eitaa logo
🌹رستگاران 🌹
427 دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
4.2هزار ویدیو
30 فایل
و تا ابد به آنانکه پلاکشان را از گردن خویش درآوردند تا مانند مادرشان گمنام و بی مزار بمانند مدیونیم … دوستان عزیز برای اشتراک گزاری خاطرات وتصاویرگرانقدر شهدا به آیدی های ز درصورت تمایل تبادل انجام میشود
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺🌼🍀💐🍀🌼🌺 خُر و پُف صحبت از شهادت و جدایی بود و اینکه بعضی جنازه‌ها زیر آتش می‌مانند و یا به نحوی شهید می‌شوند که قابل شناسایی نیستند. هر کس از خود نشانه‌ای می‌داد تا شناسایی جنازه ممکن باشد. یکی می‌گفت: «دست راست من این انگشتری است.» دیگری می‌گفت: «من تسبیحم را دور گردنم می‌اندازم.» نشانه‌ای که یکی از بچه‌ها داد برای ما بسیار جالب بود. او می‌گفت: « من در خواب خُر و پُف می‌کنم، پس اگر شهیدی را دیدید که خُر و پُف می‌کند، شک نکنید که خودم هستم .» 💐 💐 💠کانال_ما_رابه_اشتراک_ بگذارید👇👇 @rastegarane313
🍀🌺💐🌼💐🌺🍀 إذا كانَ يَومُ النَّيروزِ فَاغْتَسِل وَ البَسْ أنظَفَ ثِيابِكَ هرگاه نوروز فرار رسيد ، غسل كن و پاكيزه ترين لباس هايت را بپوش . 📚 وسائل الشيعه ، جلد5 ، صفحه288 💠کانال_ما_رابه_اشتراک_ بگذارید👇👇 @rastegarane313
🍀💐🌺🌼🌺💐🍀 ان شاءالله امسال براتون سالی باشه پر از 🌼 سلامتی 🌺 خیر‌ و برکت 🍀 معنویت 💐 رشد 🌼 شادی 🌺 اتفاقات خوش 🍀 و .... دعا کنیم ان شاءالله امسال یادمون نره که امنیت ، آرامش ، شادی ، بودن و ...... را از چه کسانی وام گرفتیم و مدیون چه کسانی هستیم . شادی روح و 💠کانال_ما_رابه_اشتراک_ بگذارید👇👇 @rastegarane313
🌺🌸💐🌼💐🌸🌺 وقتے دید همہ اتوبوس ها سرو تہ ڪردند و دارند بہ سرعت منطقہ رو ترڪ مےڪنند ، دور زد و پشت سر آنها راه افتاد . آتیش هر لحظہ سنگین تر مےشد . دژبانے وقتی بہ اولین راننده رسید در حالے ڪہ جلوی او را گرفتہ بود و طناب را در دست داشت گفت : « اخوی ڪجا ؟ گفت : « شهید دارم» راه رو باز ڪرد و رو بہ دومے گفت : «شما ڪجا برادر ؟ » او هم بلافاصلہ گفت « مجروح دارم » راه رو باز ڪرد . و رو بہ سومے ڪہ فوق العاده دست پاچہ بود ڪرد و گفت : « شما دیگہ ڪجا ؟ » او ڪہ دیگہ نمےدونست چے مےگہ و فقط براے اینڪہ چیزے گفتہ باشہ ، با عجلہ گفت : مفقود الاثر دارم ! 🌺 🌺 💠کانال_ما_رابه_اشتراک_ بگذارید👇👇 @rastegarane313
😄💐😄🌺😄💐😄 دو طرف خورجین را پر از گلوله خمپاره کرده، به همراه دو گالن آب بر روی قاطر قرار دادیم. به طرف ارتفاعات صعب العبور مشرف بر شهر "پنجوین" حرکت می کردیم که ناگهان در حال عبور از "مال رو" که عبور از آن تنها تخصص خود قاطر ها بود،‌ دیدم قاطر زیر بار مهمات خوابید و حرکت نکرد. او را نوازش کردم،‌ دست به سر و صورت او کشیدم،‌ فایده ای نداشت. لگدی نثارش کردم اما اثری نبخشید و به خود هیچ تکانی نداد. راه عبور سایر قاطر ها و تدارکات را بند آورده بود. کارشناسان امور قاطر ها جمع شدند و طرح می دادند و اما هیچ کدام فایده ای نداشت تا اینکه متخصص تمام عیاری از راه رسید و گفت:" بروید کنار" دم قاطر را گرفت و محکم چرخ داد. قاطر از جای خود بلند شد و به سرعت به طرف بالا حرکت کرد. هنوز در حال تشکر از آن برادر بودم که قاطر تمام مهمات و گالن های آب را به ته دره خالی کرد و به سرعت به راه خود ادامه داد! 💐 💐 💠کانال_ما_رابه_اشتراک_ بگذارید👇👇 @rastegarane313
😄💐😄🌺😄💐😄 پوستشو نكنيد! داشتم تو جبهه مصاحبه می گرفتم، کنارم ایستاده بود که یهو خمپاره اومد و بوم.... نگاه کردم دیدم ترکش بهش خورده و افتاده زمین. دوربینو برداشتم، رفتم سراغش. بهش گفتم: تو این لحظات آخر زندگی اگه حرفی، صحبتی داری، بگو ... در حالی که داشت اشهد و شهادتینش رو زیر لب زمزمه می کرد گفت: من از امّت شهید پرور ایران یه خواهش دارم. اونم اینه که وقتی کمپوت می فرستید جبهه، خواهشاً پوستشو نکنید! بهش گفتم : بابا این چه جمله ایه! قراره از تلویزیون پخش بشه ها.... یه جمله بهتر بگو برادر. با همون لهجه اصفهانیش گفت: اخوی آخه نمی دونی تا حالا سه دفعه به من رب گوجه افتاده. اين شهيد بزرگوار، تا لحظه آخر زندگی خود دست از شوخی و مزاح بر نمی داشت و حتی در لحظاتی قبل از شهادت هم شوخ طبع بود. روحش شاد و يادش گرامى باد. 💐 💐 💠کانال_ما_رابه_اشتراک_ بگذارید👇👇 @rastegarane313
💐🍃🌸🍃🌸🍃💐 خرمشهر بوديم ، آشپز وكمك آشپز ، تازه وارد بودند و با شوخي بچه ها ناآشنا . آشپز ، سفره رو انداخت وسط سنگر و بعد بشقاب ها رو چيد جلوي بچه ها .رفت نون بياره كه عليرضا بلند شد و گفت : بچه ها ! يادتون نره ! آشپز اومد و تند و تند دوتا نون گذاشت جلوي هر نفر ورفت . بچه ها تند نون هارو گذاشتند زير پيراهنشون . كمك آشپز اومد نگاه سفره كرد . تعجب كرد . تند و تند براي هرنفر دوتا كوكو گذاشت و رفت . بچه ها با سرعت كوكوها رو گذاشتند لاي نون هائي كه زير پيراهنشون بود . آشپز و كمك آشپز اومدن بالا سر بچه ها . زل زدند به سفره . بچه ها شروع كردند به گفتن شعار هميشگي « ما گشنمونه ياالله ! » ، كه حاجي داخل سنگر شد و گفت : چه خبره ؟ آشپز دويد روبروي حاجي و گفت : حاجي ! اينها ديگه كيند ! كجا بودند! ديوونه اند يا موجي ؟!! . فرمانده با خنده پرسيد چي شده ؟ آشپز گفت تو يه چشم بهم زدن مثل آفريقائي هاي گشنه هرچي بود بلعيدند !! آشپز داشت بلبل زبوني مي كرد كه بچه ها نونها و كوكوهارو يواشكي گذاشتند تو سفره . حاجي گفت اين بيچاره ها كه هنوز غذاهاشون رو نخوردند ! آشپز نگاه به سفره كرد . كمي چشماشو باز و بسته كرد . با تعجب سرش رو تكوني داد و گفت : جل الخالق !؟ اينها ديونه اند يا اجنه ؟!‌ و بعد رفت تو آشپزخونه .. هنوز نرفته بود كه صداي خنده ي بچه ها سنگرو لرزوند... 💐 💐 💠کانال_ما_رابه_اشتراک_ بگذارید👇👇 @rastegarane313
🌺🍀💐🌸💐🍀🌺 ایام ماه رجب بود و هر روز دعای یا مَن اَرجوه لِکُلِّ خَیر را میخواندیم . روحانی گردان قبل از مراسم ، بـرای آن دسته از دوستان که‌ بلد نبودند ، توضیح میداد بـرادران وقتی بـه عـبارت یا ذوالجلال و الاکـرام رسیـدید ، کـه در ادامـه آن جمله حَرِّم شَیبَتی عَلَی النّار می آیـد ، با دست چپ، محاسن خود را بگیرید و انگشت سبـابـه دست دیگـر را بـه چـپ و راست حرکت دهید هنوز حرف حاج آقا تمام نشده بود، یکی از بچـه هـای شوخ و بسیجی ، از انتهای مجلس بلند شد وگفت حاج آقا اگر کسی محاسن نداشت ، چه کار کنه؟ حاج آقا هم کـم نیاورد و در جـواب گفت محاسن بغل دستی ‌اش را بگیره! چاره‌ای نیست ، فعلاً دوتایی استفاده کنند تا بعد! و رزمنده ‌ها زدند زیر خنده 💐 💐 💠کانال_ما_رابه_اشتراک_ بگذارید👇👇 @rastegarane313
💐🌼🌺🍀🌺🌼💐 🌺 خورشید، محمد است و صادق ماه است 💐 خورشید همیشه با قمر همراه است 🌸 یعنی که ولادت امام صادق 🌼 در روز ولادت رسول الله است 💐 💐 🌴 💠کانال_ما_رابه_اشتراک_ بگذارید👇👇 @rastegarane313