🌹🕊💐🥀💐🕊🌹
#چهاردهم_تیرماه
روز شهرداری و دهیاری ها بر عموم خادمین به مردم در شهرداری و دهیاری ها ، خصوصا پاکبانان زحمت کش و تلاشگر و دوست داشتنی مبارک باد .
گرامی می داریم یاد و خاطره #شهدای_والامقام و امام #شهدا ، خصوصاً #شهدای_گرانقدر از کارمندان و تلاشگران شهرداری ها
و اولین #شهردار_شهید
#سردار_رشید_اسلام
#فرمانده_دلاور
#شهید_مهدی_باکری
#روحشان_شاد
#یادشان_گرامی
#راهشان_پر_رهرو
#کانال_ما_رابه_اشتراک_
بگذارید👇👇
@rastegarane313
🌹رستگاران 🌹
🌹🕊💐🥀💐🕊🌹
#خاطرات_شهداء
#اولین_شهردار_شهید
#سردار_رشید_اسلام
#فرمانده_دلاور
#شهید_مهدی_باکری
باران تازه قطع شده بود. #مهدی از پنجره اتاقش به خیابان نگاه میکرد. جویها لبریز شده و آب در خیابانها و کوچهها سرازیر شده بود.
#مهدی پشت میز نشست. پروندهای را که مطالعه میکرد بست. در اتاق زده شد و نور الله وارد اتاق شد. هول کرده بود.
#مهدی بلند شد و گفت: چه شده نور الله؟ نور الله پیشانی اش را پانسمان کرده بود. با هول و ولا گفت: سیل آمده #آقا_مهدی سیل!
#مهدی سریع گوشی تلفن را برداشت. چند دقیقه بعد گروههای امداد به سرپرستی #مهدی به سوی محله مستضعف نشینی که گرفتار سیل شده بود راهی شدند. تمامی محله را آب پوشانده بود. حجم آب لحظه به لحظه بیشتر میشد. مردم هراسان و با شتاب به کمک مردمی که خانه هایشان گرفتار سیل شده بود میآمدند.
آب در بیشتر نقاط تا کمر مردم بالا آمده بود. سقف بعضی خانهها هوار شده بود روی سرشان و تیرکهای چوبی شان بیرون زده بود. گل و لای و فشار شدید آب گروههای امدادی را اذیت میکرد.
#مهدی پرجنب و جوش به این طرف و آنطرف حرکت میکرد و به امدادگرها دستور میداد.
چند رشته طناب از اینطرف خیابان به آنطرف کشیده شد.
#مهدی و چند نفر دیگر در حالی که فشار آب میخواست آنها را ببرد طناب را گرفتند و خود را به سختی به آنطرف خیابان رساندند. چند زن و کودک روی بامی رفته بودند و هوار میکشیدند. نیروهای امدادی با سعی و تقلا به کمک سیل زدگانی که وسایل ناچیزشان را از زیر گل و لای بیرون میکشیدند شتافتند.
#مهدی به خانهای رسید که پیرزنی در حیاطش فریاد میکشید.
#مهدی در را هل داد. آب تا بالای زانوانش رسیده بود. پیرزن به سر و صورت میزد. #مهدی گفت: چه شده مادر جان؟ کسی زیر آوار مانده؟ پیرزن که انگار جانی تازه گرفته بود با گریه و زاری گفت: قربانت بروم پسرم … خانه و زندگی ام زیر آب مانده کمکم کن! چند نفر به کمک #مهدی آمدند. آنها وسایل خانه را با زحمت بیرون میکشیدند و روی بام و گوشه حیاط میگذاشتند.
پیرزن گفت: جهیزیه دخترم توی زیرزمین مانده. با بدبختی جمعش کرده ام.
#مهدی رو به احمد و هاشم کرد و گفت: یا الله زود جلوی در سد درست کنید! احمد و هاشم سدی از خاک جلوی در خانه درست کردند. راه آب بسته شد.
#مهدی به کوچه دوید. وانت آتش نشانی را پیدا کرد و به طرف خانه پیرزن آورد. چند لحظه بعد شیلنگ پمپ در زیرزمین فرو رفت و آب مکیده شد. پمپ کار میکرد و آب زیرزمین لحظه به لحظه کم میشد.
#مهدی غرق گل و لای شده بود. پیرزن گفت: خیر ببینی پسرم… یکی مثل تو کمکم میکند آنوقت #شهردار ذلیل شده از صبح تا حالا پیدایش نیست. مگر دستم بهش نرسد…
#مهدی فرش خیس و سنگین شده را با زحمت به حیاط آورد. اگر دستم به شهردار برسد حقش را کف دستش میگذارم.
چند ساعت بعد جلوی سیل بطور کامل گرفته شد.
#مهدی پمپ را خاموش کرد و پیرزن هنوز دعایش میکرد. گروههای امدادی پتو و پوشاک و غذا بین سیل زدهها تقسیم میکردند.
#مهدی رو به پیرزن گفت: خب مادر جان با من امری ندارید؟ پیرزن گریه کنان دست رو به آسمان بلند کرد و گفت: پسرم ان شاء الله خیر از جوانی ات ببینی. برو پسرم دست علی به همراهت. خدا از تو راضی باشد. خدا بگویم این #شهردار را چه کند. کاش یک جو از غیرت و مردانگی تو را داشت.
#مهدی از خانه بیرون رفت. پیرزن همچنان او را دعا میکرد و #شهردار را نفرین!
#مردان_بی_ادعا
#مردان_با_اخلاص
#روحش_شاد 🕊
#یادش_گرامی 🌹
#راهـش_پر_رهرو 🕊
#کانال_ما_رابه_اشتراک_
بگذارید👇👇
@rastegarane313
🌹🕊💐🥀💐🕊🌹
#مثل_شهداء
#اولین_شهردار_شهید
#سردار_رشید_اسلام
#فرمانده_دلاور
#شهید_مهدی_باکری
یکی از کارمندان شهرداری ارومیه میگفت:
تازه ازدواج کرده بودم و با مدرک دیپلم دنبال کار میگشتم.
از پله های شهرداری میرفتم بالا که یکی از کارکنان شهرداری را دیدم و ازش پرسیدم آیا اینجا برای من کار هست؟
تازه ازدواج کردم و دیپلم دارم.
یه کاغذ از جیبش درآورد و یه امضاء کرد و داد دستم گفت بده فلانی، اتاق فلان.
رفتم و کاغذ را دادم دستش و امضاء را که دید گفت چی میخوای؟
گفتم: کار.
گفت: فردا بیا سرکار!
باورم نمیشد!
فردا رفتم مشغول شدم.
بعد از چند روز فهمیدم اون آقایی که امضاء داد #شهردار بود.
چند ماه کارآموز بودم، بعد یکی از کارمندان که بازنشسته شده بود من جای اون مشغول شدم.
شش ماه بعد جناب #شهردار استعفاء داد و رفت جبهه.
بعد از اینکه در جبهه #شهید شد، یکی از همکاران گفت: توی اون مدتی که کارآموز بودی و منتظر بودیم که یک نفر بازنشسته بشه تا شما را جایگزین کنیم، حقوقت از حقوق جناب #شهردار کسر و پرداخت می شد. یعنی از حقوق #شهید_باکری، این درخواست خود #شهید بود .
#مردان_بی_ادعا
#مردان_با_اخلاص
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
#کانال_ما_رابه_اشتراک_
بگذارید👇👇
@rastegarane313
🌹🕊💐🥀💐🕊🌹
#مثل_شهداء
#اولین_شهردار_شهید
#سردار_رشید_اسلام
#فرمانده_دلاور
#شهید_مهدی_باکری
اوایل انقلاب بود #مهدی_باکری شهردار ارومیه بود.
در گرگ و میش سحر، برای خرید نان از خانه خارج شد.
چشمش به رفتگر محله افتاد که مثل همیشه در حال کار بود؛ دید امروز صورت خود را با پارچه ای پوشانده است. نزدیکتر رفت، او رفتگر همیشگی محله نبود. کنجکاو شد، سلام داد و دید رفتگر امروز، #آقا_مهدی است. او از دوستان شهید باکری بود.
#آقا_مهدی، شما اینجا چیکار میکنی؟
#آقا_مهدی علاقه ای به جواب دادن نداشت.
او ادامه داد، #آقا_مهدی شما #شهرداری اینجا چیکار میکنی؟ رفتگر همیشگی چرا نیست؟ شما رو چه به این کارا؟ جارو رو بدین به من، شما آخه چرا؟ خیلی تلاش کرد تا بالاخره زیر زبون #آقا_مهدی رو کشید.
زن رفتگر محله، مریض شده بود؛ بهش #مرخصی نمی دادن، می گفتن اگه شما بری، نفر جایگزین نداریم؛ رفته بود پیش شهردار، #آقا_مهدی بهش مرخصی داده بود و خودش اومده بود جاش.
اشک تو چشماش حلقه زد. هر چی اصرار کرد، #آقا_مهدی جارو رو بهش نداد؛ ازش خواهش کرد که هرچه سریعتر بره تا دیگران متوجه نشن، رفتگر امروز محله، #شهردار ارومیه است.
#مردان_بی_ادعا
#مردان_با_اخلاص
#روحش_شاد 🕊
#یادش_گرامی 🌹
#راهـش_پر_رهرو 🕊
#کانال_ما_رابه_اشتراک_
بگذارید👇👇
@rastegarane313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سریال «عاشورا» آماده پخش شد
#سریال_عاشورا بخشی از مجاهدتهای فرمانده لشگر عاشورا، #شهید_مهدی_باکری و برادرش حمید باکری را روایت میکند.
#موقعیت_مهدی نسخه سینمایی این سریال بود که بهترین فیلم چهلمین جشنواره فجر شد.
پخش جمعهها ساعت ٢٢ | شبکه یک
#کانال_ما_رابه_اشتراک_
بگذارید👇👇
@rastegarane313
🥀🍃
برنامه خودسازی شهید مهدی باکری
هفته ی دوم یه کاغذ آورد خونه و چسبوند به دیوار اتاق.
برنامه ی خودسازی بود که امام سفارش می کردند.
مهدی گفت:" از همین امروز شروع می کنیم".
1-یکی از توصیه ها ورزش بود.صبح ها زود بیدار می شدیم.مهدی پنجره ها رو باز می کرد و دور اتاق می دویدیم و ورزش می کردیم.
2-هر هفته دوشنبه و پنج شنبه روزه می گرفتیم.
3-خرج خونه رو حساب می کردیم، از دو هزار و هشتصد تومن حقوق، دویست تومن موند.مهدی چون مدتی شهردار بود، خانواده های نیازمند رو
می شناخت.براشون مایحتاج خرید.
4-برنامه ی بعدی، آموزش رانندگی بود.مهدی تاکید داشت حتما یاد بگیرم.
5--خواندن کتاب های شهید مطهری رو هم شروع کردیم.به خواهرش گفته بود، با هم بخوانیم.
خاطره ای از شهید مهدی باکری/نیمه پنهان
#شهید_مهدی_باکری🌱
#شادی_روح_شهدا_صلوات#کانال_ما_رابه_اشتراک_
بگذارید👇👇
@rastegarane313
🥀🕊🏴🌹🏴🕊🥀
#شهدا
#امام_حسین_علیه_السلام
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_مهدی_باکری
کمتر شبی می شد بدون گریه سر روی بالش بگذارم .دیر به دیر می آمد.. نگرانش بودم . همه اش با خودم فکر می کردم «این دفعه دیگه نمیاد. نکنه اسیر شه. نکنه شهید بشه.اگه نیاد، چی کار کنم ؟ خوابم نمی برد. نشسته بودم بالای سرش و زار زار گریه می کردم.بهم گفت: چرا بی خودی گریه می کنی؟ اگه دلت گرفته چرا الکی گریه می کنی! یه هدف به گریه ات بده. بعدش گفت : #واسه_امام_حسین_ع گریه کن ،نه واسه من .
راوی :
#همسر_شهید
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
#کانال_ما_رابه_اشتراک_
بگذارید👇👇
@rastegarane313
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
#خاطرات_شهدا
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_مهدی_باکری
یکی از برادرهام #شهید شده بود. قبرش اهواز بود. برادر دومیم توی اسلام آباد بود.
وقتی با خانواده ام از اهواز برمی گشتیم ، رفتیم سمت اسلام آباد، نزدیکی های #غروب رسیدیم به لشکر.
#باران_تندی هم می آمد. من رفتم دم چادر #فرماندهی اجازه بگیرم برویم تو
#آقا_مهدی توی چادرش بود. بهش که گفتم؛ گفت « قدمتون روی چشم . فقط باید بیاین توی همین چادر ، جای دیگه ای نداریم.»
صبح که داشتیم راه می افتادیم، #مادرم بهم گفت « برو #آقا_مهدی رو پیدا کن ،ازش تشکر کنم..
توی #لشکر این ور و اون ور می رفتم تا #آقا_مهدی را پیدا کنم.
یکی بهم گفت « #آقا_مهدی حالش خوب نیست؛ خوابیده.»
گفتم « چرا ؟» ...
گفت « دیشب توی چادر جا نبود تا بخوابد، زیر بارون موند، سرما خورد...
#مردان_بی_ادعا
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
💠کانال_ما_رابه_اشتراک_
بگذارید👇👇
@rastegarane313
🌺🕊🌹💐🌹🕊🌺
یک #پیام
یک #درس
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_مهدی_باکری
فرزندان خود را همان گونه #تربیت کنید که #سربازانی با ایمان و عاشق #شهادت و علمدارانی صالح و وارث حضرت ابوالفضل (ع) برای اسلام بار بیایند .
شادی روح #امام_راحل و شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
💠کانال_ما_رابه_اشتراک_
بگذارید👇👇
@rastegarane313
🌹🕊💐🥀💐🕊🌹
#چهاردهم_تیرماه
روز شهرداری و دهیاری ها بر عموم خادمین به مردم در شهرداری و دهیاری ها ، خصوصا پاکبانان زحمت کش و تلاشگر و دوست داشتنی مبارک باد .
گرامی می داریم یاد و خاطره #شهدای_والامقام و امام #شهدا ، خصوصاً #شهدای_گرانقدر از کارمندان و تلاشگران شهرداری ها
و اولین #شهردار_شهید
#سردار_رشید_اسلام
#فرمانده_دلاور
#شهید_مهدی_باکری
#روحشان_شاد
#یادشان_گرامی
#راهشان_پر_رهرو
💠کانال_ما_رابه_اشتراک_
بگذارید👇👇
@rastegarane313
🌹🕊💐🥀💐🕊🌹
#مثل_شهداء
#اولین_شهردار_شهید
#سردار_رشید_اسلام
#فرمانده_دلاور
#شهید_مهدی_باکری
اوایل انقلاب بود #مهدی_باکری شهردار ارومیه بود.
در گرگ و میش سحر، برای خرید نان از خانه خارج شد.
چشمش به رفتگر محله افتاد که مثل همیشه در حال کار بود؛ دید امروز صورت خود را با پارچه ای پوشانده است. نزدیکتر رفت، او رفتگر همیشگی محله نبود. کنجکاو شد، سلام داد و دید رفتگر امروز، #آقا_مهدی است. او از دوستان شهید باکری بود.
#آقا_مهدی، شما اینجا چیکار میکنی؟
#آقا_مهدی علاقه ای به جواب دادن نداشت.
او ادامه داد، #آقا_مهدی شما شهرداری، اینجا چیکار میکنی؟ رفتگر همیشگی چرا نیست؟ شما رو چه به این کارا؟ جارو رو بدین به من، شما آخه چرا؟ خیلی تلاش کرد تا بالاخره زیر زبون #آقا_مهدی رو کشید.
زن رفتگر محله، مریض شده بود؛ بهش مرخصی نمی دادن، می گفتن اگه شما بری، نفر جایگزین نداریم؛ رفته بود پیش شهردار، #آقا_مهدی بهش مرخصی داده بود و خودش اومده بود جاش.
اشک تو چشماش حلقه زد. هر چی اصرار کرد، #آقا_مهدی جارو رو بهش نداد؛ ازش خواهش کرد که هرچه سریعتر بره تا دیگران متوجه نشن، رفتگر امروز محله، شهردار ارومیه است.
#مردان_بی_ادعا
#مردان_با_اخلاص
#روحش_شاد 🕊
#یادش_گرامی 🌹
#راهـش_پر_رهرو 🕊
💠کانال_ما_رابه_اشتراک_
بگذارید👇👇
@rastegarane313
🥀🕊🏴🌹🏴🕊🥀
#شهدا
#امام_حسین_علیه_السلام
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_مهدی_باکری
کمتر شبی می شد بدون گریه سر روی بالش بگذارم .دیر به دیر می آمد.. نگرانش بودم . همه اش با خودم فکر می کردم «این دفعه دیگه نمیاد. نکنه اسیر شه. نکنه شهید بشه.اگه نیاد، چی کار کنم ؟ خوابم نمی برد. نشسته بودم بالای سرش و زار زار گریه می کردم.بهم گفت: چرا بی خودی گریه می کنی؟ اگه دلت گرفته چرا الکی گریه می کنی! یه هدف به گریه ات بده. بعدش گفت : #واسه_امام_حسین_ع گریه کن ،نه واسه من .
راوی :
#همسر_شهید
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
💠کانال_ما_رابه_اشتراک_
بگذارید👇👇
@rastegarane313