⇜[ #به_وقت_رمان😍📚 ]⇝
﷽
#بینایی
#قسمت_چهاردهم
زمانی که حوزه شماره ۱۴ انتخاباتی دولت از
نتیجه کار آنها ابراز خرسندی می کرد اعلام
داشت که مشکلی برای ادامه کار ندارد😌
در بقیه حوزهها از شماره یک تا آخر اخباری به
گوش می رسید که گویی قرار بود در شهر زلزله
ای رخ دهد یک لرزش سیاسی در خانه ها،
رستوران ها، کافه ها، کاباره ها و سایر اماکن
عمومی و خلاصه هر مکانی که رادیو و تلویزیون
داشت مردم پایتخت در انتظار بودند تا از نتیجه
انتخابات مطلع شوند هیچ کس با دوست خود
هم حرفی نمی زد انگار حتی پرگو ها هم کلمات
را از خاطر برده بودند.😱
بعد از اتمام مراسم رای گیری ساعت ۱۰ شب
نخست وزیر در تلویزیون ظاهر شد صورتی پف
کرده و چشمانی قرمز داشت وبه دلیل یک هفته
کم خوابی رنگش را باخته بود در دستانش برگه
ای به چشم می خورد اما آن را قرائت نمی کرد
بلکه فقط نظری به آن می انداخت تا ریسمان
کلام را به درستی پی بگیرد😒:
( همشهریان گرامی خوشحالم که نتیجه انتخابات
را که همین امروز برگزار شد و به اطلاع شما
برسانم که حزب راستگرا ۸%، حزب میانهرو ۸%
و حزب چپ گرا یک درصد کل آرا را کسب
کردند .آراء باطل صفر و آرای سفید ۸۳ درصد
است....)☺️
آن گاه کمی سکوت کرد لیوان آب را به لبانش برد
چند جرعه نوشید و در ادامه گفت:
( دولت توافق خود را با پیگیری علل به دست
آمدن چنین نتایجی اعلام کرده است.آراء سفید
شوکی هولناک بر آزادی وارد آورده وباید متذکر
شوم که این آراء از فضا نیامده و اززمین هم
خارج نشده است بلکه درون صندوق هایی قرار
داشته که تعدادی بسیاری از مردم وطن پرست
صیانت از آن ها را بر عهده داشته اند...)😌
کمی آب لازم بود زیرا احساس می کرد گلویش
خشک شده است اضافه کرد:
(هنوز زمان لازم برای جبران کاستی ها وجود
دارد نباید به مسیر های پوچ دل بست، بلکه باید
وجدانهای بیدار را به کمک فراخواند من از
همین تریبون به مردم هشدار میدهم که باید در
مقابل آن چه مملکت ما را مورد تهدید قرار داده
با هوشیاری وارد عمل شویم تمام رای دهندگان
به بهترین وجه به مسئولیتهای خود عمل کردند
و در حوزه ها گام نهادند اما میتوان بدون
خیانت به مملکت اشتباهات را جبران کرد.)👌
در تمام کشور و همه اماکن دولتی و غیر دولتی
پیام نخست وزیر دریافت شد روشن است که هر
کس به میل خود حرفهای او را برداشت می
کرد
عدهای اعتقاد داشتند که سخنان نخستوزیر تا زمان اعلام درصد آرای سه حزب مهم کشور
کافی بود و لازم نبود بیش از آن سخن بگوید
برخی هم بر این عقیده بودند که نخست وزیر
می بایست تمام اتفاقات را برای مردم شرح دهد
در حقیقت هواداران حزب میان رو که رقیب
اصلی دولت تلقی میشدند از حامیان نخست
وزیر بودند البته اهداف مهم آنها از این جانب
داری شناختن مسئولان متخلف و مجازات آنها
بود همه سوال می کردند نتیجه چه خواهد شد
هواداران حزب چپ چپ گرا هم به استهزاء
دولت مشغول بودند و معتقد بودند دولت در این
اتفاق دست داشته است.😌
برخی دیگر هم نظریه خاصی ارائه نکردند، اما
آنچه که مهم بود حضور گروهی خاص در خیابان
ها بود که تا صبح کاغذ می سوزاندند.😃
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
😌👌.•░از ڪسےڪه ڪتاب نمےخونه بترس
از اونےڪه فڪر میڪنه
خیلے ڪتاب خونده بیشتـــــر ヅ
.↯🌱↯. Eitaa.com/Rasad_Nama
[• #قصص_المبین✨ •]
(هشتگ مخصوص رمان هاے امنیتے،سیاسے)
رمان #نقاب_ابلیس
#قسمت_چهاردهم
(الهام)
از این ده تا سایت و وبلاگ، هشت تایشان فیلتراند و آن دوتای دیگر هم بعید نیست همین روزها فیلتر شوند. محتوایشان بیشتر حول محور سکولاریسم میچرخد، اما برعکس تصورمان حرفی از پلورالیسم نمیزنند. هر کدام هم درباره یک دیناند. دوتا درباره مسیحیت، یکی درباره یهود، دوتا درباره زردشت، یک وبلاگ هم درباره اسلام است. البته عقاید یکی از اساتید سکولار درباره اسلام که الان خارج از کشور زندگی میکند! این استاد محترم، طبق یک پژوهش(رنجبران، داود/ جنگ نرم/ 1388/ انتشارات ساحل اندیشه تهران/ صفحه 55)، در دوره اول اصلاحات با مطرح کردن 59شبهه، نفر اول شبهه افکنی را به خود اختصاص داده و در دوره دوم با چهل و دو شبهه، رتبه دوم را کسب کرده!
از چهار سایت دیگر، سه تا درباره عرفانهای شرقی و بودا و هندوئیسم است و فقط یک سایت درباره بهاییت است. این یعنی میخواهد اینطور جلوه دهد که ما مختاریم هر دینی که بخواهیم را انتخاب کنیم. از تحلیل حرفهایش در کنار آموزههای بهاییت، به این نتیجه میرسیم که هدف اصلیاش هم بهاییت بوده.
مریم خودش را روی پشتی صندلی رها میکند و با چهرهای درهم کشیده، میگوید:
- الهام، میگم این داره لودری میره جلو گند میزنه به عقاید مردم! چه کنیم؟
خودم هم آشوب شدهام؛ اما سعی دارم خود و مریم را دلداری دهم:
-نه، بالاخره مردم عقل دارن. میفهمن حرفاش فقط ظاهر قشنگ داره.
همانطور که به زمین خیره شده، میگوید:
-آخه تو که نمیدونی... این یه روانشناس بالفطرهست. خوب بلده چطور مغز آدما رو بشوره! جوونا راحت جذب اخلاقش میشن. دیگه نمیتونن فکر کنن یه درصد ممکنه حرف اشتباه بزنه!
فکری در ذهنم جرقه میزند:
-مریم، کتاب بدیم... بریم در خونهها، توی مسجد... کتاب بدیم... مسابقه کتابخوانیام میذاریم... خوبه؟
مریم ناامیدانه نگاهم میکند:
- با کدوم پول؟
-دوتا خیّر پیدا میکنیم از مردمم پول جمع میشه. خودمونم میذاریم رو هم، بالاخره جور میشه...
-چه کتابی تو فکرته؟
-سایه شوم... خوبه؟
لبهایش را برهم میفشارد:
-خوبه!
ادامه دارد...
✍️نویسنده خانم فاطمه شکیبا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
باخوندن، خیلــے چیزا دستت میاد😉👇
°• 📖 •° Eitaa.com/Rasad_Nama