﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
خوب است ما هم مثل باران حس بگیریم
هـر صبح سراغـی از گل نرگس بگیـریم ...
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست!!!
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#صبحتون_مهدوے 🌼 🍃
@shohadarahshanedamadarad🌷
🌸 #سوال بعضی مسلمان ها 🌸
❌ما دائم مشغول قرآن ، دعا ،
هیأت، زیارت، اعمال خیر و ... هستیم...
پس دیگه امر به معروف لازم نیس❌
پاسخ:👇👇👇
🍃 احسنت به شما بخاطر کار های خوب
ولی اینها همه مستحب است...
امر به معروف و نهی از منکر #واجب است...
تا #واجب روی زمین است
سراغ مستحب نروید...☝️
🍃امام علی(ع) میفرمایند:
تمام کارهای خوب #حتی جهاد در راه خدا به اندازه آب دهانی است در اقیانوسی عمیق در برابر امر به معروف و نهی از منکر
@shohadarahshanedamadarad🌷
🌷سردار شهید مهدی زین الدین🌷
نام: شمهدی زین الدین
نام پدر: عبدالرزاق
ولادت: 1338 (تهران)
شهادت: 1363/8/27
وضعیت تاهل: متاهل
نام جهادی: ندارند
اخرین مقام: سرباز امام خمینی(ره)و فرمانده لشگر ۲۷ علی بن ابیطالب
نحوه شهادت:
در آبان سال 1363 مهدي زینالدین به همراه برادرش مجید (كه مسئول اطلاعات و عملیات تیپ 2 لشكر علیبن ابیطالب(ع) بود) جهت شناسایی منطقه عملیاتی از باختران به سمت سردشت حركت میكنند. در آنجا به برادران میگوید: من چند ساعت پیش خواب دیدم كه خودم و برادرم شهید شدیم.
موقعی كه عازم منطقه میشوند، رانندهشان را پیاده كرده و میگویند: خودمان میرویم. حتی در مقابل درخواست یكی از برادران، مبنی بر همراه شدن با آنها، مهدی به او میگوید: تو اگر شهید بشوی، جواب عمویت را نمیتوانیم بدهیم، اما ما دو برادر اگر شهید بشویم جواب پدرمان را میتوانیم بدهیم.
فرمانده محبوب بسیجیها، سرانجام پس از سالیان طولانی دفاع در جبههها و شركت در عملیات و صحنههای افتخارآفرین، در درگیری با ضدانقلاب شربت شهادت نوشید و روح بلندش از این جسم خاكی به پرواز درآمد تا در نزد پروردگارش ماوی گزیند.
سن شهادت: ۲۵ساله
علاقه: اهل بیت و بسیجی ها
قسمتی از وصیتنامه شهید:
اولین شرط لازم برای پاسداری از اسلام، اعتقاد داشتن به امام حسین(ع) است. هیچ كس نمیتواند پاسداری از اسلام كند در حالی كه ایمان و یقین به اباعبدالله الحسین(ع) نداشته باشد.
#سالروزشهادت
#یادش_باصلوات
@shohadarahshanedamadarad🌷
اینــان؛
لشکریان غایـب عاشوراینـد
ڪہ خــدا خواست
کمی دیرتر به ڪربلا برسند
تا سپرِ بلای زینـب باشنـد ...
#شهدا
#نگاهی.بر.این.دل.خسته.کنید
@shohadarahshanedamadarad🌷
#مثل_یک_مرد
#بر_اساس_واقعیت
#قسمت_سی_ویکم
با عجله از اتاق اومدم بیرون ...
بعععععله بچه ها دسته گل به آب دادن و شیشه را شکسته بودند!
نمی دونم بخاطر فشار مطالبی بود که خوندم یا فکر امیررضا یا... به هر حال هر چه بود شکستن شیشه بهانه ای شد برای عصبانی شدن من! کلی با بچه ها دعوا کردم که مگه خونه جای بازی فوتبال!
ببینید چه وضعی درست کردید!
من چکار کنم از دست شما!
الهی بمیرم هیچی نگفتن و مثل دوتا گنجشک رفتن داخل اتاقشون !
خرده شیشه ها را جمع کردم مدام با خودم حرف می زدم! حین جمع کردن دستم برید و خون شد با عصبانیت بیشتر رفتم دستم را پانسمان کردم بعد هم یه کارتن پیدا کردم گذاشتم پشت پنجره تا امیررضا میاد درستش کنه!
با همون حال دوباره رفتم پشت سیستم چون با عجله اومده بودم بیرون ببینم چی شده صفحه لپتاپ همون خاطرات بود...
نگاهم به مطالب روی صفحه افتاد!
لبم را با حرص جویدم با تشر به خودم گفتم تو اگر از قبر می ترسی چرا با داد و بیداد سر آدم های بی دفاع که زیر دستت هستن برای خودت فشار قبر درست می کنی دختر دیوانه!
خودت که بهتر می دونی بچه ها مقصر نبودن خودت بازی را اجازه دادی و شروع کردی اگه مقصریم هم هست خودمم نه بچه ها!
باید می رفتم از دلشون در می آوردم یاد یکی از مادرهای مدرسه ی پسرم افتادم که خودش کار اشتباهی کرده بود ولی حاضر نبود از دل پسرش دربیاره می گفت به بچه ها رو بدی پرو میشن!!
ولی من می دونستم باید برم و بگم شما تقصیری نداشتین هر چند که باید دقت می کردین ولی عمدی نبود و نباید اینقدر دعوا می شدین، آره باید می رفتم به قول استادمون با این کارم بهشون می فهموندم حتی بزرگتر ها هم گاهی اشتباه می کنن و باید اشتباه را جبران کرد چه کوچک باشیم چه بزرگ !
اینطوری یاد می گرفتن در هر مقابل هر اشتباهی خدا حتی ما بزرگترها را توبیخ می کنه اگر جبران نکنیم! و بچه ها با این کار چقدر قشنگ بزرگی عدالت خدا و حمایتش را حس می کنند و می فهمند!
رفتم در اتاق را باز کردم دو تاشون را بغل کردم بوس کردم و نشستم براشون توضیح دادم که جای بازی فوتبال توی خونه نیست و نباید از اول تو خونه بازی می کردیم! سجاد مظلومانه گفت: مامان ببخشید معذرت می خوایم ولی ما واقعا نمی خواستیم شیشه بشکنه!
دوباره بوسش کردم و گفتم: می دونم عزیزم من معذرت میخوام که زود عصبانی شدم بالاخره منم آدمم یه وقتایی ممکنه اشتباه کنم هر چند بی دقتی کردین ولی من نباید زود عصبانی می شدم اما می دونم باید جبران کنم برای جبرانشم شما پیشنهاد بدین چکار کنیم ؟
سجاد چشمکی به ساجده زد و گفت: مامان عاشقتم.....
خوب جبرانش بیا امشب پیتزا درست کنیم خودمون هم کمکت می دیم خمیرش با من و ساجده! دستم را به حالت تسلیم گرفتم بالا و گفتم دست گلتون درد نکنه وروجک ها خودم صفر تا صدش را درست می کنم من که شما را می شناسم بگو می خوایم خمیر بازی کنیم!
صدای مامان مامان شون هوا رفت و توفیقا مشغول شدیم....
اینقدر خمیر بازی و خمیر سازی کردن و بهشون خوش گذشت که وقتی شادیشون را می دیدم خیلی توی دلم خوش حال شدم و خدا را شکر کردم نه فقط به خاطر اینکه بچه هام بودن بخاطر اینکه دلی که ازم رنجیده بود را تونستم راضی کنم....
هر چند که موقع جمع کردن اینقدر خونه رو بهم ریخته بودن و خمیری کرده بودن که به خودم کلی نهیب زدم دفعه ی دیگه الکی و بی خود عصبانی نشو و اشتباه نکن که جور گناه کشیدن سخت است!
نویسنده:#سیده_زهرا_بهادر
کپی بدون اجازه از نویسنده محترم جایز نیست
@shohadarahshanedamadarad🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
او ایستاد پاے امام زمان خویش
#شهیــد_مدافع_حرم🥀
#شهیــد_علیرضــا_جیلان
#لحظاتـــ_وداع
سالروز شهادتــــ🕊
شهادتتـــ مبارڪ قهرمان❣
@shohadarahshanedamadarad🌷
*سلام علیکم*
🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾
راه خیر همیشه بازهست به لطف خداوندمتعال ودعای مادرسادات و کمک های شما عزیزان ..توانستیم یک کارت هدیه ی به مبلغ *500هرارتومن* به خانواده ی هدیه بدهم ...باوردارم که دعای خیرآن خانواده ب بهترین نحو وبالاترین درجه درهمین دنیا برای بانیان خیراجرپاداش عظیمی دارد و آخرت که خداوند الله اعلم ....و *بیایم دل فقرا را باهرتوان مالی شادکنیم* .ازهمه شما عزیزان صمیمانه تشکروقدردانی دارم ...
*اسماعیل پیش بین*
09168301483
🌼 السلام علیک یا وعد الله الذی ضمنه 🌼
☀️سلام ، صبح بخیر مولای من
🍀روزمو آغاز میکنم به امید نگاه پر محبت مولا
🍃الهی به حق مظلومان عالم ، عجل لولیک الفرج
@shohadarahshanedamadarad🌷