فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دنبال این ۴ چیز نرو ...
گیرت نمیاد !
@Raspina02
از گابریل گارسیا میپرسند
اگر بخواهی کتابی صد صفحهای
دربارهی امید بنویسی چه مینویسی؟
گفت: ۹۹ صفحه را خالی میگذارم!
صفحه آخر سطر آخر مینویسم:
یادت باشه دنیا گرده،
هر وقت احساس کردی به آخر رسیدی
شاید در نقطه شروع باشی
زندگی ساختنی است نه ماندنی
بمان برای ساختن، نساز برای ماندن
منتظر نباش کسی برایت گل بیاورد،
خاک را زیرو رو کن بذر را بکار
از آن مراقبت کن گل خواهد شد...
@Rasina02
خود را شکفته دار به هر حالتی که هست
خونی که میخوری به دل روزگار کن . .🌱
#صائبتبریزی
مهمتر از فیزیک و ریاضی و هندسه و اقتصاد و فارسی دوستداشتنخودمونبود کهمدرسه هیچوقت به کسی یادش نداد ..)🌿💕
رسپینا ᥫ᭡
برای سید ابراهیمِ ایران
میدانی سیدجان؛
آن روز که بالگردتان گم شد، تکه ایی از وجود من هم مفقود شد و پر کشید تا روستای ورزقان. انگار میخواستم با چشمان خودم ببینم که دیگر آنجا نیستید که دیگر اینجا نیستید که دیگر هیچ کجا نیستید. که فقط از بالا نگاهمان میکنید، با همان لبخند همیشگیتان...
آن روز، آنقدر همهی حواسم به اخبار شما جمع بود که حلقهی نامزدیم از انگشتم افتاده بود. متوجهاش نشده نبودم. حتی هنوز بعد از یک هفته پیدایش نکردهام! فکرم درگیرش شده، فکرم درگیرتان شده، فکرم درگیر است...
شما حتی بعد از شهادتتان هم نگران مردم بودید که شوک نشوند. که اول گم شوید و دنبالتان بگردند و بعد خبر شهادتتان را بشنوند که یک آن، قلبشان از حرکت نایستد.
ما خودمان را از زندگی کندیم و برای تشییع به مراسم رساندیم. شهر آرام بود. شهر بغض داشت. منتظر بودیم تا همهی شهر از گریه بترکد، شهر اما در بهت بود. انگار هنوز همه منتظر بودیم خبر تکذیب شود و بگویند شوخی بود، بعد از ته دل بخندیم. بیلبوردهای شهر اما حرف دیگری میزدند. عکس شما و شهدای دیگر را به ما نشان میدادند و میگفتند ببینید و باور کنید که آنها رفتهاند و شدهاند شهدای خدمت!
خودتان بودید و دیدید دیگر.
صف نمازتان چقدر طویل بود و ازدحام جمعیت داشت خفهمان میکرد. مسئول گشت بانوان توی بلندگو داد میکشید: " هل ندهید زن باردار در صف داریم، هل ندهید نوزاد داریم، هل ندهید پیرزن داریم..." آن زن خوب میدانست شما همیشه نگران مردم بودید و از جنس خودشان بودید و باید مواظب همه باشد!
به ته صف که رسیدم، وارد دانشگاه شدم نسیمی ملایم به صورتم خورد، گوشه ایی پیدا کردم و همانجا کز کردم. هلیکوپتر بالای سرمان چرخ میخورد و ما را پرت میکرد تا روز سانحه! پرت میشدیم توی مه ها، توی باران ها، توی آن جاده های صعب العبور. قلبمان را از جا میکند و حالمان را بد میکرد. نگاهم خیره مانده بود به زنان روبهروییم که شانه هایشان داشت از گریه تکان میخورد. با هق هق بغض دخترجوانِ کناریم خون توی رگ هایم جریان پیدا کرد و با نوای حزن انگیز مجری به هق هق افتادم و خواندم:
" مقصود اگر عشق است از آن مینویسم، تا عمر دارم از شهیدان مینویسم..."
آقای شهید جمهور شما خودتان دیدید که
ما حتی به ماشین تشییعتان هم نرسیدیم اما خوب خاکی شدیم. درست شبیه شما که خاکی بودن و خاکی شدن برایتان معنا نداشت. راستی شما که بالانشین نبودید از آن بالاها چه خبر!؟
شنیده ام که یک هفته ایی میشود در حرم ملجا درماندگان آرام گرفتهاید. سلام ما را به ملجا درماندگیهایت میرسانی؟
✍🏻 پاییزنوشت
#شهیدجمهور | #سیدابراهیم_رئیسی
#پاییزنوشت
•.➺𝓡𝓪𝓼𝓹𝓲𝓷𝓪02 𑱢᜔݊
4_5870683641763334766.mp3
32.35M
عزیزِقدیمی؛
دوست داشتنت بارِ غم های زندگی را سبک تر میکند.❤
#دعای_ندبه | #یاصاحب_الزمان
•.➺𝓡𝓪𝓼𝓹𝓲𝓷𝓪02 𑱢᜔݊
امام عزیز ما!
شما به نسل ما، امید دادید که میتوان با دستهای خالی مبارزه کرد و یک جهان را تکان داد.
صدای انقلاب بزرگتان را میشنوید؟!
شعاع نور انقلابتان به جای جای جهان کشیده شده. نور عظیم آنرا در دل اروپا میبینید؟ جوانهای مو بورِ چشم رنگی چفیه پوش را که امروز عضو مقاومت شدهاند. که مدال مقاومت به گردن آویخته و انتظار فرج از نیمه خرداد میکشند.
هوا هوای مقاومت است؛ مقاومت در برابر هواهای نفسانی و مقاومت در برابر جنود شیطانی.
در این وانفسای قدرت و در بحبوحهی انتخابات؛
ما چشم و گوش باز کرده ایم تا بهتر ببینیم و کسی شبیهتر به رهروان شما را پیدا کنیم.
عزیزِ سفر کرده!
در آخرین وصیتتان به ما توصیه کردید:
"میزان در هرکس حال فعلی اوست."
برای انتخاب بهتر؛ کسی شبیهتر به شما و شاگردتان یعنی شهید جمهورمان را انتخاب میکنیم که حرفش با کارنامهی اعمالش یکسان باشد و به آینده امیدوار.
دعایمان کنید که سخت محتاج دعایتان هستیم.
#رهرو_خمینی
✍🏻پاییزنوشت
•.➺𝓡𝓪𝓼𝓹𝓲𝓷𝓪02 𑱢᜔݊
خدایا ، مارو حروم نکن!
حرومِ مسیر های اشتباه
آدم های اشتباه ....🌚
•.➺𝓡𝓪𝓼𝓹𝓲𝓷𝓪02 𑱢᜔݊
[🌱.👒]
من و تــو ، ما ، بـــا هم بہ آیــندهیی پُـر آفــتاب لبـــخند خــواهیم زد ...
ڪتاب ِ : مثلِ خون در رگهاے من'
هدایت شده از •|کافه دنج|•
دل از زمین بریده و
به عشق او هوایی ام
دو روز کاظمینی ام ،
سه روز کربلایی ام
اگرچه ساکن قمم ،
گدای سامرایی ام
در تب و تاب مشهدم
مُرددم کجایی ام ؟
#شاعر_احمد_علوی
ممبرهای عزیز؛ جوری لفت میدن که انگار مقصر اصلی اتفاقات بدِ زندگیشون ما هستیم و این خیلی بده!
این نقد به خودمم وارده، چون وقتی از زمین و زمان شاکیم از همه جا لفت میدم...
تمام:/💔
نویسنده بریتانیایی نوشته بود:
هميشه اين واقعيت كه
چرا كعبه زادگاه امام علی شد،
ذهنم را مشغول و متعجب میكرد
تا اينكه پاسخم را در ماجرای
ازدواج آن حضرت پيدا كردم!
«حالا كه عروس از خانهی پيامبر
است، خدا هم دلش میخواست
داماد از خانهی خودش باشد!»
•.➺𝓡𝓪𝓼𝓹𝓲𝓷𝓪02 𑱢᜔݊
زندگی یعنی: یک سار پرید؛
از چه دلتنگ شدی؟ دلخوشی ها کم نیست؛ مثلا این خورشید!
_سهرابسپهری
•.➺𝓡𝓪𝓼𝓹𝓲𝓷𝓪02 𑱢᜔݊
همه چیز برای کسی که می داند چگونه صبر کند، به موقع اتفاق می افتد.🦋
•.➺𝓡𝓪𝓼𝓹𝓲𝓷𝓪02 𑱢᜔݊
نگرانِ این نباش که اگر نبودی، کسی جایِ تو را بگیرد.
جایی بمان، که از خالی کردنش نترسی…
اصلا گاهی لازم است نقطه چینِ لحظههای کسی شوی و نایابترین گزینه برایِ پر کردن! دور باشی و خارج از دسترس… ببینی برایِ پر کردنِ جایِ خالیات تا کجایِ جهان، دنبالِ تو میگردد؟!
تا کجا برایِ پیدا کردنت، گزینههایِ اضافه را خط میزند، تا کجا برایِ با تو کامل شدن، میجنگد، و کجا تسلیم شده و سراغِ گزینههایِ دیگر میرود!
حواست باشد؛ بعضیها فقط به دنبالِ پر کردنِ جایِ خالیاند!
لیاقتِ تو، جایگاهیست که با کسی غیر از “خودت” پر نمیشود. همانجا که دیگران، نکاتِ انحرافیاند، اما تو؛ اولین و آخرین انتخاب، اما تو؛ تنها گزینهی ممکن!
#نرگس_صرافیانطوفان
•.➺𝓡𝓪𝓼𝓹𝓲𝓷𝓪02 𑱢᜔݊
هروقت پریشون بودی و غمگین ؛
حرفِ تماما پدرانه و آرامش بخش امیرالمومنین را به یاد بیار :
دربرابردنیاییکهگرفتاریآنمانندخوابهای
پریشانشبمیگذرد،شکیباباش... (:🌱
•.➺𝓡𝓪𝓼𝓹𝓲𝓷𝓪02 𑱢᜔݊
تا محرم...
نگرانم!
نگرانم نکندخواب بمانم؛
نکندبغض من از شدت غم
نه ببارد..
نه بکاهد..
نکنداشک نریزم؟
نکندکرب و بلا را ندهی..
حضرت ارباب؟
نکندبازبمانم؟
نکندبازنخوانم که حرم
اهل حرم
میروعلمدار نیامد؟
نکند پای پیاده حرمت
بازبماند به دلم حسرت و آهش..
نگرانم..
نگرانم نکنددیرشودجای بمانم؛
نگرانم . .💔
#آقایابـٰاعبــداللّٰھ
•.➺𝓡𝓪𝓼𝓹𝓲𝓷𝓪02 𑱢᜔݊
✅ امام محمدباقر علیهالسلام فرمودند:
«حریص بر دنیا مثل کرم ابریشم است که هرچه پیلهاش بیشتر شود، بیرون آمدنش مشکلتر میشود.»
دیگر از دنیا بدم آمد.
📖 #آفتاب_دانش | بهزاد دانشگر
•.➺𝓡𝓪𝓼𝓹𝓲𝓷𝓪02 𑱢᜔݊
رسپینا ᥫ᭡
رویای خیس کودکی
با خواندن بعضی از کتاب ها، انگار دست کودک درونت را سفت میگیری و شاد و سرمست روی شنهای خیس دریا قدم میزنی.
وقتی کتاب دوست داشتنی و انرژی زایت را میخوانی، انگار حسی با طراوت به روحت پاشیده میشود. شبیه نم باران روی گل های بهاری روحت تازه میشود و درونت شاد. مثل شکوفه زدن درخت های گیلاس وسط زمستان.
بعد از خواندن یکسری کتاب ها انگار آسمان برایت آبی تر از همیشه میشود و رنگ ها برایت زندهتر و پر رنگ تر از قبل. آدرنالین خونت بالا میرود و قلبت دوبس دوبس کنان سرخوشانه به روی جهان لبخند میزند. انگار چشمهایت بازتر میشوند و دنیا زیباتر از همیشه.
داشتههایت را بهتر لمس میکنی و قدرشان را بهتر میدانی.
میدانی! یک کتاب خوب اندازه صدها پادکست انگیزشی حالِ آدم را خوب میکند.
زهرا سادات عزیز! برای تو مینویسم؛
دشمن عزیز را شنیدم. خوشحالم که فهمیدم جروشا اَبوت یا همان جودی خودمان سرنوشتش با جرویس، همان بابالنگ دراز، به کجا کشیده شد. خداراشکر جودی و جرویس خوشبخت شده و در جهانگردی سیر میکردند.
راستش اواسط شنیدن کتاب دشمن عزیز، دلم برای بابالنگ دراز تنگ شد و ترجیح دادم اول بابالنگ دراز را بشنوم و بعد ادامهی داستان را در دشمن عزیز.
چقدر نقشهی جودی ابوت و جرویس، خوب بود که سالی مک براید را سرپرست نوانخانهی جان گریر کرده بودند.
بعد از بازسازی جان گریر یتیم خانهایی که جودی در آن بزرگ شده بود، نیازمند یک سرپرست مهربان و پرانرژی شبیه به سالی مک براید بود.
سالی درست است که یک دختر نازپرورده بوده، اما بیشتر یک زن دغدغهمند بود و این مهمترین ویژگی یک مسئول یتیم خانه است.
سالی ذره ذره نوانخانه را روبهراه کرد. حال جسمی و روحی بچه ها را به خوبی سرو سامان داد و الحق و الانصاف مناسب ترین گزینه برای سرپرستی جان گریر بود.
از حق نگذریم جین وبستر با کتابهایش آدم را میخکوب میکند که یا کتابهایش را تا آخر بخوانی یا تا آخر بشنوی.
خواندن بابالنگ دراز و دشمن عزیز را به همهی دوست داران رمان کلاسیک توصیه میکنم.
داستان بابالنگ دراز شبیه داستان آنه شرلی است که هیچوقت کهنه نمیشود. این داستان ها همیشه با طراوت و تازهاند و شبیه عطر دلپذیر گلهای بهاری سخت به جانت مینشینند.
✍ 🏻 پاییزنوشت
#معرفی_کتاب | #جودی_ابوت | #آنه_شرلی
#پاییزنوشت
•.➺𝓡𝓪𝓼𝓹𝓲𝓷𝓪02 𑱢᜔݊
رسپینا ᥫ᭡
رویای خیس کودکی با خواندن بعضی از کتاب ها، انگار دست کودک درونت را سفت میگیری و شاد و سرمست روی
چند قاچ از کتاب دشمن عزیز را باهم بخوانیم:
1_چه مزه ایی دارد که آدم کاری را به دیگری بسپارد و مطمئن باشد که خوب انجام میشود.
.
2.مردم همیشه درباره تعلیم و تربیت دختران جوان برای وقتی که مادر شدند، صحبت میکنند چرا پسرها برای مسئولیت پدری تربیت و آماده نشوند؟
🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓
کتاب گویای بابالنگ دراز، رایگان 👇🏻
http://player.iranseda.ir/book-player/?w=43&g=208144
🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓
کتاب گویای دشمن عزیز، رایگان👇🏻
http://player.iranseda.ir/book-player/?w=43&g=324544