رصدنما 🚩
[• #قصص_المبین💫 •] (هشتڪ رمانهاے امنیتےاطلاعاتے و سیاسے) #رمـانخـاطـراتمـسـتـرهـمـفـر(جاسـوس انگ
[• #قصص_المبین💫 •]
(هشتڪ رمانهاے امنیتےاطلاعاتے و سیاسے)
#رمـانخـاطـراتمـسـتـرهـمـفـر(جاسـوس انگلیســـسے )
#پـارت_پـنـجـاه_و_چـهـارم
⚡️ | برادر من "نویسنده" معرفی کرده است. او بدینوسیله توانسته اعتماد شیخ را به خود جلب کند و اسرارش باخبر شود. ضمنا پس از چندی صفیه هم به اصفهان آمده و برای دو ماه دیگر، صیغه شیخ گردیده است.
⚡️ | در سفر شیراز، صفیه شیخ را همراهی نکرده و او به اتفاق عبدالکریم به شیراز رفته است. در آنجا، عبدالکریم صیغه تازهای که به مراتب از صفیه زیباتر و احساساتیتر بوده برای شیخ دست و پا کرده، نام این زن جوان "آسیه" و از خانوادههای یهودی مقیم شیراز بودهاست.
⚡️ | باید دانست که عبدالکریم نام مستعار یکی از مسیحیان جلفای اصفهان است که سالها از عمال وزارت مستعمرات بریتانیا در ایران بودع، همانگونه که "آسیه" در ماموریت جاسوسی برای انگلیس در شیراز انجام وظیفه میکرده است.
⚡️ | کوتاه سخن آنکه در نتیجه مجاهدات و کوششهای شبانه روزی ما چهارنفر ، یعنی عبدالکریم ، صفیه، آسیه و نویسنده این سطور، شیخ محمد عبدالوهابی را مطابق سلیقه و باب طبع وزارت مستعمرات بریتانیای کبیر، پرورش دادیم و او را برای قبول مسئولیتهای آیندهاش آماده ساختیم.
⚡️ | این نکته را هم یادآوری کنم که در روز ملاقات با وزیر، علاوه بر معاون دو صاحب منصب علیرتبه وزارت که قبلا ایشان را نمیشناختم، حضور داشتند. وزیر در پایان جلسه مرا مخاطب قرار داد و گفت: " تو اینک شایسته دریافت عالیترین نشان
وزارت مستعمرات انگلستان هستی، نشانی که منحصرا به جاسوسان طراز اول دولت فخیمه اعطاء میشود."
⚡️ | موقع خداحافظی با لحن قاطعی گفت: " به معاون دستور دادهام تا شما را در جریان بعضی مسائل محرمانه و سری دولت قرار دهد، آشنائی با این مسائل سبب خواهد شد که ماموریتهایت را بهتر انجام دهی."
#ادامـہ_دارد…
الآن وقتشه، شروع کن بخوندن👇
°• 📖 •° @Rasad_Nama
[• #قصص_المبین💫 •]
#پـارت_پـنـجـاه_و_چـهـارم
"رمان عآشقآنهے،
جـان شـیعه اهل سـنت💚"
چایے داغ ، کنار پنجره، یه رمان جذاب☺️👇
°• 📖 •° @Rasad_Nama