#درسهاییاززندگـی✨
💚شهیـد#مدافعحـــرم
شهیدمحمودرضا بیضایے
🌱بسـیار پرکار و تلاشـگر بود . تا دیر وقت کار می کرد و گاهـی چندین روز به خانه نمی آمد . حتـی با اصـرارهای او در محل کارش تصـویب شد که جمعه ها هم سر کار بیایند .
🔹یک بار درحضور #حاجقاسمسلیمانی شـروع کرد به صحـبت کـردن برای بچه های گروه ،
گفته بود : من اینطوری فهمیدهام که خداوند #شهـادت را به کسانی می دهد که پر کار هستند و شهدای ما غالبا همین طور بودهاند .
#حاجقاسم هم گفته بود : بله همین طور است .
یک بار وقتـی بعد از شهادتش به سر کارش رفتم دیدم روی کمدش این جمله از آقا را نصب کرده : "در جمهوری اسلامی هرجا که قرار گرفته اید همان جا را مرکز دنیا بدانید و آگاه باشید که همه کارها به شما متوجه است"...❤️
📡 @Rastegaran_313
#درسهاییاززندگـی✨
💚شهید#مدافعحرم
شهید هادے ذوالفقاری
🌱در نجف یک خانه بزرگ و قدیمی که فکر کنم حدود 100 سال قدمت داشت را به هادی سپرده بودند و هادی هم در یکی از اتاق های کوچک آنجا زندگی می کرد . اکثرا روزه بود و بیش تر وقتش را هم نماز می خواند و دعا می کرد .
🔸 از صاحب خانه اجازه گرفته بود تا زوار فقیر را بیاورد خانه و بهشان جا ومکان بدهد . برای زوار غذا درست میکرد و در بیش تر کارهایشان کمک می کرد . اگر هم زوار نبودن به فقرای اطراف حرم ، در خانه اسکان می داد و در هیچ حالی از کمک به دیگران دریغ نمی کرد.
▪️اکثرا بدون بالشت و پتو میخوابید و همه را به فقرا می داد در مدتی که کربلا بود با پیرمردی نابینا آشنا شده بود که خیلی بهش کمک می کرد حتی در زیارت کردن هم کمکش میکرد . لوله کشی یاد گرفته بود و می رفت منزل طلبه هایی که خیلی بضاعت مالی نداشتند رایگان لوله کشی می کرد .❤️
📡 @Rastegaran_313
#درسهاییاززندگـی✨
💚شهیـد #مدافعحـرم
🔸محسن حججی به تغذیه اش خیلی اهمیت می داد و هر چیزی را نمی خورد .
می گفت: مومن باید بدن سالم داشته باشد.😌
یکی از چیزهایی که ترک کرده بود نوشابه بود . کار جالبی میکرد.
در اردوهای جهادی یا هر جایی که نوشابه همراه غذا بود ، نوشابه اش را به مزایده میگذاشت، و می فروخت😅
🔹معمولا از پنجاه تا شروع می شد. یادم هست یکبار یکی از رفقا پانصدتا خرید. البته صلوات، هر کسی صلوات بیشتری میفرستاد نوشابه اش مال او بود...❤️
📡 @Rastegaran_313
#درسهاییاززندگـی✨
شهیـد #مدافعحرم💚
شهیـد رسـول خلیـلی
🔹سال دوم راهنمایی بود و ما در کرج زندگی می کردیم . قرارشد که مقام معظم رهبری برای دیدار با مردم کرج تشریف بیاورند .
🔸 مردم همه جا را چراغانی کرده بودند. من به خانه آمدم و دیدم که رسول در خانه است . در حالی که نباید در آن ساعت از روز خانه می بود .
علتش را از رسول پرسیدم .
💬گفت : امروز معلمشان سر کلاس گفته بود : ما نمی دانیم این حکومت را چگونه باور کنیم ؟!!!
از یک طرف می گویند اسراف گناه است و از طرفی هم شهر را چراغانی کرده اند !!!
بروید ببینید در شهر چه خبر است ؟!!!
حرفش که به اینجا می رسد رسول بلند می شود و می گوید : چراغانی که چیزی نیست ، جانمان را هم فدای آقا می کنیم .💚
معلم هم عصبانی می شود و می گوید : خلیلی باز تو حرف زدی ؟! در این کلاس یا جای منه یا جای تو ! رسول هم از سر جایش بلند می شود ومی گوید : شما استادی و من به احترام شما می روم . 😌
📡 @Rastegaran_313
#درسهاییاززندگـی✨
💚شهیـد #مدافعحرم
شهیـد حمیـد سیاهڪالی مرادی
یکبار با حمید آقا داشتیم میرفتیم
بیرون🚶
که بحث تقلب در امتحانات
وسط کشیده شد😉
من گفتم:
-دانشگاه اگه تقلب نکنی که اصلا نمیشه!😄
حمید آقا سریع گفتن:
نباید تقلب کنید، مخصوصا تو دانشگاه حتی
اگه رد بشی چون تاثیر مدرڪ روی حقوقتون میاد و حقوقت از نظر شرعی مشکل پیدا میکنه...🍃☝️
#باپایدل
#بانوایکاروان
#راهـیاننورمجازی
#مجـموعهفــرهنگیرســتگاران
#ماقـویهسـتیــم
📡 @Rastegaran_313
#درسهاییاززندگـی✨
شهیـد #مدافعحرم 💚
شهیــد مصـطفی صــدرزاده
💬یک شب یه موردی پیش اومد که یه
ماشینی میخواست به زور دو تا دختر سوار کنه. ما این ها رو گرفتیم و بردیم پاسگاه تحویل بدهیم.
🔹مصطفی توی راه به دخترها گفت: شما برای چی این وقت شب بیرون هستید؟
دخترا گفتند: ما جایی نداریم که بریم.
مصطفی بهشون گفت:من شماره خانمم را میدم ، باهاشون صحبت کنید.
🔸دخترها خیاط بودند. مصطفی میگفت: من براتون مغازه می گیرم ،چرخ خیاطی هم می گیرم که کار کنید، شب ها هم توی مغازه بخوابید.
دخترها خنده شون گرفته بود ، فکر نمی کردند یک نفر انقدر دلسوز باشه.
✍جانباز مدافع حرم
امیرحسین حاج نصیری
📡 @Rastegaran_313
#درسهاییاززندگـی✨
شهـید #مدافعحـرم💚
شهیـد حسـین معزغلامی
پارسال تو مراسم اﻋﺘﻜﺎﻑ ﻣﺴﺠﺪ ﻗﻤﺮ ﺑﻨﻲ ﻫﺎﺷﻢ(ع) ﺑﺎ ﺷﻬﻴﺪ ﺑﺰﺭﮔﻮاﺭ ﺑﻮﺩﻡ.
ﺑﭽﻪ ﻫﺎﻱ ﻧﻮﺟﻮاﻥ اﻃﺮاﻓﺶ ﺣﻠﻘﻪ ﻣﻴﺰﺩﻥ، ﺷﻮﺧﻲ میکردن ﻭ ﺳﺮ ﻭﺻﺪای زیادی بلند میشد.🤭
حسین آقارو ﺻﺪا ﻛﺮﺩﻡ و ﮔﻔﺘﻢ: ﺑﺎﺑﺎ ﻳﻜﻤﻲ ﻣﺮاﻋﺎﺕ ﻛﻨﻴﺪ، مثلا اﻋﺘﻜﺎفه، ﺳﻦ ﺧﻴﻠﻲ اﺯ ﻣﻌﺘﻜﻔﻴﻦ ﺑﺎﻻاﺳﺖ اعصابشون نمیکشه.
ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻫﻤﻴﺸﮕﻲ ﮔﻔﺖ: ﺣﺎﺟﻲ اﻳﻦ ﻧﺴﻞ ﺭﻭ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺎ اﻳﻦ ﭼﻴﺰﻫﺎ آﻭﺭﺩ ﻣﺴﺠﺪ☺️، ﻣﻴﺒﻴﻨﻲ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﻣﺴﺠﺪ ﭘﺎﺭکه و ﭼﻪ ﻭﺿﻌﻲ ﺩاﺭﻩ. دیگه ﻣﺠﺒﻮﺭﻡ ﺑﺎ ﺷﻮﺧﻲ ﻛﺮﺩﻥ و برای اینکه ﺣﻮﺻﻠﻪ ﺷﻮﻥ ﺳﺮ ﻧﺮﻩ و ﺑﻪ ﻣﺴﺠﺪ اﻭﻣﺪﻥ ﻋﺎﺩﺕ ﻛﻨﻦ یه جوری جاذبه ایجاد کرد👌
ﺩﻳﺪﻡ ﺭاﺳﺖ ﻣﻴﮕﻪ ﺗﻮﻱ اﻳﻦ ﺯﻣﻮﻧﻪ ﻭاﻧﻔﺴﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺎ ﻫﺮ ﺷﻜﻠﻲ ﻛﻪ ﺷﺪﻩ اﻭﻝ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﺭﻭ ﺑﺎﻣﺴﺠﺪ اﺷﻨﺎ ﻛﺮﺩ.
هیئتی که داشتیم بعضی موقع ها اراذل محل هم میومدن من همیشه ازاین موضوع ناراحت بودم😞
ولی حسین حتی کوچک ترین خرده ای به اونا نمیگرفت و باهاشون خیلی خوب برخورد میکرد ...👌
یه روزی که بهش گلایه کردم گفت ((اتفاقا همین ها واجبه که بیان هیئت ؛ امام حسین (ع) کار خودش میکنه و کاری که باید بشه میشه ...))✨
ﺗﻮ تشعییش ﺑﺎﺑﺎﺵ ﺣﺮﻑ ﻗﺸﻨﮕﻲ ﺯﺩ ﮔﻔﺖ ﺑﭽﻪ اﻡ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﺑﻮﺩو ﺧﻮﺷﺪﻝ. ﻭﻟﻲ ﺧﺪا ﺑﻪ ﺧﻮﺷﺪﻟﻴﺶ ﺑﺮﺩﺵ ....❤️
📡 @Rastegaran_313
#درسهاییاززندگـی✨
شهـید #مدافعحـرم💚
شهیـد محمـدرضا دهـقان امیـری
🍂محمدرضا خـاکی بود
خیلی اهـل تفریـح و گـردش و بیـرون رفتن بود.
🔸 واسه رفـقاش مرام و معـرفت میزاشت، اگر کسـی بهش رو میزد روشـو زمین نمینداخـت، تا جایی که مـا واسـه کارهای اداریمون، واسه خـرید کردنمون، واسه مسافـرتامون، واسه کـسب درآمدمون، همیشه دوسـت داشتیم محمـدرضا همراهـمون باشه.
🔹هیچـوقت از با محمـدرضا بودن خسته نمیشدیم زمان پیشـش خیلی سریع میـگذشت چونکه مخـصوصا محـمدرضا اهل شوخی و خنده بود
💬 اگر هم از کـسی نـاراحت میشد سریع به روش میاورد، کینه تـوزی نمیکرد و همیشـه دنبال آشـتی دادن و دوستی بود، شاید همـین خوشرویی و خوش اخلاقیش محـمدرضا رو واسه حـضرت زیـنب (سلام الله علیها) قیمـتی کرد.
نقل از :(دوست شهید)🌱
📡 @Rastegaran_313
#درسهاییاززندگـی✨
شهید #مدافعحرم💚
شهید مجیـد قربانخانـی
🔸مجید قهوهخانه داشت برای
قهوهخانهاش هم همیشه نان بربری میگرفت تا «مجید بربری» لقب بامزهای باشد که هنوز شنیدنش لبخند را یاد بقیه بیندازد.
🔹اخلاقش واقعا شهدایی بود ،بارها هم کنار نانوایی می ایستاد و برای کسانی که می دانست وضعیت مناسبی ندارند. نان میخرید و دستشان می رساند. خیلییی مهربون بود.
🔺قهوهخانهای که به گفته پدر مجید تعداد زیادی از دوستان مجید آنجا رفتوآمد داشتند : «یکی از دوستان مجید که بعدها همرزمش شد در این قهوهخانه رفتوآمد داشت.
💬یکشب مجید را هیئت خودشان برد که اتفاقاً خودش در آنجا مداح بود. بعد آنجا در مورد مدافعان حرم و ناامنیهای سوریه و حرم حضرت زینب میخوانند و مجید آنقدر سینه میزند و گریه میکند که حالش بد میشود. وقتی بالای سرش میروند.
🔅میگوید: «مگر من مردهام که حرم حضرت زینب درخطر باشد. من هر طور شده میروم.» از همان شب تصمیم میگیرد که برود.».
📡 @Rastegaran_313