خوبیه اگه در حد یه کلمه باقی نمونه! انسانیت تعریف میخواد. کی تعریفش میکنه؟
-یه سری اصول انسانی تو همه جای دنیا ثابت و مقدسه. مثل عفت، صداقت، عدالت، صلح...
الهام نمیگذارد حرفش کامل شود:
-مگه خودت نگفتی تقدس یه مسئله ذهنیه، نه حقیقی؟ چطور میتونی قوانینت رو براساس چیزای ذهنی بسازی؟ بعد هم خیلی از مردم دنیا همینا رو قبول ندارن و بهشون عمل نمیکنن. چون به نفعشون نیست. برای همینه که میگیم معیار آدما نیستن؛ معیار حقیقته. بله مردم همه یه سری چیزا رو قبول دارن، همین رو میگیم فطرت. اما اگه همون مردم از عقیدهشون برگردن، حقیقت تغییر نمیکنه. آدما بخاطر مقام خلیفه اللهی قابل احترام و باارزشن، معیار حقیقته و ارزش آدما به نزدیکیشون به حقیقت. چون حقیقت ثابت و واحد و واقعی و عقلانیه. حالا این حقیقت چه چیزی میتونه باشه جز خدا؟ توحیدم یعنی همین که معیارمون خدا باشه فقط.
لبخند پیروزمندانهای میزنم:
-جپس تقدسم یه چیز حقیقیه؛ هرچیزی که الهی باشه مقدسه. قانون الهی، نماینده الهی، کتاب الهی...
-یعنی شما میخواید عقیدهتون رو بهم تحمیل کنید؟
پیداست دنبال جوابی دندان شکن میگردد که این را میگوید. الهام لبخند میزند:
-ما نمیتونیم کسی رو مجبور کنیم چطور فکر کنه، ولی میتونیم حقیقت رو نشون بدیم.
-از کجا میدونید حرفتون حقیقته؟ حقیقت آزادیه!
-آزادیای که شما میگی خودشم نمیدونه حقیقت کجاست؟ این رو خودت گفتی! مبنای حرف ما هم کتاب خداییه که توی تاریخ بشر انقدر واضح و مشخص بوده که حتی نیاز به استدلال هم برای اثباتش نیست، گرچه استدلالهای محکمم وجود داره!
به ساعتش نگاه میکند و بلند میشود:
- ببخشید من باید برم. بعدا با هم صحبت میکنیم. خوشحال شدم.
الهام با مهسا دست میدهد:
-جمعه به مناسبت میلاد پیامبر(ص) جشن داریم. خوشحال میشم ببینمتون.
لبخندی ساختگی میزند:
- مرسی، فعلا.
تا دم در بدرقهاش میکنم:
-یا علی.
ادامه دارد...
✍️نویسنده خانم فاطمه شکیبا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
باخوندن، خیلــے چیزا دستت میاد😉👇
°• 📖 •° Eitaa.com/Rasad_Nama