🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊
#امیر_سرلشگر
#خلبان_شهید
#غلامحسین_افشین_آذر
#قسمت_آخر
آخرین وداع از زبان #همسر_شهید
پس از اتمام جنگ و بازگشت اسرا به ایران، از این خوشحال بودیم که ایشان نیز جزء اسرای آزاد شده باشند و یا لااقل خبری از ایشان برایمان بیاورند، ولی متأسفانه حتی خلبانانی که اسیر بودند و همسرم را می شناختند نیز خبر درستی برای ما نداشتند.
با این که هیچ خبری از زنده بودن یا #شهادت ایشان نداشتیم، ولی قطع امید نکردیم، تا اینکه سرانجام پس از گذشت 23 سال از مفقودالاثر شدن ایشان، در سال 1381 بقایای پیکر مطهرش همراه 9 نفر از همرزمان خلبانش به میهن بازگردانده شد و پس از سالها غربت و تنهایی، استخوانهای پاکشان در خاک میهن آرام گرفت.
همسر #شهید سرلشگر خلبان #غلامحسین_افشین_آذر با سعی و تلاش و از خودگذشتگی و با احساس حضور روح بزرگوار آن #شهید_والامقام، فرزندان خود را تربیت کرد و به آخرین مراحل رشد و پیشرفت رساند .
شادی روح #امام_راحل و #شهدا و سلامتی و طول عمر یادگاران #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
💠کانال_ما_رابه_اشتراک_
بگذارید👇👇
@rastegarane313
💢شهیدی که #قاب_عکس
بعد شهادتش را هم آماده کرده بود...
✍بخشی از مصاحبه #همسر_شهید:
یک روز من داشتم وسایلم را ردیف میکردم که دیدم شهید منوچهر به داخل اتاق دیگری رفت و با یک #قاب_عکس به داخل اتاق آمد، عکس خودش بود، دیدم دارد گریه میکند، گفتم: «چی شد منوچهر؟!» گفت: «این قاب عکس را برای روز #تشییع جنازه ام آماده کردم، هر وقت شهید شدم آن را به تابوتم وصل کنید.»
انگار میدانست #شهید میشود، آن روز وقتی #اشکهایش را دیدم به دلم آمد که او شهید میشود.یک جمله را بارها و بارها به من گفته بود، میگفت: «وظیفه شما از وظیفه ای که به گردن من هست #سنگین_تر است، شما در روز قیامت اجر و پاداشتان #بیشتر از من است.» به او گفتم: «چرا؟» در جوابم گفت: «چون دارید #فرزندانم را در راه درست #تربیت میکنی.»
🌷#سردار #شهید منوچهر صالحی
💠کانال_ما_رابه_اشتراک_
بگذارید👇👇
@rastegarane313
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#رایحه_بهشتی
#سردار_شهید
#سیدعبدالرضا_موسوی
فرمانده سپاه خرمشهر
وقتی بعد از سه روز به سردخانه رفتم و می خواستم برای آخرین وداع قیافه ایشان را ببینم تصور می کردم که با یک جسد متلاشی شده و غیرقابل شناسایی روبه رو می شوم به خصوص که سه روز از #شهادت ایشان گذشته بود و جسد متلاشی شده را درون پلاستیک گذاشته بودند، ولی وقتی پلاستیک را باز کردند آنچنان تبسمی روی لبان ایشان دیدم که هرگز از یادم نمی رود همان لذتی که همیشه در مورد آن با من صحبت می کردند و می گفتند که #شهدا از #شهادت لذت خاصی می برند واقعاً در سیمای ایشان مشاهده می شد.
از سوی دیگر وقتی پلاستیک را باز کردند آنچنان #عطر و #رایحه خوشی فضای سردخانه را پرکرد که من تابه اکنون چنین رایحه ای را استشمام نکرده بودم، سید #بهشتی شده بود و بوی #بهشت می داد .
راوی :
#همسر_شهید
🌹 #سالروز_شهادت🕊
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
💠کانال_ما_رابه_اشتراک_
بگذارید👇👇
@rastegarane313
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
#شهیدانه
#شهید_والامقام
#عبدالمهدی_کاظمی
فرزند کوچکم ریحانه خانم (2 ساله) حدود 15روز بعد از #شهادت_عبدالمهدی بود که بسیار تب کرد و مریض شد.
هرچه کردیم خوب نشد؛ دارو، دکتر و... هیچ اثر نمی کرد و تب ریحانه همچنان بالا می رفت.
تـب بچم اونقـدر زیادشـده بـود که نمی دانستم چه کنم و ترسیدم که بلایی بر سر بچه ام بیاد. کلافه بودم. غم #شهادت_عبدالمهدی از یک طرف و بیماری و تب ریحانه نیز از یک طرف؛ هردو بردلم سنگینی میکرد.
ترسیده بودم. با خودم میگفتم نکنه خدا بلایی بر سر بچه ام بیاد و مردم بگند که نتونست بعد از #عبدالمهدی بچه هاشو نگه داره...این فکر ها و کلافگی و سردگمی حالم رو دائم بدتر میکرد.
شب جمعه بود.
به آقا ابا عبدالله الحسین (ع) توسل کردم.
زیارت عاشورا خواندم.
رو کردم به حرم اباعبدالله (ع) و شروع کردم به صحبت با سالار شهیدان...
با گریه گفتم یا امام حسین من می دونم امشب شما با همه #شهدا تو کربلا دور هم جمع هستید.
من می دونم الان #عبدالمهدی پیش شماست...
خودتون به #عبدالمهدی بگید بیاد بچه اش رو شفا بده...
چشمام رو بستم گریه می کردم و صلوات می فرستادم و همچنان مضطر بودم.
درهمین حالات بود که یک #عطر خوش در کل خانه پیچید.
بیشتر از همه جا بچه ام و لباسهاش این عطر رو گرفته بودند.
تمام خانه یک طرف ولی بچه ام بسیار این بوی خوش را می داد، به طوری که او را به آغوش می کشیدم و از ته دل می بوییدمش .
چیزی نگذشت که دیدم داره تب ریحانه پایین میاد.
هر لحظه بهتر میشد تا این که کلا تبش پایین اومد و همون شب خوب شد.
فردا تماس گرفتم خدمت یکی از علمای قم (آیت الله طبسی) و این ماجرا را گفتم و از علت این عطر خوش سوال کردم.
پاسخ این بود که چون #شهدا در شب جمعه کربلا هستند و پیش اربابشون بودند عطر آنجارا با خودشون بهمراه آورده اند.
راوی :
#همسر_شهید
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
💠کانال_ما_رابه_اشتراک_
بگذارید👇👇
@rastegarane313
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#فرزندانه
#فرزندان_شهدا
#عکس_سلفی
#شهید_مدافع_حرم
#سيد_سجاد_حسيني
سربندش رو بسته بود،
اومد ، در حالي كه قاب عكست رو بغل كرده بود ...
گفتم مواظب باش ، الان ميوفته روي پاهات ، خيلي سنگينه
عزيزم چكار به قاب عكس بابا داري
گفت ميخوام با بابا سجادم سلفي بگيرم.
حرفي براي گفتن نداشتم
قاب عكست رو گذاشت كنار ديوار و نشست كنارش و عكس دو نفري كه ميخواست رو گرفت
گفت مامان عجب عكسي شد
ببين انگار بابا سجاد منو بغل كرده
انگار نشستم روي پاهاش
راوی :
#همسر_شهید
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
#کانال_مارا_به_اشتراک_بگذارید👇👇
@rastegarane313
💐🌼🌺🍀🌺🌼💐
#همسرانه
#همسر_شهید
#جانباز_شهید
#صمد_فاتح_نژاد
پرستاری ۷ ساله من از همسرم یک توفیق الهی بود و معتقد هستم که #جانبازان نیازی به مراقبت ما ندارند بلکه ما به آنان نیاز داریم تا از طریق مراقبت آنان، #ثوابی به دست بیاوریم .
💐 #سالروز_ولادت🌼
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
💠کانال_ما_رابه_اشتراک_
بگذارید👇👇
@rastegarane313
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊
#همسرانه
#همسر_شهید
#شهید_مدافع_حرم
#سید_مهدی_موسوی
#لشگر_فاطمیون
#قسمت_اول
#سید_مهدی متولد شهر غزنین افغانستان بود، حدود هفت سال بود که برای کار به ایران آمده بود، من و #سید_مهدی یک نسبت فامیلی دوری باهم داشتیم اما ارتباط خانوادگی با هم نداشتیم .
سن کمی داشتم و مجرد بودم که یک شب خواب دیدم نزدیک تپه ای ایستاده ام و خانمی هم به روی تپه ایستاده، به نظرم آمد خانم مسنی باشند، چون من صورت ایشان را نمی دیدم و کمر شان کمی خمیده به نظر می رسید ،گفتم شاید احتیاج به کمک داشته باشند . نزدیکشان رفتم با من شروع به صحبت کردند و من متوجه شدم از صدایشان که خانم جوانی باید باشند .
تنها حرفی که با من زدند گفتند که #مهدی پیش ما خواهد ماند .
بعد ازاینکه از خواب بیدارشدم با خودم گفتم تعبیری نباید داشته باشد من #مهدی نمی شناسم؟
یک ماه و چند روز که گذشت ، #سید_مهدی به خواستگاری من آمد و حدود دو ماه بعد از خواستگاری، ما به عقد یکدیگر در آمدیم هنوز خبری از جنگ سوریه نبود و من هم به طور کل خوابم را فراموش کرده بودم .
#ادامه_دارد...
💠کانال_ما_رابه_اشتراک_
بگذارید👇👇
@rastegarane313
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊
#همسرانه
#همسر_شهید
#شهید_مدافع_حرم
#سید_مهدی_موسوی
#لشگر_فاطمیون
#قسمت_دوم
سال ۱۳۹۰ زندگی مشترک ما آغاز شد . اولین فرزندمان نرگس سال ۹۱ به دنیا آمد و دو سال بعد دومین فرزندم متولد شد .
سال ۱۳۹۴ #سید_مهدی در مجلسی شرکت می کنند که صحبت از اعزام به سوریه بود.
#مهدی دوران خدمت سربازی اش را در اردوی ملی افغانستان سپری کرده بود و یک سال جنگیده بود و بر حسب تجربه ای که داشت و علاقه ویژه ایی که به اهل بیت سلام الله علیها داشت داوطلب می شود .
سری اول سه ماه ،سری دوم پنج ماه ، سری سوم هم سه ماه به سوریه می رود .
برای بار چهارم من اجازه نمی دادم که برود به من گفت : « می روم تهران» و چون اعزامشان از تهران صورت می گرفت یقین دانستم که دوباره به سوریه خواهد رفت تا اینکه تماس گرفت و گفت : «من سوریه هستم ، زهرا جان نمی دانی زیارت حرم بی بی زینب چه حال و هوایی دارد ...» و فقط از خوبی هایش می گفت تا من نگران نباشم .
اما یک روز یک عکسی برایم ارسال کرد که بادوستان هم رزمش گرفته بود، روی تپه ای ایستاده بود و نوشته بود اینجا کوه اسرائیل است و ما اینجا می جنگیم، نگران شدم و از فرط نگرانی خوابم نمی برد، در دل شب ندایی مرا صدا می کرد و دلداریم می داد، من بلند می شدم لامپ ها را روشن می کردم و اثری از کسی نبود، احساس می کردم که #مهدی آمده و صدایم می کند.. با اینکه انگار صدایش صدای یک خانم بود..
#ادامه_دارد...
💠کانال_ما_رابه_اشتراک_
بگذارید👇👇
@rastegarane313
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊
#همسرانه
#همسر_شهید
#شهید_مدافع_حرم
#سید_مهدی_موسوی
#لشگر_فاطمیون
#قسمت_آخر
۲۶ مرداد ماه سال ۹۵ زنگ زد و گفت : « مراببخش و از همه برایم حلالیت بخواه و چون دست دهنده ای داشت گفت « هر که به من بدهکار است تو ببخش که من بخشیده ام....»
۲۷مردادماه بود که به #شهادت رسید و چون نیمی از صورتش به دلیل انفجار ربوده شده بود، تا زمانی که جواب دی ان ای آمد ( طبق آزمایشی که از بچه هایم گرفته شد ).
شانزدهم دی ماه سال ۹۵ در گلستان #شهدای اصفهان در آغوش خاک آرمید و خواب دوران مجردی من اینگونه تعبیر شد که #سید_مهدی نتوانست از عشق دفاع از حرم خانم حضرت زینب (س) دل بکند و با بی بی زینب _س) ماند و من خوشحال هستم، چون خوابهایی که بعد از #شهادت ایشان می بینم آنقدر زیباست که، هر لحظه آرزو می کنم کاش که جای او بودم یا شرایطی پیش می آمد که در کنارش باشم .
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
💠کانال_ما_رابه_اشتراک_
بگذارید👇👇
@rastegarane313
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#عاشقانه_های_شھدا
#سردار_شھید
#علی_صیاد_شیرازی
روزهای #جمعه می گفت :
امروز می خوام یه کار خیر برات انجام بدم. هم برای شما ، هم برای خدا .
#وضو می گرفت و می رفت توی آشپزخانه .
هر چه می گفتم :
نکنید این کار رو ، من ناراحت می شم ، باعث شرمندگیمه ، گوش نمی کرد . در را می بست و آشپزخانه را می شست .
راوی :
#همسر_شهید
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
💠کانال_ما_رابه_اشتراک_
بگذارید👇👇
@rastegarane313
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
#خاطرات_شهدا
#شهید_والامقام
#سیروس_میرحسنی
قبل از #شهادتش یه شب اومد خونه گفت خیلی دلم واسه #النا میسوزه، اگه من اتفاقی واسم بیوفته، تو مدرسه همه بچه ها میدون طرف باباشون، دختر من بابا نداره
دو ماه قبل از #شهادتش ریش گذاشته بود، هرچقدر بهش اصرار می کردم ریشاشو بزنه میگفت مگه ندیدی #شهیدا همشون ریش دارن، منم میخوام #شهید بشم، بعدا با شما مصاحبه میکنن شما باید بگین اینجوری میگفت اونجوری میگفت....
راوی:
#همسر_شهید
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
💠کانال_ما_رابه_اشتراک_
بگذارید👇👇
@rastegarane313
🌺🍃🌺🌸🌺🍃🌺
#ازدواج_شهدایی
#شهید_والامقام
#حمید_ایرانمنش
من و #حمید به کمترین چیزها راضی بودیم .
به همین خاطر بود که خریدمان، از یک دست آینه وشمعدان و حلقه ازدواج بالاتر نرفت!
برای مراسم، پیشنهاد کردم غذا طبق رسم معمول تهیه شود که به شدت مخالفت کرد!
گفت: کیو گول می زنیم، خودمون یا بقیه رو؟
اگر قراره مجلسمون رو این طوری بگیریم، پس چرا خریدمون رو اونقدر ساده گرفتیم؟!
مطمئن باش این جور بریز و بپاش ها اسرافه و خدا راضی نیست.
تو هم از من نخواه که بر خلاف خواست خدا عمل کنم.
با این که برای مراسم، استاندار، حاکم شرع وجمعی از مسئولین کرمان آمده بودند، نظرش تغییری نکرد وهمان شام ساده ای که تهیه شده بود را بهشان داد!
#حمید می گفت: شجاعت فقط توی جنگیدن و این چیزها نیست .
شجاعت یعنی همین که بتونی کار درستی رو که خلاف رسم و رسومه، انجام بدی.
راوی :
#همسر_شهید
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
💠کانال_ما_رابه_اشتراک_
بگذارید👇👇
@rastegarane313