رصدنما 🚩
[• #قصص_المبین💫 •] (هشتڪ رمانهاے امنیتےاطلاعاتے و سیاسے) #رمـانخـاطـراتمـسـتـرهـمـفـر(جاسـوس انگ
[• #قصص_المبین💫 •]
(هشتڪ رمانهاے امنیتےاطلاعاتے و سیاسے)
#رمـانخـاطـراتمـسـتـرهـمـفـر(جاسـوس انگلیســـسے )
#پـارت_چـهـل_و_نهـم
⚡️ | باشد . یقیناً تحولی را به دنبال داشت .
سخن کوتاه آنکه ،چهار ماه در کربلا و نجف ماندم . در شهر اخیر به بیماری سختی مبتلا شدم تا بدانجا که از بازگشت سلامت خود نومید گردیدم .
⚡️ | سه هفته بیماری ام به طول انجامید ، ناگزیر به پزشکی در آن شهر مراجعه کردم او داروهایی را تجویز کرد که پس از مصرف آنها به تدریج سلامت خود را بهدست آوردمـ .
آن سال تابستان گرمایی توانفرسا همه جا را فرا گرفته بود و من در مدت بیماری در سرداب زیرزمینی بالنسبة هوای خنکی داشت به سر می بردم .
⚡️ | صاحبخانه من در آن مدت با پول کمی که به او می دادم در تهیه غذا و دوای من اهتمام داشت . او را عقیده بر این بود که خدمتگزاری زائران علی (ع) سبب نزدیکی به خدا می شود . در روزهای اول بیماری ، غذایم سوپ ساده مرغ بود ولی بعداً با اجازه طبیب از گوشت آن و برنج هم استفاده می کردم .
⚡️ | پس از بهبودی نسبی عازم بغداد شدم
و از آنجا گزارش مفصلی از مشاهدات خود و رویدادهای کربلا، نجف ،حلّه ، بغداد ، تقریبا صد صفحه بزای وزارت مستعمرات نوشتم و نامه را به نماینده وزارت مستعمرات تسلیم کردم تا به لندن ارسال دارد و انتظار دستورات جدید مبنی بر اقامت بیشتر در عراق ، یا عزیمت به لندن ، در بغداد ماندم .
⚡️ | نا گفته نگذارم که اشتیاق فراوانم به مراجعت لندن زایدالوصف بود زیرا زمان سفرم طولانی شده ، علاقه به شهرو دیارم فزونی یافته بود.
مخصوصاً اشتیاق دیدن راسپوتین، پسرم که اندکی پس از سفرم به عراق به دنیا آمده بود مرا ناشکیبا می داشت .
این بود که از وزارتخانه خواسته بودم دست کم، برای مدت کوتاهی اجازه دهد تا به لندن مراجعت کنم.
#ادامـہ_دارد…
الآن وقتشه، شروع کن بخوندن👇
°• 📖 •° @Rasad_Nama