#جانم_امام_هشتم💚
#دهه_کرامت ❤️
عمری است که از رضا دوا میجویم؛
بهر دل خویشتن صفا میجویم...
عشقی که بود نشان هر معشوقی؛
از قامت زیبای رضا میجویم...
#چهارشنبههاےامامرضایی💚
🌹به فضل و عنایت الهی و نگاه پر مهر امام رضا هر چهارشنبه همه خادم الرضا میشویم ..
👌هرکس هرکاری بلد هست روز چهارشنبه یک تا چندکار رو به عشق امام رضا انجام بده به نیت تعجیل در فرج مولامون حضرت صاحب الزمان عج
✅اعجازش در زندگیت میبینی ، امام رضا مدیون کسی نمیمونه
#خادم #امام رضا #هستم
@shohadarahshanedamadarad
#آشناییباشهدا 🌼🍃
شهید محمد رضا دهقان امیری🌹🍃
#شهیددهههفتادی🍃🌹
#حتمابخونیدالگوییبرایهمهیما❤️
#منتشرکنید
#متولد 26فروردین ماه سال 1374 دراستان تهران دیده به جهان گشود.
محمد رضا از #نسلچهارم از فرزندان حضرت روح الله (ره) بود که برای دفاع از حرم هجرت کرده و به شهادت رسید.
🌹دانش آموخته ی #دبیرستان علوم و معارف اسلامی #امامصادق (ع) و #دانشجوی سال سوم فقه و حقوق اسلامی در مدرسه عالی شهید مطهری بود.
🌹از صفات بارز اخلاقی محمد رضا می توان خوش خلقی و خلوص نیت در انجام وظایف دینی و امور خیر اشاره کرد.
🌹در تاریخ 21 آبان ماه سال 1394 با عنوان بسیجی تکاور راهی #سوریه شد و همزمان با آخرین روز های ماه محرم الحرام در نبرد با تروریست های تکفیری در #حومهحلب طی عملیات محرم خلعت #شهادت پوشید ودر تاریخ 25 آبان در امام زاده علی اکبر چیذر به خاک سپرده شد.
🌹قسمتی از وصیت نامه شهید:
"الذین اذا اصابتهم مصیبه قالو انا لله و انا الیه راجعون"
#صبررا سرلوحه کارخود قرار دهید و مطمئن باشید که همه از این دنیا خواهند رفت و تنها کسی که باقی می ماند خداوند متعال است،اگر دلتان گرفت یاد #عاشورا کنید و مطمئن باشید غم شما از غم ام المصائب خانوم #زینب کبری(س) کوچک تر است.
روضه اباعبدالله و خانوم زینب کبری فراموش نشود.
🌹🍃#خصوصیات اخلاقی شهید محمدرضا دهقان امیری:
فوق العاده شوخ طبع و #خوش خنده بود.
خیییییییلی #مهربون و دل رحم...😍
دنبال حتی کوچکترین کار خیر...
بااااا ادب😊
بیشتر از سنش #مسایل پیرامونش رو متوجه میشد و #درک بالایی داشت.
امروزی بود.
به تیپ و ظاهرش ، همونطور که #باطن براش مهم بود ، خیلی اهمیت میداد.
نترررررس و #شجاع
#رفیق خوبیبود.
#خانوادهدوست
و #عزیزدردونه خونه
خیلی انعطاف پذیر بود ، تقریبا با همه می جوشید.
شدیدا #ولایتی بود و #مطیعرهبر.
#هیئتی بود و هروله کردن تو روضه رو خیلی دوست داشت.
علاقه زیادی به هیات #ریحانه النبی (س) و هیات #رایه العباس (ع) پیدا کرده بود.
با #غیرت
خیلی #راستگو بود.
اهل گردش و #تفریح
اصلاااا آدم آرومی نبود
خیییییلی #صبور بود.
عااااشق شهید #رسولخلیلی بود.
امامزاده علی اکبر چیذر ، کهف الشهداء و مقبره الشهدای شهرک #شهیدمحلاتی رو خیلی دوست داشت.
اعتقادات #مذهبی قلبی اش خیلی زیاد بود ، بدون اینکه تو ظاهر بخواد نشون بده
عاشق #عکاسی بود ، خودش می گفت: "آدم باید عکس بگیره یادگاری بمونه که اگر دو روز دیگه نبود ، دو تا عکس ازش باشه."😊
تا حد زیادی از هیچکس چیزی به دل نمیگرفت ، بدی دیگران رو #فراموش میکرد و در مقابل؛ خوبیاشون رو به خاطر میسپرد...
وقتی یکی با #رهبر یا سپاه مخالف بود ، اصلا سکوت نمیکرد ولی طوری با زبان و بیانش برخورد و بحث میکرد که طرف مقابل تاثیر منفی نگیره و خودش هم جبهه ی خیلی معترض نمیگرفت.
#خادم الشهدا بود...
ترک محرمات و انجام واجبات...
روی این موضوع با هیچکس شوخی نداشت.
خیلی با معرفت بود ، هر جای زیارتی هم که میرفت پیام میداد و یاد میکرد.
تا جایی که میشد حرفش رو میزد.خیلی رک بود و با کسی رودربایسی نداشت.
به زندگی و زندگی کردن خیلی امیدوار بود و لذت بردن از زندگی رو دوست داشت ولی اصلا از یاد مرگ غافل نبود.
عاشق و #سینه #سوخته ی حضرت زینب سلام الله علیها بود و برای ظهور آقا صاحب الزمان (عج) #عمل رو انتخاب کرد ،
تا حرف!...
و آخر هم زیر #پرچم بی بی موند و شد یکی از #علمداران ظهور...
برگرفته از نکته ها و خاطرات بیان شده از دوستان شهید
کتابخاطراتاینشهیدعزیز
#ابووصال هست😊
شادی روح شهداوتعجیلظهور صلوات 🌼🍃
@shohadarahshanedamadarad
داستان زندگی #شهید_محسن_حججی
💥قسمت دهم💥
چند باری من را با خودش برد #اصفهان سر مزار #شهیدکاظمی.😍
آن هم با ماشین یا اتوبوس یا مثل این ها.
#موتور هوندایش را آتیش می کرد و از #نجف_آباد می کوبید می رفت تا اصفهان.😎
یک ساعت یک ساعت و خورده ای توی راه بودیم به #گلزار که میرسیدیم دو سه متر قبل از مزار حاج احمد می ایستاد.😇
دستش را به سینه می گذاشت، سرش را خم می کرد و به حاج احمد #سلام می داد.🤗
بعد آرام آرام می رفت جلو.می نشست کنار قبر.
اول یک دل سیر #گریه میکرد. بعد می رفت توی عالم خودش انگار دیگر هیچ چیز و هیچ کس را دور و برش نمی دید. عشق میکرد با حاج احمد. کسی اگر نمی دانست فکر میکرد محسن آمده سر قبر بابایش.
اصلا نمی فهمیدمش.😳🙄
با خودم می گفتم یعنی چه جور میشود آدم با کسی که توی قبره بیشتر #رفیق باشد تا آنهایی که زنده اند و هر روز می بیندشان؟🙄
وقتی هم می خواستیم برگردیم دوباره دستش را به سینه می گذاشت و همانطور عقب میآمد انگار که بخواهد از حرم امامزادهای بیرون بیاید.
نمی فهمیدمش واقعا نمی فهمیدمش.😞
♥♥♥♥♥
مسئول #هیئت بزرگی توی اصفهان بودم یک بار آمد پیشم و گفت: "ببخشید من دوست دارم #خادم این هیئت بشم. ممکنه؟"🤩✌🏻
سخت گیری خاصی داشتم روی انتخاب خادمین هیئت هر کسی را قبول نمیکردم. اما محسن را که دیدم بلافاصله قبول کردم.😍
و #معنویت از توی صورتش میبارید نیاز به سوال و تحقیق و اینجور چیزها نبود.
رو کرد به من و گفت: "ببخشید فقط دو تا تقاضا." گفتم: "بفرمایید."😯
گفت: "لطفاً توی هیئت کارهای #سنگین و #سخت رو به من بدید. بعد هم اینکه من رو بزارید برای کارهای #پشت_صحنه. نمیخوام توی دید باشم." #اخلاص توی تمام کلمات پیدا بود. قبول کردم.
ماه #محرم که می شد هر شب با ماشینش از نجف آباد می کوبید و میآمد اصفهان هیئت.😯 ساعتها خدمت میکرد و #عرق می ریخت غذا درست می کرد. چای درست میکرد. نظافت میکرد. کفش را جفت می کرد. ☺️
یک تنه اندازه ۱۰ نفر کار میکرد تا آخر شب ساعت ۱۱ دوازده می نشست توی ماشینش و خسته و کوفته راه می افتاد سمت نجف آباد.😶
تا ۴۰ شب کارش همین بود بعضی وقت ها بهش می گفتم: "آقا محسن همه کارهای سنگین رو که تو انجام میدی خیلی داری اذیت میشی."😅
نگاهم میکرد لبخند می زد و می گفت: "حاجی اینا کار نیست که ما برای امام حسین علیه السلام انجام میدیم برای امام حسین علیه السلام فقط باید #سر داد!!!😔
✍ #خاطرات_شهید📚
ما سال ۹۴ تو اهواز تو پادگان حمیدیه، #خادم بودیم برا راهیان نور😊
جواد #مسئول ما بود☺️
جواد همه را صدا کرد برا #نماز_صبح
با چک و لگد😂
به من میگفت بلند شو ابله و رو شکمم راه میرفت😇
اقا بلند شدیم رفتیم #وضو گرفتیم وایسادیم نماز
تا همه خوندیم، گفت خب #بخوابید ساعت دو عه😅
ساعت ۲ نصف شب نماز صبح😳
آقا خوابید کف کانکس و #میخندید ماهم اعصابا...😬
هیچی دیگه #پتو را برداشتیم و انداختیم روش و دِ بزن😂
#شهید_جواد_محمدی🌷
#شهید_مدافع_حرم
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
#کانال
❣#فقط_ کلام _شهید❣
┄┅═✼✿✵❣✵✿✼═┅┄
https://eitaa.com/Ravie_1370
┄┅═✼✿✵❣✵✿✼═┅┄
#ولایت_مداری
#صیاد_دلها
#سردار_شهید
#علی_صیاد_شیرازی
🥀مثل کارمندها نمىآمد ستاد کل؛ که هفت ونیم یا هشت صبح، کارت ورود بزند و چهار بعد از ظهر، کارت خروج.
زود مىآمد و دیر مىرفت
خیلى دیر
مىگفت «ما توى کشور #بقیة_الّله هستیم .
#خادم این ملتیم
مردم ما رو به این جا رسوندن
باید براشون کار کنیم .
موقعی #حضرت_امام_ره او را به حضور طلبیدند و دستور اکید دادند که شمال غرب کشور نا امن است و فقط شما میتوانید امنیت آنجا را برقرار کنید .
#صیاد هم بلافاصله در خانه خود ستادی تشکیل دادند و افراد مورد اعتماد را برای اجرای امر #امام_ره انتخاب کرد.
او بعد از کناره گیری از فرماندهی نیروی زمینی قسم یاد می کرد؛
اگر #امام بفرمایند لباسهایت را بکن یا درجه گروهبان سومی بزن، به خدا این کار را بدون کمترین ناراحتی انجام خواهم داد.
🌹 #سالروز_شهادت🕊
↰شہیدانہ🕊↳
╭┅──🍀🌻🌺🌼🍀─┅╮
https://eitaa.com/Ravie_1370
╰═━⊰🍀🌻🌺🌼🍀⊱━═╯🦋🦋
✍ #خاطرات_شهید📚
ما سال ۹۴ تو اهواز تو پادگان حمیدیه، #خادم بودیم برا راهیان نور😊
جواد #مسئول ما بود☺️
جواد همه را صدا کرد برا #نماز_صبح
با چک و لگد😂
به من میگفت بلند شو ابله و رو شکمم راه میرفت😇
اقا بلند شدیم رفتیم #وضو گرفتیم وایسادیم نماز
تا همه خوندیم، گفت خب #بخوابید ساعت دو عه😅
ساعت ۲ نصف شب نماز صبح😳
آقا خوابید کف کانکس و #میخندید ماهم اعصابا...😬
هیچی دیگه #پتو را برداشتیم و انداختیم روش و دِ بزن😂
#شهیدمدافعحرمجوادمحمدی🌷
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
#کانال
❣#فقط_ کلام _شهید❣
┄┅═✼✿✵❣✵✿✼═┅┄
https://eitaa.com/Ravie_1370
┄┅═✼✿✵❣✵✿✼═┅┄