💗
حسینـــم❤️
جان عالم
به فــدای دل بابایــی تو...😍
💗 پسرانت
همگی نام #علی بنهـــادی...
#ارباب_بینظـیر
#علی_اکبر علیهالسلام
ولادت باسرسعادت حضرتعلیاکبر برامامزمان وشما بچهای امامزمان«عج» مبارک باد❤️
....🧡💫
💫🧡.....
*•••••┅═✧🦋❁﷽❁🦋✧═┅•••••*
#رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖
زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی":
#قسمت_صد_و_چهل_و_چهارم 🦋
💠اسلاملو و صانعی
اسلاملو و صانعی! متأسّفانه با شما کم بودم و شما را نشناختم، ولی از بزرگی شما همین قدر بس که #شهید شدید.
و به اقتدای مولایمان، #حسین (علیه السّلام)، مظلومانه شهید شدید.
و از بزرگواری تو ای مجید! همین قدر بس که دوست محمّد بودی و با صانعی و جلال شهید شدید.
و آنچه به این بزرگواری می افزاید و آن را آذین بندی می کند این است که در شب قدر و شب ٢٣ ماه مبارک رمضان شهید شدید.
و در این ماه است که مظهر مظلومیّت تاریخ #علی (علیه السّلام) که قلم از نوشتن درباره اش عاجز است، شهید شد.
باشد که از دست آن ساقی کوثر، آب کوثر را بنوشید و نورانی شوید.
و از یادت این فقیر سراپا تقصیر نرود.
به امید شفاعت شما ای راهیان راه اولیاء!
💠💠💠💠💠💠
*•••••┅═✧🦋❁🌼❁🦋✧═┅•••••*
🍃بعضی ها از ابتدا #عاشق آفریده میشوند! به سِیر زندگیشان که نگاه میکنی، با بقیه فرقهایی دارد. مثلا #مرتضی! متولد شهر قم است. از ابتدا زیرِ سایه حضرت #فاطمه_معصومه(سلام الله علیها) بزرگ شده است😌
🍃پسری باهوش، با استعداد و توانمند، در رشته #ریاضی تحصیل کرد و توانایی هایی بینظیرش در حل معادلاتِ ریاضی او را قبولِ رشته #مهندسی_الکترونیک کرد.
🍃اما او آگاهانه، مسیر زندگی اش را تغییر داد! دل از رشته عالی و موقعیت های بعدش کَند و وارد دانشگاه #افسری_امامعلی(علیهالسلام) شد. جایی که دستِ عاشقی کردنش باز باشد😉
🍃اما به قولِ همسرش"بیش از اینکه به فکر #شهادت باشد به فکر انجام وظیفه بود. مرتضی حتی وصیتنامه هم ننوشت!"
🍃به سوریه رفت، منطقه #سیده_زینب، در ردیف جنوبی دمشق. پایش به عراق باز شد، آن زمان که داعش پا از گلیمش فراتر گذاشت و به همراهِ سردار دلها در خارجِ شهرِ #بغداد کمربند دفاعی تشکیل دادند تا مانعِ پیشروی دشمن شوند. بال و پر میگشود. آماده #پرواز میشد و گویی جسمش جایی برای روحِ بزرگش نداشت!😓
🍃عاشقانه پایِ عشق جان داد
ترکشی پهلویش را شکافت و خونی که وارد ریه اش شد، راه نفسش را بست. جسمِ بیجانش درون خاک و روحِ بلندش در #آسمان ها نظاره گرِ فرزندی است که چهارماه پس از شهادت پدر چشم به جهان گشود😔
🍃#علی که هیچ گاه طعمِ آغوش پدر را نچشید...
#پروازت_مبارک_فرمانده💔
پ.ن: شهید در سال۹۷ شهید نمونه کشوری معرفی شدند.
✍نویسنده : #زهرا_قائمی
🕊به مناسبت سالروز #شهادت #شهید #مرتضی_حسین_پور
📅تاریخ تولد : ۳۰ شهریور ۱۳۶۴
📅تاریخ شهادت : ۱۶ مرداد ۹۶.دیرالزور سوریه
🥀مزار شهید : گیلان، روستای شلمان
داستان زندگی #شهید_محسن_حججی
💥قسمت یازدهم💥
.
بعضی موقع ها که توی جمع #فامیل میرفت سر به سرش می گذاشتند و دستش می انداختند.😒
به خاطر عقایدش،شغلش، ریشش، تیپ و قیافه اش، حزب اللهی بودنش، زیاد رفتنش به گلزار شهدا، ارادتش به #رهبری. می دانستم توی ذوقش می خورد می دانستم ناراحت می شود اما هیچ نمی گفت به روی خودش نمی آورد به همه آنها #احترام می گذاشت به تک تک شان.🤗💚
ΠΠΠΠΠΠΠΠΠΠ
بعضی موقع ها #علی کوچولوی یک ساله مان را رو به رویش می نشاند.😌
نگاهی به علی می کرد و بعد شروع می کرد به #روضه خواندن و #گریه کردن و سینه زدن.😭
#مجلس تماشایی داشتند. مجلس #دونفره پدر و پسری.
بعضی موقع ها هم نصف شب صدای گریه و مناجاتش میآمد.😢
میرفتم میدیدم نشسته سر #سجاده اش و دارد برای خودش روضه می خواند.
می نشستم کنارش. آنقدر با سوز و گداز روضه می خواند که جگرم آتش می گرفت.😭💚
میگفتم: "محسن، بسه دیگه. طاقت ندارم."
روضه حضرت زهرا علیها السلام را که می خواند، دیگر بی تاب بی تاب می شدم. خودش را که نگو،بس که به نام بی بی #حساس بود و پای روضه هایش اشک می ریخت و ضجه می زد.😔😭👌🏻
یک شب هم توی خانه سفره حضرت #رقیه علیهاالسلام انداختیم.💝
فقط خودم و محسن بودیم.
پارچه #سبز ی پهن کردیم و #شمع و #خرما و مقداری خوراکی روی آن چیدیم. یک لحظه محسن از خانه بیرون رفت و بعد آمد.🙄
نمی دانم از کجا یک #بوته_خار پیدا کرده بود.
بوته را گذاشت کنار بقیه چیزها.😔
نشست سر سفره. #بغض گلویش را گرفته بود.
من هم نشستم کنارش. نگاه کرد به بوته خار.
طاقت نیاورد.زد زیر #گریه من هم همینطور.
دو تا یک دل سیر گریه کردیم.😭😭😭😭😭 🍃
✨#ڪلام_شھید
✍تهمت_و_دروغ
"خدایا...
تو را شکر می کنم که باران تهمت و دروغ و ناسزا را علیه من سرازیر کردی، تا در میان طوفانهای وحشتناک ظلم و جهل و تهمت غوطه ور شوم و ناله حق طلبانه من در برابر غرش های تند دشمنان و بد خواهان محو و نابود گردد و در دامان عمیق و پر شکوه درد، سر به گریبان فطرت خود فرو برم و درد و رنج #علی (علیهسلام) را تا اعماق روحم احساس کنم..."
🌹#شهید_چمران
╭━══━⊰♥️⊱━══━╮
•
•
•| #امیردلبرے🌿|•
.
رسولخدا صلواتاللهعلیهوآلهفرمودند :
هفتسالملائکهبر منو علیصلوات..
فرستادند زیرا کهدر اینمدتکلمه #شهادت
ازاحدیبهآسمانبرنخواستمگر از من و
علی...!🥰°🤍|
.
🌌《 ینابیع الموده،باب ۱۲ 》
.
ابنعباسمیگوید : هنگامشهادتِرسولخدا
صلیاللهعلیهوآلهوسلّم،کنار بسترایشان
بودم ، و متوجهحرکتلبهایآنبزرگوارشدم
نزدیکرفتهو گوشدادم،حضرتمیفرمود:
.
خداوندآ ؛ منتقربمیجویمبهتو،با ولایتِ
#علیبنابیطالبعلیهالسلام.....:)💗
.
و آنجا بود کهمتوجهشدم : #علی..
چه مقام و عظمتی دارد [😎💥]
←📄🔗اسرار معراجپیامبراسلام
.
#کپیصلواتینذرفرج+🍒
•
۳۴#روزمانده به عیدبزرگ سعیدغدیر
•
╰━══━⊰♥️⊱━══━╯
شیر... درکاسه ما نیست..😔
ولی اشک 😭
که هست....)
مایتیمان... همـــــــگی
کاسه به دستیم #علی ...😭
صلی اللَّه عَلَيْك یٰاقَسِيمَ الْجَنَّةِ
⬜️◻️◽️▫️🖤💔
https://eitaa.com/Ravie_1370
🌴🌹🕊🌷🕊🌹🌴
گذری کوتاه بر زندگی
#دانشمند_هسته_ای
#شهید_والامقام
#مصطفی_احمدی_روشن
#شهید_احمدی_روشن در ۱۷ شهریور سال ۱۳۵۸ در روستای سنگستان استان همدان متولد شد.
وی دوران کودکی خود را در خانواده ای فقیر گذراند. خانواده وی در محله ای واقع در پشت امامزاده یحیی همدان به نام محوطه آقاجانی بیگ و در خانه ی اجاره ای و قدیمی، با امکاناتی اندک زندگی می کردند .
پدر وی راننده مینی بوس بود و در دوران جنگ تحمیلی عراق علیه ایران سال های بسیاری را به مبارزه با دشمن بعثی پرداخت.
وی تحصیلات خود را در زادگاه خویش آغاز کرد. دوره تحصیلی راهنمایی را با رتبه عالی از مدرسه خیام همدان فارغ التحصیل شد و به دبیرستان ابن سینا رفت.
#شهید_احمدی_روشن هشتاد و پنجمین #شهید دبیرستان ابن سینای همدان است.
پس از آن نیز در آزمون سراسری سال ۷۷ شرکت کرد و وارد دانشگاه صنعتی شریف تهران شد و سپس در سال ۸۱ از این دانشگاه فارغ التحصیل شد.
وی دانش آموخته رشته مهندسی پلیمر از دانشگاه صنعتی شریف بود.
#شهید_احمدی_روشن با سن پایین حدود ۳۲ سال، دارای مقالات متعدد علمی در رشته پلیمر بود.
وی در سال ۱۳۸۰ و در دوران تحصیل خود در این دانشگاه در پروژه ساخت غشاهای پلیمری برای جدا سازی گازها که برای اولین بار در کشور انجام می شد، همکاری داشت. او همچنین دارای چندین مقاله ISI به زبان های انگلیسی و فارسی بود و در زمان شهادت دانشجوی دکترای دانشگاه صنعتی شریف و از نخبگان این دانشگاه به شمار می رفت که مسئولیت معاونت بازرگانی سایت هسته ای نطنز را نیز به عهده داشت.
به گفته دوستانش وی شخصی ولایتمدار و از شاگردان آیت الله خوشوقت استاد اخلاق تهران بود. شخصی شوخ و باصفا و در عین حال مدیری جدی و قاطع. سرانجام این مرد الهی در ۲۱ دی ۱۳۹۰ پس از خروج از منزل در ساعت ۸:۳۰ صبح توسط یک موتورسیکلت سوار با چسباندن یک بمب مغناطیسی در خیابان گل نبی تهران، میدان کتابی #ترور شد.
از #شهید_احمدی_روشن یک فرزند به نام #علی به یادگار مانده است.
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهـش_پر_رهرو
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
گذری بر زندگی
#حر_انقلاب_اسلامی
#شهید_والامقام
#شاهرخ_ضرغام
#قسمت_بیستم_و_ششم
🍁هر کدام از کسانے کہ بہ گروه آدم خوارها ملحق مےشدند ماجراهائے داشــتند . مثلا #علے_ترياکے قبل از انقلاب هم دانشجو بود و بہ زبان انگليسے مسلط بود . #علے جذب #سید_مجتبے_هاشمے شده بود . بعدها مواد را ترك كرد و بہ يكے از رزمندگان خوب و شــجاع تبديل شد . #علے در عمليات كربلاے پنج به #شهادت رسيد .
🍁شــخص ديگرے بود كه براے دزدے از خانہ هاے مردم راهے #خرمشــهر شده بود . او با #ســيد آشنا مےشود و رفاقت او با #سيد به جائے رسيد كہ همہ كارهاے گذشتہ را كنار گذاشت . او به يكي از رزمندهہاے خوب گروه #شاهرخ تبديل شد . در گروه #شاهرخ همہ جور آدمی بود . مثلا شخصے بود کہ فارغ التحصيل از آمريکا بود . افراد بے نمازے بودند که در همان گروه بہ تبعیت از #شاهرخ نماز خوان شدند تا افراد #نماز شب خوان .
🍁اکثر نيروهایے کہ جذب گروہ #فداییان_اسلام مےشدند وارد گروه آدم خوارها مےشدند .
وقتے #شــاهرخ براے #نماز جماعت مي رفت همه ے بچہ ها بہ دنبالش بودند . #سيد_مجتبے امام جماعت ما بود . دعاے #توسل و دعاے #کميل را از حفظ مےخواند و حال معنوے خوبے داشت. در شرايطے که کسے از اون بچہ ها بہ فکر #معنویات نبودند ، #ســيد به دنبال اين فعاليتہا بود و خوب نتيجہ ميگرفت .
🍁در همان روزها پســركے بہ نام #رضا حدود #پانزده_ســالہ همیشہ با #شــاهرخ بود . مثل فرزندے كه همواره با پدرش باشد . با تعجب گفتم #شاهرخ رضا پسر شماست ؟ #شاهرخ خندید و گفت : نه این پسر همون مهین خانم هست که توی کاباره پل کارون بود . آخرین بارے کہ براش خرجے بردم گفت : رضا خیلے دوست داره بره #جبہـہ و پسرش را بہ من سپرد ، من هم آوردمش #جبہہ .
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
🌴🥀🌹🕊🌹🥀🌴
#شهیدانه
#سیره_شهدا
#شهید_والامقام
#علی_امرایی
#شهید مدافع حرمی که ۸ یتیم را سرپرستی میکرد ...
کارمند کمیته امداد توضیح داده بود که ۲ خانواده و ۳ یتیم تحت پوشش و حمایت مالی #علی آقا بودند.
یعنی #علی مجموعاً ۸ یتیم را سرپرستی میکرده.
تازه بعد از یک عمر زندگی با #علی فهمیدم که درآمدهایش را کجا خرج می کرده و من که مادرش بودم نفهمیدم علی چه کار میکرد!
یک خیّر به تمام معنا
#پدر_شهید مدافع حرم #علی_امرایی میگوید پس از #شهادت فرزندم کمکم متوجه کارهای خیر او شدیم و حتی فهمیدم سرپرستی چند کودک را برعهده داشته و از او به عنوان «کمسنترین خیّر» تقدیر شدهبود.
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#ماملتامامحسینیم
🌹🍃🌹🍃
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
🇮🇷🇵🇸
شاهـدِ تکـرارِ تاریخیـم دراین روزها...
بارِ دیگـر یک #عـلــی خیبـرگشـایـی می کنـد
#مدافع_عشـــــق
#قسمت_هفتاد_و_یکم
❤️#هوالعشــــــق
سمتم می آید، پارچ را از دستم میگیرد وزل میزند به صورتم!!این اولین باراست که اینقدر راحت نگاهم میکند.
_راستش...اولا حلال کنید من قایمکی شماره شمارو ظهرامروز از گوشی فاطمه پیدا کردم...دوما فکر کردم شایدبهتره اول به شما بگم!...شاید خود علی راضی تر باشه...
اسمش را که میگوید دستهایم میلرزد.
خیره به لبهایش منتظر میمانم
_من خودم نمیدونم چجوری به مامان یا بابابگم...حس کردم همسر از همه نزدیک تره...
طاقتم تمام میشود
_میشه سریع بگید...
سرش را پایین می اندازد.با انگشتان دستش بازی میکند...یک لحظه نگاهم میکند..."خدایا چرا گریه میکنه.."
لبهایش بهم میخورد!...چند جمله را بهم قطار میکندکه فقط همین را میشنوم
_....امروز...#خبرررسید#علی...#شهید...
و کلمه آخرش را خودم میگویم
_شد!
تمام بدنم یخ میزند.سرم گیج و مقابل چشمهایم سیاهی میرود. برای حفظ تعادل به کابینت ها تکیه میدهم. احساس میکنم چیزی در وجودم مرد!
نگاه آخر علی!...جمله ی بی جواب علی...
پاهایم تاب نمی آورد. روی زمین میفتم...میخندم و بعد مثل دیوانه ها خیره میشوم به نقطه ای دور... و دوباره میخندم...چیزی نمیفهمم....
"دروغ میگه!!...اون برمیگرده!!...مگه من چند وقت....چند وقت...اون رو داشتم..."
گفته بود منتظر یک خبر باشم...
زیر لب باعجز میگویم
_خیلی بدی...خیلی!
فضای سنگین و صدای گریه های بلندخواهرها و مادرش...
ونوای جگرسوزی که مدام در قلبم میپیچد!..
+این گل را به رسم هدیه
تقدیم نگاهت کردیم
حاشا اینکه از راه تو
حتی لحظه ای برگردیم...
#یا زینب...
✍ ادامه دارد ...
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج »
╭┅──🍀🌻🌺🌼🍀─┅╮
https://eitaa.com/Ravie_1370
╰═━⊰🍀🌻🌺🌼🍀⊱━═╯🦋🦋