eitaa logo
روانشناسی
6.5هزار دنبال‌کننده
441 عکس
1.7هزار ویدیو
10 فایل
گفتیـم در دنیایی کـه از هر طـرف بــه ارزشهـایــمـان میتـازنـد شـاید بتـوانیم قـطـره ای بـاران باشیم در این شوره زار مردمان آخرآلزمان و مــا هــم مــدل زنــدگـیـمـان روش بودنمـان و زیبـایـی آرمـانهـا و دانسته هایمان را زمزمه کنیم
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از روانشناسی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حال خوب توی شرکت خوب! کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری و تربیت فرزند ، رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط @Ravanshenasee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خانم دکتری که بچه ش داشته و هیچ پزشکی نتونسته درمانش کنه ، ولی با طب اسلامی درمان شد❗️ دکتر فرزانه استاد ابراهیمی: بچه‌ام اوتیسم داشت، برادر خودم هم متخصص کودکان است و پیش بهترین پزشکان بردم. حتی مدارک پزشکی بچه‌ام را به پزشکانی در کالیفرنیا آمریکا فرستادم اما همه گفتند اوتیسم درمانی ندارد و هیچ کاری نمیشود کرد! بار اول شوهرم آمد و خودم نیامدم چون با خودم گفتم مگر میشود یک آخوند با دارو هایی که از تو کوه جمع میشه بتواند فرزندم را درمان کند؟! چرا وزارت بهداشت جمهوری اسلامی ایران دستورات WHO که مستقیما زیر نظر صهیونیستهای یهودی اداره می شود را اجرا میکند؟ 🔹 طب اسلامی (متمسکین) .کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
هدایت شده از ختوم و اذکار( خواص سوره ها)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تاکید آیت الله بهجت (ره) نماز مهم برای ازدواج ✅ آموزش ختم و نماز حاجت و باطل سحر ، خواص اذکار و سوره های قرآن ،باارسال کم👇 https://eitaa.com/joinchat/3450208502C319c104f70
روانشناسی قلب 41.mp3
6.49M
41 🎧آنچه خواهید شنید؛ ❣️وقتی عاشق کسی هستی؛ هربار بوسيدنش،برات يه لذت جديده. 💓اگه قلبت عاشق خدا بشه، لذت هربار سجده ات روی پای خدا بادفعه قبل،فرق میکنه. کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
# ﻭﻗﺘﻲ ﻓﺮﺯﻧﺪﺗﺎﻥ ﺳﻮﺍﻟﻲ ﻣﻴﻜﻨﺪ ﻛﻪ ﺟﻮﺍﺑﺶ ﺭﺍ ﻧﻤﻴﺪﺍﻧﻴﺪ ﺣﺘﻤﺎ ﺑﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪﺗﺎﻥ ﺑﮕﻮﻳﻴﺪ " ﻧﻤﻲ ﺩﻭﻧﻢ ﺍﻣﺎ ﺗﻮ ﭼﻲ ﻓﻜﺮ ﻣﻲ ﻛﻨﻲ" ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ اگر گاهی ﺑﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪﺷﺎﻥ ﺑﮕﻮﻳﻨﺪ ﻧﻤﻴﺪﺍﻧﻢ ، ﻧﺎﺩﺍﻧﻲ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺑﺎﻋﺚ ﺣﺲ ﺑﺪ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﻧمی شود. ﻭﻗﺘﻲ ﺟﻮﺍﺏ ﺳﻮﺍﻟﻲ ﺭﺍ ﻧﻤﻴﺪﺍﻧﻴﺪ ﺟﻮﺍﺏ ﺭﺍ ﺣﺪﺱ ﻧﺰﻧﻴﺪ، ﺟﻮﺍﺏ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻧﺪﻫﻴﺪ ﺣﻮﺍﺱ ﻛﻮﺩﻙ ﺭﺍ ﭘﺮﺕ ﻧﻜﻨﻴﺪ. 📚 کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
قسمت پانزدهم که با حضور او شیرین می شود قبل از پیام اقوام داشتم در مورد خوابهام صحبت می کردم . که خدا برای اینکه من کمتر اذیت بشم یه خوابهایی دیدم البته يكي از اقوام گفته بوده كه بعد از تصادف خواب مي بينه مادرم رو ( فوت شده ) كه مادرم گفته ما منتظره همشون بوديم يعني ٤تامون فوت كنيم نفهميدم چه كسي اين خواب رو ديده بود انقدر مشغله فكري براي عليرضا داشتم كه پيگير اين خواب نشدم كه به طور كاملا بشنوم يعني طي دو خواب خدا گفت هستي تو جاي خوبي ميره تنها هم نيست پيش خانواده ميره برای اینکه کمتر متاسف بشم وفكر نكنم صادق حيف شد حروم شد ، از طریق سفير امام حسين ع وارد معامله شد همون اول كه از خواب بيدار شدم فوري گفتم اگر امام حسينئ خريداره من هم فروشندم و اما جریان علیزضا در بيمارستان،وقتي ديدم داره هر روز يكي تو بيمارستان مي ميره اصرار من براي بيرون اوردن پسرم ادامه داشت و شايد بيشتر اما همسرم قبول نمي كرد دوباره صورتش عفونت كرده بود ريس بيمارستان به همسرم گفته بود اگر پسر خودم بود هم گرافت مي كردم داماد برادرم احمد اقا گفت گرافت خوب نيست و نيم ساعت يا يك ساعت دم درب بيمارستان صحبت كرديم با برادرزاده م و بيشتر همسرش احمداقا مخالف بود منم مخالف بودم اما ریس بیمارستان و همسرم اصرار داشتند ايشون احمداقا بيشتر از بقيه بيمارستان مي اومد خلاصه مشوقم شد به زنگ زدن براي استخاره به آقای فاطمی نیا اقا گفتند بسيار بد ه گفتم اقا دعا كنيد همسرم قبول كنه هر چي مي گم بده قبول نمي كنه و قرار صبح عمل بشه گفت باشه دعا می کنم تشكر كردم و خداحافظي اومدم خونه به همسرم گفتم كه پيش اقاي فاطمي نيا استخاره كردم گفتند بسيار بده بهش گفتم اقا ،همسرم قبول نمي كنه دعا كنيد قبول كنه گفت باشه دعا می کنم همسرم قبول کرد که عمل نکنیم گفتم زنگ بزن بيمارستان اماده نكنند گفت نه صبح مي ريم بيمارستان بهش صبحانه ميديم عمل بايد ناشتا باشه ديگه عمل منتفي ميشه به برادرشوهرم گفته بود بره صبحانه بده منم برد بیمارستان صبح زود كه نكنه بعد از حتي صبحانه خوردن عملش كنند يا اينكه برادر شوهرم نياد يا اينكه برادر شوهرم رو نزارن صبحانه بده .... خلاصه رفتم بيمارستان و برادرشوهرم مشغول دادن صبحانه شد لبش زرده تخم مرغی سد صحنه اي كه يادمه اينكه بعد از كمي خوردن دهنش يعني لبش رو خيلي اهسته با دستمال كاغذي پاك كردم پوست رفت و خون اومد و برادر شوهرم ناراحت شد و به من تند اعتراض كرد شایدم اخم کرد شايدم براي من فرزند مرده و بچه سوخته در بيمارستان و كسي كه به صورت بسيار ملايم دستمال رو به صورت نوازش روي لب فرزندش مي كشه و خون مياد تند بود احتمالا دوباره خون رو پاك كردم و دوباره خون اومده و ناراحت شده شايد فقط يه نكن يا چيكار مي كني؟ دقيق يادم نيست اما به عنوان يك صحنه ي تلخ يادم مونده اما بايد مي دونست كه اين صحنه براي منم بسيار ناراحت كننده تر بوده تازه نگفتم براتون دو طرف صورتش رو تيغ زده بودند سمت گيجگاه و لپها رو كل صورت باند پيچي بود و فقط دماغ و دهان و چشمها بيرون بود تيغ زده بودن يعني پوست صورتش رو با تيغ كندن بودن كه صبح گرافت كنند اگر شب عمل رو تلفنی لغو کرده بود تیغ نمیزدند ميشد اين كارو موقع بي هوشي و عمل بكنند اما لابد ترسيده بودند كه ما پشيمون بشيم خلاصه عمل لغو شد به کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وسیاست‌های زنانه و تربیت فرزند و رشدفردی و ویسهای ارتباط موفق و سفرهای پرماجرا و عزت نفس از استاد شجاعی بپیوندید👇 @Ravanshenasee
قسمت شانزدهم که با حضور خدا شیرین می شود شبها خوابم نمي برد و نگران مردن عليرضا بودم چون هر روز داشت توی بیمارستان یکی به علت عدم رعایت بهداشت و سرایت عفونت‌های دیگری می مرد چند روز بعد بالاخره همسرم رضایت داد بیاریمش خونه . دختر خاله م گفت فعلا بیان خونه ما كه از نظر روحیه خونه ی خودمون نباشیم همسرم قبول کرد بریم اونجا البته نوه ی خاله بود اما از لحاظ روابط ، صمیمی بوديم و رفت و آمدی در حد خواهر شاید بیشتر داشتیم شوهرش هم مرد خوبی بود بچه هاش هم پسراي خوبي بودند و أين موجب افزايش روابط شده بود پسراش فرشها رو جمع کردند و جارو کردند و چندین بار هی تی کشیدند تا حسابی تمیز بشه و حالت بیمارستان داشته باشه چون نگران پرز فرشها و گرد و غبار فرشها بودم حال و یک اتاق خواب و راهرو که به آشپز خونه و توالت وصل بود اینکارو کردیم پذيرايي جدا بود ويك اتاق كه فرش بود به بیمارستان امضا دادیم و عليرضا آوردیم خونه ي دختر خالم و قرار شد تا آقای جعفری بیاد خونه بشورتش . حمام رو هم خودم حسابی شستم و بعد کاملا با محلول ضدعفوني كننده ضدعفوني كردم فرداش همسرم زنگ زد كه اقاي جعفري رو ميخوام الان بيارمش ميتوني ببري دوش رو بگيري روي پانسمانها خيس بخوره ؟ و بازش كني گفتم بله و رفتيم اب رو چند دقيقه روي پانسمانها گرفتم و صبر كرديم تا خيس بخوره و راحت جدا بشه وقتي باز كردم صحنه ي خيلي بدي بود پوست سوخته زخم خون عفونت درد پوستهاي مرده گفت مامان بيمارستان صبر نمي كردند خيس بخوره تعداد مريض زياده همينطور پانسمان رو با عجله مي كندند ٢٣ روز در بيمارستان بود و هر روز شكنجه شده بود خلاصه اون لحظه باز كردم لحظه ي خيلي سختي بود كم مانده بود كه خودم رو ببازم اگر بچه ي كسي ديگه بود بعد از ديدن مي رفتم در گوشه اي وگريه مي كردم اماچاره اي نداشتم بايد شرايط رو كاملاً تحمل مي كردم عادي جلوه مي دادم خلاصه اومد و شست علي رضا أز اين شكنجه ها خسته شده بود و فقط روزهاي اول در بيمارستان گريه نمي كرد مخصوصاً كه گوشش عفونت كرده بود و اصلا دست گذاشتن به گوشش براش غير قابل تحمل بود و موقع شستن گريه ميكرد اقاي جعفري طی شستن به همسرم می گفت بیمارستان علاقه زیادی به گرافت داره خوب شد که گرافت نکردید گفت کسی رو آورده بودن بیمارستان طرف معلوم بود یکی دو روز بعد فوت می کنه اما بیمارستان سوختگیهایش رو گرافت می کرد تا سانتی صد هزار تومان بگیره می گفتیم اینکه مردنی هست گرافت می‌خواد چیکار؟ رئيس بیمارستان می گفت بمیره ما چیکار داریم ما پول گرافتمون رو می گیریم صد هزارتومان سال ۷۸ براي هر سانت مبلغ زیادی بود یعنی مساحت ۱۰ در ۱۰ که ۱۰۰ سانتیمتر مربع می شد ده میلیون لبه ي بالاي گوشش پر از چرک بود گوشش متورم شده بود اندازه ی گوش یک مرد بزرگ بود وبالاي گوشش يك سانت شده بود فرداش که اومد دیدم موقع شستن به همسرم می گه سوختگیها رو من دلم نمیاد سفت بشورم بچه است دردش مياد اما من شنیده بودم که سوختگیها رو باید سفت و محکم با چیزی مثل کیسه حمام نو شست تا عفونت نکنه و گوشت اضافه نیاره من که صورتم رو روزی سه بار می شستم و بیمارستان عليرضا رو روزی یکبار شُل و آرام ديدم شستنش فايده نداره اينطور شستن باعث عفونتش شده بود پمادي هم كه استفاده مي كرد نوشته بود براي ترميم وگفت كه همين موجب گوشت أضافه هم ميشه روزي ١٢يا ١٥ تومان مي گرفت بياد خونه و كار خاصي هم نمي كرد همسرم و برادرشوهرم هم با هم صحبت كرده بودند و برادرشوهرم گفته بودمن ميام ميشورم من خوشحال شدم چون اگر برادرشوهرم نمي اومد بايد خودم مي شستم ديدنش سخت بود چه برسه به شستن کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 ملاک ارزش انسان‌ها چیست؟ 🔹امام جمعه بیرم فارس کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
# اگر می خواهید فرزندتان به حرف شما گوش دهد و اشتباهاتش را تکرار نکند، به جای اتهام زدن به او اطلاعات را در اختیارش قرار دهید. کی بطری شیر رو اینجا ول کرده!! بچه ها اگر شیر رو یخچال نذارین ترش میشه. کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
📚 داستان پسری به نام شیعه 📚 ۱۸ 🚥 بعد از پایان جلسه ، 🚥 سیل عظیمی از مردم به طرفم آمدند 🚥 و مثل تشنه هایی که دنبال آب بودند 🚥 از من خواستند که در مورد مذهب تشیع ، 🚥 بیشتر برایشان صحبت کنم . 🚥 شیعه و سنی ، دور مرا گرفته بودند . 🚥 هر کدام ، شبهات زیادی در ذهن داشتند 🚥 و پشت سر هم سوال می کردند 🚥 تا اذان صبح ، 🚥 در حیاط نشسته بودم 🚥 و به سوالات آنها پاسخ می دادم 🚥 هر چه بیشتر جواب می گرفتند 🚥 نسبت به معارف شیعه ، تشنه تر می شدند 🚥 بعد از خواندن نماز صبح ، 🚥 یک عده ای ، گریان آمدند و گفتند : 🌸 الحمدلله ما شیعه شدیم . 🚥 ناگهان یاد شیعه شدن پدر و مادرم افتادم 🚥 یاد اذیت هایی که دیدیم 🚥 یاد ظلم هایی که در حق ما شد 🚥 ناخودآگاه ، چشمانم پر از اشک شدند 🚥 یکی از آنها گفت : 🌸 آقای شیعه ! 🌸 به خدا قصد ناراحتی شمارو نداشتیم 🚥 اشکهایم را پاک کردم و گفتم : 🇮🇷 می دانم عزیزم ، چیزی نیست 🇮🇷 فقط یک خواهشی از شما دارم ؟! 🌸 گفتند : هر چه که باشد ، در خدمتیم 🇮🇷 گفتم : نگذارید کسی بفهمد 🇮🇷 که شما شیعه شدید . 🚥 بعد از نماز صبح و دعای عهد ، 🚥 کمی قرآن خواندم تا اینکه آفتاب طلوع کرد 🚥 خیلی خسته شده بودم 🚥 با طلوع آفتاب خوابیدم 🚥 و قبل از ظهر ، بیدار شدم 🚥 با محافظم ، 🚥 به طرف خانه قدیمی خودمان رفتم 🚥 همه جا عوض شده بود 🚥 کوچه ای که در آن ، 🚥 شاهد سیلی خوردن مادرم بود را شناختم 🚥 کوچه ای که در آن ، 🚥 ما را زیر مشت و لگد گرفتند . 🚥 همان جایی که ، 🚥 بچه‌ی در شکم مادرم سقط شد . 🚥 همان جایی که مادرم وسط کوچه ، 🚥 جلوی چشم ده ها نامحرم ، 🚥 غرق خون روی زمین افتاده بود . 🚥 همان جایی که ، 🚥 شکستن استخوانهای کمر پدرم را شنیدم 🚥 همان جایی که ، 🚥 به یک دختر یک ساله رحم نکردند . 🚥 بی اختیار اشک می ریختم 🚥 و به دنبال خانه خودمان می گشتم . 🚥 خانه را شناختم . رفتم آنجا و در زدم ، 💥 ادامه دارد ... ✍ نویسنده : حامد طرفی کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با این ترفندها به کودکت غذا بده! کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
46.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌀خیلی از موضوعات،خاطرات بچگیه... "دکتر سعید عزیزی" کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹حقیقت پل صراط در قیامت 🔸استاد عالی جالبه دقیق تر بشنویم کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌀 بچه تا سن ۱۱ سال، تابع است مسئولیت پذیر است چشم زیاد می‌گوید باورهای دینی دارد. حجاب می‌پوشد، نماز اول وقت می‌خواند. "دکتر سعید عزیزی" کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
📚 داستان پسری به نام شیعه 📚 ۱۹ 🚥 درب خانه قدیمی خودمان را زدم 🚥 آقایی بیرون آمد . 🚥 از او خواهش کردم تا اجازه دهد 🚥 قبر مادرم را زیارت کنم . 🚥 از من پرسید : 🌷 تو آقا جواد هستی ؟!! 🌷 اینجا زندگی می کردید ؟! 🚥 گفتم : بله 🚥 خیلی نگران شدم 🚥 که نکند بخواهد بلایی سر ما بیاورد 🚥 یا به ماموران اطلاع بدهد . 🚥 اما ناگهان ، 🚥 دیدم لبخند بر لبش جاری شد 🚥 و با مهربانی ، مرا به داخل دعوت نمود . 🚥 من و محافظم ، وارد خانه شدیم . 🚥 خانه ، از بیرون ، معمولی بود . 🚥 اما از داخل ، خیلی زیبا شده بود 🚥 انگار مثل حرم امامزاده ، درست شده بود 🚥 به طرف اتاق رفتم . 🚥 برای قبر مادرم ، 🚥 ضریح زیبایی درست شده بود . 🚥 با تعجب ، به آقا نگاه کردم . 🚥 گفتم اینجا چه خبر شده ؟! 🚥 او هم با لبخند و مهربانی گفت : 🌷 بعد از اینکه شما از اینجا رفتید 🌷 دولت این خانه را آتش زد . 🌷 شیعیان ، به جمال دوست پدرت گفتند 🌷 که این خانه را ، از دولت بگیرد 🌷 حتی اگر بفروشند ، مشکلی نیست . 🌷 بنده خدا ، خیلی تلاش کرد 🌷 تا توانست اینجا را تحویل بگیرد . 🌷 خودش و خانواده اش نیز ، 🌷 در اینجا ساکن شدند . 🌷 تا چند سال ، 🌷 نگاه مردم به آن خانه ، نگاه بدی بود . 🌷 اما شیعیان ، به جمال پول می دادند 🌷 تا در آن خانه ، غذا درست کند 🌷 و بین همسایه پخش نماید 🌷 در مناسبت های مختلف ، دم در آن خانه ، 🌷 شربت و شیرینی پخش می کرد . 🌷 تا اینکه بعد از چند سال ، 🌷 همه چیز عادی شد . 🌷 شیعیان ، مخفیانه ، این خانه را درست کردند 🌷 و هر روز ، یک عده از آنان ، 🌷 برای زیارت قبر مادرت می آیند . 🌷 آنها اعتقاد دارند که مادر شما ، 🌷 نظر کرده حضرت زهراست . 🚥 از شنیدن این ماجرا ، خیلی خوشحال شدم . 🚥 کنار قبر مادرم نشستم و گریه کردم . 🚥 به یاد آن همه بلایی که دیده بودم 🚥 مثل زنان اشک می ریختم . 🚥 و خدا را شکر کردم 🚥 که مادرم دیگر تنها نیست . 🚥 همه آن روز را ، در کنار مادرم ماندم . 🚥 از شدت خستگی ، کنار قبرش خوابم برد . 💥 ادامه دارد ... ✍ نویسنده : حامد طرفی کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
✅چهار نون راهگشا: ‏ ‏1️⃣یک: نبین ‏۱- عیب مردم را نبین ‏۲- مسائل جزئی در زندگی خانوادگی را نبین ‏۳- کارهای خوب خودت را که برای دیگران انجام می دهی نبین ‏۴- گاهی باید وانمود کنی که ندیدی (اصل تغافل) 2️⃣دو: نگو ‏۱- هرچه شنیدی نگو ‏۲- به کسی که حرفت در او تاثیرندارد نگو ‏۳- سخنی که دلی بیازارد نگو ‏۴- هر سخن راستی را هرجا نگو ‏۵- هر خیری که در حق دیگران کردی نگو ‏۶- راز را نگو حتی به نزدیکترین افراد ‏3️⃣سه: نشنو ‏۱- هر سخنی ارزش شنیدن ندارد ‏۲- وقتی دو نفر آهسته سخن می گویند سعی کن نشنوی ۳- غیبت را نشنو ‏۴- گاهی وانمود کن که نشنیدی (اصل تغافل) ‏4️⃣چهار: نپرس ‏۱- آنچه را که به تو مربوط نیست نپرس ‏۲- آنچه که شخص از گفتنش شرم دارد نپرس ‏۳- آنچه باعث آزار شخص می شود نپرس ‏۴- آن پرسشی که در آن فایده ای نیست نپرس ‏۵- آنچه که موجب اختلاف و نزاع می شود نپرس کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 از اینستاگرام فاصله بگیرید، همه چیز رو متلاشی می‌کنه… من در خانه‌ام اینستاگرام را حرام اعلام کرده‌ام… استاد عزیزی 🎙 کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
قسمت هفدهم که با حضور خدا شیرین می شود خونه دختر خاله ام دوبار اقای جعفری از بیمارستان اومد شستش و دوبار برادرشوهرم اومد شست ،ديدم خيلي اذيت ميشه و کاری هست که باید خودم انجام بدم و سختیش رو خودم تحمل کنم از چند جهت اذيت ميشد هم اتلاف وقتش جهت اومدن و رفتن ،چون نزديك نبود ،هم از جهت زحمت ،هم از جهت اينكه لباسش رو در نمياورد و گرمش می‌شد و خیس عرق می شد هم از جهت ديدن زخم و سوختگيها علیرضا و مهمتر از همه تحمل گريه هاي عليرضا و شكنجه او به همسرم گفتم از فردا خودم ميشورمش ، احتمالا در شستن گوشش هم مشكلي بوده چون قطعاً نمي گذاشت دست بزنند و اينكه بخواد درست بشوره و خوب عفونتها رو پاك كنه و علیرضا بی تابی می کرده و عموش اذيت مي شده و من ياد زن داداش جاريم افتادم كه بنده خدا زحمت مي كشيد و وقت مي گذاشت و من به دليل شدت درد موقع شستن ازش بدم اومده بود و تازه خجالت مي كشيدم نزارم بشوره و گرنه نمي گذاشتم فرداش علیرضا رو برديم يك دكتري در نارمك به اسم يوسفي گفته بود بشوريد و دستاش رو بكنيد تو كيسه و صورتش و پاش رو اصلا پانسمان نكنيد برديم توي راه توي ماشين افتاب تأبيده بود ، يه كم پشتش سوخته بود ،يه كم نزديك آرنج كه تو كيسه نبود نور خورد و سريع گوشت اضافه اورد و همينطور صورتش اطراف سوختگي كه به جاي سالم وصل بود گوشت اضافه اورد اينم جز صحنه هاي بدي بود كه از خاطرم نميره ،بلاخره رفتيم دكتر براش كشت ميكروب سوختگيهاش رو نوشت تا ببينه چه انتي بيوتيكي مناسبه ؟ اخه اين مدت مرتب انتي بيوتيك مصرف مي كرد و موهاي سرش داشت ميريخت مرتب بالشش از مو پر مي شد و موقع معاينه يك دفعه گوش عليرضا رو با قيچي يه چاك داد در جهت بالاي گوشش و عليرضا فرار كرد گريه مي كرد و داد ميزد صدام صدام ... و فرار کرد و من دنبالش دويدم و اومديم بيرون ،گوشي كه از شدت درد انگشت نمي شد بهش بزاري موقع شستن اجازه نمی داد بهش دست بزنند بدون بيهوشي قيچي كرد ،حدود یک چند میلیمتر خدا خيرش بده باعث شد عفونتها سوراخي براي خروج مستقيم پيدا كنند و من هر روز موقع تعويض پانسمان اين گوش رو چند دقيقه فشار مي دادم تا كم كم عفونت بيشتري خارج بشه عفونت ها رو پاک می کردم و دوباره سه بار هی فشار میدادم و يك مقداری هم عفونتها ،خودش كم كم روي پانسمان مي اومد و او غش و ضعف مي كرد و گريه مي كرد تو بغلم و اين روزها سخت ترين روزهاي عمرم بود کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
⁉️چرا خانما از شنیدن دوستت دارم سیر نمیشن و آقایون فکر میکنن این جمله قطعا باید تکراری بشه و دوست داشتن رو باید عملی نشون بدن؟ 💠 این به تفاوت اعصاب و سیستم عصبی خانما و آقایون برمیگرده! 💠 خانما مسیر عصبی از هر لحظه‌ای رو تازه نگه میدارن به شکلی که با یادآوریش انگار تازه اتفاق افتاده اما مردان اون مسیر رو تقویت نمیکنن و حتی فراموش میکنن نسبت به خانما مگه در موارد مهم که مسیر عصبی ببینه زندگی مرد به خاطرش عوض شده! 💠 اما خانما حتی کوچیکترین اتفاق غیر مهم هم براش مسیر عصبی محکم میسازن برای همین وسط خنده‌هاتون با یه خانم، اون خانم بهم میریزه چون یهو سیستم عصبی یادآوری میکنه این قبلا سر فلان شرایط منو اذیت کرد و انگار اون شرایط به همون تازگی براش تکرار میشه و آزار دهندس! 💠 تنها خط دفاعی مرد در برابر این یورش عصبی گفتن «دوست دارم» هست وگرنه هیچ قدرتی نمیتونه زن رو در اون حالت خلع سلاح کنه! حتی اگه تماما تلاش عملیتونو نشون بدید. کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
روانشناسی قلب 42.mp3
8.94M
42 🎧آنچه خواهید شنید؛ ❣️يه موقع هايي... قلب... آتیش می گیره! 🔻یکی از این موقع ها... زمان بگو مگو با دیگرانه! که آتیشش، براحتی خاموش نميشه. کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
که با حضور خدا شیرین می شود قسمت هجدهم مدتی که علیرضا بیمارستان بود دوبار به من زنگ زد يكبار گفت پروفسور رفيعي پور داره تلويزيون صحبت مي كنه همونی دوست داري صحبتهاش رو گفتم خبر بدم ببيني اخه براي دستشويي رفتن بايد مي رفتند از اتاق بيرون تو سالن بیمارستان تلويزيون هم بود پرفسور رفیعی پور رشته اش جامعه شناسی هست اون زمان چندین سال هفته ای یکبار تو تلویزیون برنامه داشت صحبتهای جالب و متفاوت و بی نظیری داشت و من پیگیر صحبتهاش بودم ایرادهای جامعه رو مطرح می کرد و راه حل می داد ایرادهایی که انحراف محسوب میشه و کسی بهش توجه نداره يكبار هم زنگ زد گفت مامان من در هيت براي خوندن زيارت عاشورا كارتي روش زيارت عاشورا نوشته بود (كارت كوچولو اندازه ي كارت عابريانك ) برداشتم خوندم اشتباهي گذاشتم توي جيبم حواست باشه حق الناسه ميخواستم رفتم هيت ببرم كه ..... وقتي بيمارستان بود وقتي اينهمه عذابش رو مي ديدم راضي به عذابش نبودم وگفتم راضيم اينم بميره انقدر درد نكشه برادرشوهرم گفت این حرف خوبی نیست عليرضا مي گفت چرا ديدن صادق نمي ريد گفتم مي ريم گفت اخه گناه داره گفتم مي ريم بيهوشه متوجه نمي شه یکی دوبار در این مورد صحبت کرد ما با لباس مشکی نمی رفتیم تا علیرضا متوجه نشه کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
📚 داستان پسری به نام شیعه 📚 ۲۰ 🚥 قبل از نماز صبح بیدار شدم . 🚥 نماز شب و قرآن خواندم . 🚥 تا اذان گفت . 🚥 نماز صبح و دعای عهد خواندم . 🚥 یادم آمد که امروز جمعه است . 🚥 ششم ذی‌الحجه سال ۱۴۰۷ 🚥 مصادف با نهم مرداد ۱۳۶۶ شمسی 🚥 قرار بود مثل هر سال ، 🚥 در مراسم برائت از مشرکین شرکت کنم 🚥 بعد از خواندن دعای ندبه کنار قبر مادرم ، 🚥 به سمت نماز جمعه رفتم . 🚥 ناگهان صحنه های مشکوکی دیدم . 🚥 متوجه شدم که پلیس عربستان سعودی ، 🚥 به‌ گونه‌ ای مشکوک ، 🚥 در خیابانهای منتهی به محل راهپیمایی ، 🚥 صف آرایی کرده اند . 🚥 دلم می خواست باور کنم 🚥 که برای تامین امنیت مردم آمده بودند 🚥 ولی امنیت و سلامتی مردم ، 🚥 برای آنان ، اصلا مهم نبود . 🚥 به خاطر همین ؛ 🚥 هیچ احساس خوبی نداشتم 🚥 از آن طرف ، بهداری های مکه از دیروز ، 🚥 بیماران ایرانی را پذیرش نمی کردند 🚥 همراهانم خیلی اصرار داشتند 🚥 که در این مراسم شرکت نکنم . 🚥 ولی من به خاطر امام خمینی رفتم 🚥 اگر قرار است ، بلایی سر مردم بیاید 🚥 پس من نباید تافته جدا بافته باشم . 🚥 راهپیمایی ساعت ۳۰ : ۱۶ شروع شد . 🚥 زائران ایرانی و خارجی ، 🚥 با پلاکاردهای مرگ بر آمریکا ، 🚥 مرگ بر انگلیس و مرگ بر اسرائیل ، 🚥 به سمت محل معین حرکت می‌کردند 🚥 و آرام شعار می‌دادند . 🚥 نماینده امام خمینی ، سخنرانی کرد 🚥 بعد از آن ، تقریبا ساعت ۴۰ : ۱۸ ، 🚥 پایان مراسم اعلام شد 🚥 و خدا را شکر کردم که هیچ اتفاقی نیفتاد 🚥 زائران ، به آرامی ، 🚥 برای مراجعه به محل استقرار خود ، 🚥 به‌ سوی سه‌ راهی شعب ابوطالب ، 🚥 در حال حرکت بودند 🚥 که ناگهان نیروهای پلیس سعودی ، 🚥 بی‌ مقدمه و وحشیانه ، 🚥 باطوم به دست ، از جلو و عقب ، 🚥 به مردم حمله کردند . 🚥 یک عده ای مسلح نیز ، 🚥 از پشت بام ، به ما شلیک می کردند . 🚥 از ساختمان‌های اطراف هم ، 🚥 سنگ و آجر و شیشه ، 🚥 به سمت ما پرتاب می‌ شد . 🚥 کمی بعد ، با گازهای سمی و خفه‌ کننده 🚥 و با شلیک رگبار ، 🚥 زائران را ، مورد هدف قرار دادند . 🚥 صحنه خیلی وحشتناکی بود 🚥 مرا یاد آن روزی انداخت 🚥 که وسط خیابان ، مادرم را آنقدر زدند 🚥 که بچه‌ی درون شکمش ، سقط شد 🚥 اما اینجا خیلی بدتر بود . 🚥 اینجا ، اوج غربت و مظلومیت بود . 💥 ادامه دارد ... ✍ نویسنده : حامد طرفی کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
راز خوشحالی چه کسانی سلامت روان دارند؟ کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چله برای ملاقات امام زمان بوده امام زمان گفتند چله نیازی نیست اینگونه باشید ما خودمون به دیدنتون میاییم کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee