#شهیدشاخص🥀 در یکی از مغازه ها مشغول کار بود یک روز در وضعیتی دیدمش که خیلی تعجب کردم... ✨ دوکارتن بزرگ اجناس روی دوشش بود جلوی یک مغازه کارتن ها را روی زمین گذاشت وقتی کار تحویل تمام شد جلو رفتم و سلام کردم بعد گفتم: آقا ابراهیم برای شما زشته، این کار، کارِ بار برهاست نه کار شما🚫 🍃نگاهی به من کرد و گفت: کار که عیب نیست، بیکاری عیبه 😉 این کاری هم که من انجام میدم برای خودم خوبه، مطمئن میشم که هیچی نیستم? جلوی غرورم رو میگیره😊 🍃 گفتم: اگه کسی شما رو اینطوری ببینه خوب نیست شما ورزشکاری و خیلی ها می شناسنت... 🍃ابراهیم خندید و گفت: "ای بابا همیشه کاری کن که اگه #خدا تو رو دید خوشش بیاد نه مـردم😉 📡 @Rastegaran_313

#شهیـد‌شاخص🥀 🍂عنایت #شهیـدابراهیـم‌هادی به یک جوان واقعه ای که دو سال پیش اتفاق افتاد. 🎙برادر جــواد تاجیڪ ‌ #باپای‌دل #بانوای‌کاروان #راهـیان‌نور‌مجازی #مجـموعه‌‌فــرهنگی‌رســتگاران #ما‌قـوی‌هسـتیــم 📡 @Rastegaran_313

#توشـه‌راه دائـم تو مسیر مزار #شهـدا موندم😭❤️ 🎙 سیـدرضا نریمانـی #باپای‌دل #بانوای‌کاروان #راهـیان‌نور‌مجازی #مجـموعه‌‌فــرهنگی‌رســتگاران #ما‌قـوی‌هسـتیــم 📡 @Rastegaran_313

🌱اینجا اگر گوشی برای شنیدن داشته باشی هنوز هم این صدا به گوش میرسد "امروز؛ روز پنجم است که در محاصره هستیم؛ آب را جیره بندی کرده ایم....نان را جیره بندی کرده ایم....عطش همه را هلاک کرده.......😭💕 📸عکس های یادگاری از کانال کمیل #آلبــوم‌خاطــرات 📡 @Rastegaran_313

🔊#پادکست 🍂 دردِ امـروز ما #کرونا نیـست... کِی قراره متوجه بشیم؟!😭💔 #باپای‌دل #بانوای‌کاروان #راهـیان‌نور‌مجازی #مجـموعه‌‌فــرهنگی‌رســتگاران #ما‌قـوی‌هسـتیــم 📡 @Rastegaran_313

💟#تلنگر •|دختر‌خانم‌گُل|• 👱‍♀ •|آقا‌پسر‌ِ‌ عَزیز |•👨 نَزار‌توی‌.. آب‌گِل‌آلود 🌊گـناه‌صـــید بشے..! گناه گناهه‌‌ و....↜نامَحرَمَم، نامَحرمه هرجا که‌ِ ‌میخواد‌ باشهِ..... ارزش‌ِتو‌بِیشتَر‌ازاین‌حَرف‌هاست‌.💛🍃 #باپای‌دل #بانوای‌کاروان #راهـیان‌نور‌مجازی #مجـموعه‌‌فــرهنگی‌رســتگاران #ما‌قـوی‌هسـتیــم 📡 @Rastegaran_313

#درس‌هایی‌اززندگـی✨ شهیـد #مدافع‌حرم💚 شهیـد رسـول خلیـلی 🔹سال دوم راهنمایی بود و ما در کرج زندگی می کردیم . قرارشد که مقام معظم رهبری برای دیدار با مردم کرج تشریف بیاورند . 🔸 مردم همه جا را چراغانی کرده بودند. من به خانه آمدم و دیدم که رسول در خانه است . در حالی که نباید در آن ساعت از روز خانه می بود . علتش را از رسول پرسیدم . 💬گفت : امروز معلمشان سر کلاس گفته بود : ما نمی دانیم این حکومت را چگونه باور کنیم ؟!!! از یک طرف می گویند اسراف گناه است و از طرفی هم شهر را چراغانی کرده اند !!! بروید ببینید در شهر چه خبر است ؟!!! حرفش که به اینجا می رسد رسول بلند می شود و می گوید : چراغانی که چیزی نیست ، جانمان را هم فدای آقا می کنیم .💚 معلم هم عصبانی می شود و می گوید : خلیلی باز تو حرف زدی ؟! در این کلاس یا جای منه یا جای تو ! رسول هم از سر جایش بلند می شود ومی گوید : شما استادی و من به احترام شما می روم . 😌 📡 @Rastegaran_313