رصدنما 🇮🇷
[• #قصص_المبین💫 •] (هشتڪ رمانهاے امنیتےاطلاعاتے و سیاسے) #رمـانخـاطـراتمـسـتـرهـمـفـر(جاسـوس انگ
[• #قصص_المبین💫 •]
(هشتڪ رمانهاے امنیتےاطلاعاتے و سیاسے)
#رمـانخـاطـراتمـسـتـرهـمـفـر(جاسـوس انگلیســـسے )
#پـارت_بـیـسـت_و_هـفـتـم
⚡️| مگر در قرآن نخواندهای که خدا فرموده : ( آنها که فقیرند خدایشان با بزرگواری بینیاز خواهد ساخت).
⚡️| خلاصه، مانده بودم که با این زبان نفهم چهکار کنم. در کار خود سرگردان بودم سرانجام گفتم : " بسیار خوب، چگونه بدون پول باید ازدواج کرد؟ آیا برای مخارج اولیه مبلغی به من قرض خواهی داد؟ در اسلام زائر بدون کابین عقد نمیتوان کرد."
⚡️| افندی در فکر فرو رفت، و سپس به جای آنکه در باب قرض الحسنه صحبت کند ناگهان سرش را بلند کرد و فریاد زد: " نمیفهمم چه میگویی! یا باید ازدواج کنی و یا تا اول رجب مهلت داری که اتاق را تخلیه کنی!"
⚡️| آن روز پنجم جمادیالثانی بود و من فقط ۲۵ روز فرصت داشتم. بد نیست در اینجا به نامهای اسلامی اشاره کنم:
۱. محرم ۲. صفر ۳. ربیع الاول ۴. ربیع الثانی ۵. جمادیالاول ۶. جمادی الثانی ۷. رجب ۸. شعبان ۹. رمضان ۱۰. شوال ۱۱ ذوالقعده ۱۲. ذوالحجه
⚡️| هر ماه با رویت هلال آن آغاز میشود و از سی روز تجاوز نمیکند. ولی گاهی، ماه ۲۹ روز است.
سرانجام، بر اثر فشار و سخت گیری مرشد افندی صاحب کاروانسرا، از آنجا رفتم و در یک مغازه نجاری شاگرد شدم، با این شرط که مسکن و خوراکم به عهده نجار باشد، و در عوض مزد کمتری بگیرم.
⚡️| پیش از فرا رسیدن ماه رجب به محل جدید نقل مکان کردم، و به دکان نجاری آمدم. استاد نجار عبدالرضا نام داشت و مرد شریف و محترمی بود، و با من چون فرزندان خود رفتار میکرد. عبدالرضا اصلا ایرانی شیعه، و از مردم خراسان بود . من…
#ادامـہ_دارد…
الآن وقتشه، شروع کن بخوندن👇
°• 📖 •° @Rasad_Nama
[• #قصص_المبین💫 •]
#پـارت_بـیـسـت_و_هـفـتـم
"رمان عآشقآنهے،
جـان شـیعه اهل سـنت💚"
چایے داغ ، کنار پنجره، یه رمان جذاب☺️👇
°• 📖 •° @Rasad_Nama