🌹فرازی از زیارت آل یاسین
💜السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَعْدَ اللَّهِ الَّذِي ضَمِنَهُ.
💕 سلام بر تو ای وعده خدایی که خداوند آن وعده را تضمین کرده!
سلامتی آقا امام زمان و تعجیل در امر فرج صلوات 🌺
4588033962.mp3
3.51M
#کتاب_صوتی_وظایف
#وظایف_منتظران
#امام_زمان
🔴 قسمت یازدهم وظایف منتظران
🔵 اتفاق و اجتماع بر نصرت امام
🎙️#ابراهیم_افشاری
.
.
بزرگواران توصیه میشود کتاب صوتی وظایف منتظران را هرروز دنبال کنید . 👌
استاد بسیار عالی و خودمونی بحث مهدویت و انتظار رو بیان کردند 👌حتما گوش بسپارید. 🌹
#اللهم عجل لولیک الفرج 🤲
🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟
✅رایــحـہ خـوش معروف
🇮🇷 @Rayeheyekhoshmaroof
🇮🇷 رایــحـہ خـوش معروف 🇮🇷
#خانواده_ولایی8⃣1⃣ 📌"یه دین کاملا سیاسی" 🔻اینا رو ما نمیگیم که! خود غربی ها دارن تظاهرات میکنن
#خانواده_ولایی 9⃣1⃣
📌"یه ساختمان مقدس"
🔸ما میخوایم به این موضوع بپردازیم که نهال ولایت در نهاد خانواده چگونه شکل میگیره؟
🔷قبل از اینکه به رابطه نهال ولایت با نهاد خانواده بپردازیم
اجازه بدید اول درمورد "نهاد خانواده" صحبت بکنیم
یک روایت عجیب از رسول اکرم تقدیم میکنم:
🌺پیامبر اکرم ص در مورد نهاد خانواده میفرماید:
🌹نهادی در اسلام بنا نشده عزیزتر و گرامی تر نزد خداوند متعال جز ازدواج و تشکیل خانواده...☺️
در اسلام این بنا ارزشمندترین بناست.
✅ به همین دلیل ازدواج یه قداستی پیدا میکنه
یه کار حیوانی نیست!
🔴⛔️
نگاه معنوی دارن.
✅خیلی از جوانان مومن الان نگاهشون اینجوریه
🔴نعوذبالله به همسرشون به دید حیوان نگاه نمیکنن.
⛔️نمیگن با کی زندگی کنم؟
✅ میگن با کی بندگی کنم؟☺️🌺
🌹 #زیبایی های _ ولایت
🌹 #استاد - پناهیان
🌹 #ادامه دارد . . .
┄┅═══✼✨🦋✨✼═══┅┄
✅رایــحـہ خـوش معروف
🇮🇷 @Rayeheyekhoshmaroof
🌹« تجربه_من _ شماره ۱ »🌹
قسمت_اول
۱۰ سال پیش زمانی که ۱۶ ساله بودم و مشغول درس و مدرسه، رویاهای بزرگی داشتم برای آینده ی تحصیلیم، اما خدا خواست و با یکی از خواستگارانم که خیلی سنتی باهم آشنا شده بودیم در آبان ۹۱ ازدواج کردیم.
خبر ازدواجم که تو فامیل پخش شد، هرکی از هر طریقی میتونست میخواست پشیمونم کنه، میگفتن صبر کن الان خیلی زوده و هزارتا فرصت بهتر ممکنه برات پیش بیاد اما منو همسرم تصمیمونو گرفته بودیم و قرار بود یه زندگی خوب و شیرین باهم شروع کنیم
همسرم هم سنی نداشت و تازه اول راه بود دانشجوی حقوق بود و نه سرمایه ای نه پس اندازی نه خونه نه ماشین، هیییییچ😂
اما به لحاظ معنوی آدم فقیری نبود، توکل به خدا داشت یه دل پاک که میخواست نون حلال بیاره سر سفره مون😊
مرداد ۹۳ بعد از یه دوره نامزدی نسبتا طولانی و گذروندن روزای تلخ و شیرین بالاخره رفتیم سر خونه زندگیمون
همون ابتدای زندگی هردومون دلمون میخواست صاحب اولاد بشیم چون هم اختلاف سنیش با خودمون کمتر باشه و هم بشه زودتر دومی رو هم آورد اما کلا تا حرف بچه میشد همه میگفتن با این وضعیت کار شوهرت حداقل باید چهارپنج سال صبر کنید تا تکلیفتون روشن شه چون همسرم همچنان دانشجو بود و هیچ جا برای حتی یه کار پاره وقت هم قبولش نمیکردن.
همه زمانش رو گذاشته بود برای آزمون های استخدامی دادگستری تا برای قضاوت پذیرش بشه اما انگار یه گره کوری تو کار بود که قرار نبود باز بشه
با وجود همه مشکلات ما خدارو داشتیم و میدونستیم پشت مونو خالی نمیکنه این شد که به محض اینکه عروسی کردیم از خدا فرزند خواستیم و خداوند خواسته مون رو اجابت کرد
شهریور ۹۳ دیگه مادر و پدری بودیم که برای اولین بار صدای قلب فرزندشون رو شنیده بودن و حالا با خوشحالی میخواستن یه ماه عسل سه نفره برن پابوس آقا امام رضا (ع)
همسرم پولی نداشت خرج سفر کنه، یه پس انداز جزئی داشتیم که به زور هزینه یه بلیط اتوبوس شد
تو مسیر خیلی اذیت شدم و شرایط اتوبوس برای نی نی خوب نبود این شد که تا رسیدیم مشهد متوجه درد شدید کمر شدم و فوری به پزشک مراجعه کردیم پزشک هم گفت به هیچ عنوان نباید راه بری یا بشین یا دراز بکش
خیلی خورد تو ذوقمون ما اومده بودیم ماه عسل و یه لباس کوچولو هم آورده بودم تا خودم تبرک کنم کنار ضریح!! همسرم همون روز یه ویلچر کرایه کرد و کل سفر منو با ویلچر میبرد همه جا رو نشونم میداد کلی هم واسه خوشبختی مون دعا میکرد، هرکی مارو میدید فکر میکرد همسرم با فداکاری باهام ازدواج کرده😅
اون سفر بیادموندنی ترین سفرمونه چون اولین و آخرین سفر دوتاییمون بود😂 درسته هیچ پولی نداشتیم که بخوایم چیزی اونجا برای خودمون بخریم اما همه دلخوشی مون شده بود اون وروجک و اینکه ازش مراقبت میکردیم، حالمون خوب بود
روزای آخر سفر ویارم شروع شد، یه ویار خیلی شدید که هیچی نمیتونستم بخورم حتی آب!!! حتی از آب هم بدم میومد
تمام ۹ ماه بارداری رو ویار داشتم و حتی تا دوماه بعد از زایمانم هم این ویار ادامه داشت ۲۵ کیلو در این ۹ ماه وزن کم کردم و بعد از زایمان حتی بعضی از دوستامم نمیشناختنم
اردیبهشت ۹۴ حسین آقای ما به دنیا اومد و زندگیمون رو شیرین تر کرد اما کاش میشد اون شیرینی هارو بچشم و یادم بمونه!! بعد از زایمان دچار افسردگی شدم و همزمان بخاطر اینکه در بارداری وزن زیادی رو از دست داده بودم آنزیم های کبدیم آنرمال شدن و پرکاری تیروئید هم رمقی برام نذاشت. تا حدودا ۳ سال دارو مصرف میکردم
تو اون ۳ سال همسرم برای منو پسرم هم پدری کرد، هم همسری هم مادری هیچوقت یادم نمیره شبایی که تا صبح بچه رو پاش بود، تو یه دستش کتاب و با اون دستش هم موهام رو نوازش میکرد تا آروم باشم
همچنان تحت فشار شدید اقتصادی بودیم همسرم هیچ درآمدی نداشت و شانسی که داشتیم این بود که مستاجر نبودیم و زیر زمین منزل پدرشوهرم ساکن بودیم اما تو خرجای عادیمون میموندیم
این شد که دست به کار شدم و ضمن اینکه بطور جدی زبان انگلیسی رو میخوندم و گاهی تدریس هم میکردم چه خصوصی چه تو آموزشگاه، خیلی کارهای دیگه رو هم امتحان کردم. از انجام کارهای تحقیقاتی دیگران بگیر تا تولید محتوا برای موسسات فن بیان و دوخت روسری و تولید ست هفت سین و پیازداغ فروختن و هرکاری که پول حلال داشته باشه اما نمیدونیم چرا گره از کارمون باز نمیشد
همسرم همچنان مشغول گذروندن دوره ها و دادن امتحانات ورودی دادگستری منم که...
بعضی روزا به همسرم میگفتم این بچه یه لباس درست درمون نداره، همه بچه هاشونو آتلیه میبرن یه عکس یادگاری میگیرین این بچه یه عکس هم نداره
همسرم میگفت لبتو به شکر باز کن نه شکایت، مگه همون روز اول نگفتیم خدایا توکلمون به خودته؟! شاید خدا میخواد ببینه تا کجا، پای حرفمون هستیم . ادامه در پست بعد👇
#جهاد_فرزند_آوری
#امر_به_معروف
🍀رایــحـہ خـوش معروف🍀
🇮🇷 @Rayeheyekhoshmaroof
🌹 « تجربه_من _ شماره ۱ »🌹
قسمت_دوم
بعد از مدتی همسرم تصمیم گرفت بره سربازی تا برای وکالت اقدام کنه، در دوران سربازی ماهی ۶۰۰ هزارتومان حقوق میگرفت.(سال۹۶_۹۷) اون روزا خیلی خوشحال بودیم و فکر میکردیم میشه باهاش یه تکونی به زندگیمون بدیم.
خرداد سال ۹۷ تصمیم گرفتیم مجدد از خدا فرزند بخوایم. همچنان معتقد بودیم با اینکار نظر رحمت خدا رو جلب میکنیم. باز هم توکل به خودش کردیم و من یک ماه بعد مجددا مادر شده بودم!
به محض شروع بارداری دومم خانواده همسرم بنایی و تعمیر منزلشونو شروع کردن و با اسباب و اثاثیه اومدن منزل ما ... من همه ی وسایلمو جمع کردم و با یه چمدون لباس رفتم تو یه اتاق شیش متری
قرار بود بعد از منزل خودشون یه دستی هم به سر و روی منزل ما بکشن چون خونه ای که توش بودیم چهل سال ساخت بود و ما که زیر زمین بودیم از شدت رطوبت همه ی دیوار ها تا ارتفاع یک متر دلمه دلمه شده بود و نم بالا داده بود
پنج ماه به اون منوال گذشت و ویار من همچنان سنگین، بعلاوه سردرد های عجیب که گاهی تا دو روز طول میکشید و گاهی وقتا من صبح تا شب و شب تا صبح تو همون اتاق شیش متری خونه تنها با یه سطل میگذروندم چون حالم خیلی بد بود
بعد از پنج ماه نوبت به منزل ما رسید و من با همون یه چمدون رفتم بالا تو واحد مادرشوهرم مجدد ساکن یه اتاق کوچیک شدم، اونجا یه مقدار از ویارم کم شد و چون خیاطیم خوب بود، چرخمو راه انداختم با پول یه ست هفت سین که برای مشتری درست کرده بودم یکم پارچه خریدم یه ست آشپزخونه برای خودم دوختم. انقد قشنگ شده بود که وقتی بردم همون مغازه ی پارچه فروشی و به فروشنده نشون دادم، فوری پارچه ی هشت تا سرویس رو بهم داد و گفت آماده شون کن و پول خوبی هم قرار شد بعنوان دستمزد بده
خیلی خوشحال بودم چون میخواستم با پول دستمزد برای دختری که تو دلم بود وسایل ناز دخترونه بخرم.
اما دوسه روز که کار کردم کمردرد عجیبی اومد سراغم، دیگه کار بجایی رسید که دیدم یا باید قید سلامتیمو بزنم یا اینکه هر طور شده سرویسا رو بدوزم!!!
اون روز خیلی گریه کردم بیشتر از هروقت دیگه ای. همسرم هم سربازی بود و من تنها تو اون اتاق خیلی حس غریبی بهم دست داد با خدا حرف زدم گله کردم ازش، گفتم دستمون تنگه، من برای خودم چیزی نمیخوام این بچه روزی خور خودته خداجونم من فقط خواستم براش یکم لباس بخرم که لباسای پسرونه ی داداششو نپوشه!!! اینم نمیشه؟! باشه من سرویسارو میبرم پس میدم ولی انتظار ندارم ازت دخترم بدون لباسای خوشگل بمونه
همون روز سرویس رو بردم پس دادم یادمه انقدی پول ته جیبم نبود که رفت و برگشت از بازار تا خونه رو تاکسی بگیرم مجبور شدم پیاده برم و بیام مسافت خیلی خیلی طولانی بود و خیلی اذیت شدم.
اما بعد از اون روز یهو همسرم با یه جعبه شیرینی نارنجکی اومد خونه و گفت یه وام دانشجویی با سود کم و قسط طولانی براش جور شده و همزمان هم یه پاداش خوب تو سربازی بهش داده بودن!!!
رو پا بند نبودم. منی که حتی امید نداشتم یه آبکش نو بتونم بخرم برای خونه ی جدید
یهو یه سرویس قابلمه ی تفلون برا خودم خریدم، فرش ۹ متری خریدیم کلی خرت پرت برای خونه
یه سیسمونی ناز دخترونه و از همه مهمتر برای خونه ی جدید مبل جدید هم خریدیم و تازه کلی پول اضافه هم اومد. باورمون نمیشد که یهو همه چی تغییر کرد.
هی بی مناسبت برامون کادو میفرستادن و اصن افتاده بودیم تو رودخونه ی خوشی انگار 😂
بلاخره بنایی منزل ماهم تموم شد و جابه جا شدم تو خونه ی نو، یه هفته بعدم در اسفند ۹۷ دختر نازم بدنیا اومد. اومد و کللللی خیر و برکت و رحمت آورد تو زندگیمون...
شادی و خوشحالی زندگیمون چندبرابر شده بود و رزق مادی و معنویمون روز به روز بیشتر میشد. من تو اون ایام چشمم انگار بازتر شد و فهمیدم خودم یه اشتباهاتی داشتم که راه ورود رزق وروزی به زندگیمونو بسته بودم. وگرنه خدا همیشه برامون بهترین رو کنار گذاشته بود!! چون با اصلاح یکسری عادتها مثل خوندن اذان و اقامه قبل هر نماز، خواندن نماز اول وقت، جلوگیری از اسراف، خوشرفتاری با همسر و والدین و... دیدم انگار یکی یکی گره های کور زندگیمون شل شدن و داشتن باز میشدن
این وسط هرکی ازم میپرسید شوهرت هنوز کار نداره سخت نیست دوتا بچه ؟! پشیمون نیستی؟!؟ میگفتم نه خدا کم نمیذاره!! سختی و مشکلات گاهی وقتا بود اما با چشم خودم میدیدم که خدا داره برامون پیش میبره و خدا نمیذاره شرایطی که به مو بند شده پاره شه!!! خدای مهربون من❤️ ادامه در پست بعدی 👇
#جهاد_فرزند_آوری
#امر_به_معروف
🍀رایــحـہ خـوش معروف🍀
🇮🇷 @Rayeheyekhoshmaroof
🌹 « تجربه_من _ شماره ۱ »🌹
قسمت_سوم
دخترم که یکساله شد تو یه شرکت خیلی خوب و با صاحبان متدین و فضای کاری عالی برای همسرم یه کار عالی پیدا شد و بدون اینکه حتی ازش سابقه کار بخوان قبولش کردن و افتادیم تو جاده ای که روز به روز قشنگیاش بیشتر میشد.
به محض اینکه دستمون یکم باز شد، مجالس روضه های ماهیانه رو شروع کردم و تو ولادت ها هم یه جشن کوچیک داشتم
برای دخترم پارچه خریدم، خودم لباسای قشنگ دوختم و روسری براش دوختم و دخترمو نذر خانمفاطمه ی زهرا علیه السلام کردم.
یه چرخ سردوز خریدم و مجدد شروع به کار کردم، لباس کودک سفارشی میدوختم و درآمد خوبی هم داشت و مهمتر اینکه برکت عجیبی داشت!!! پول حاصله از اینکار ته نمیکشید مشتری ها هم راضی بودن و همش دعای خیر میکردن و من هربار بیشتر شرمنده ی گل روی خدا میشدم
تا اینکه در آبان ۱۴۰۰ از خداوند فرزند سوم رو خواستیم. اون زمان حقوق همسرم ۴ میلیون بود اما به محض شروع بارداری سومم قراردادش رو دائمی کردن و حقوقش دوبرابر شد. تو ماه پنجم بارداریم یکبار با یکی از دوستانم صحبت میکردم درباره فرزندآوری، که به من گفت چرا دوباره باردار شدی؟! پشیمون میشیا!!!
گفتم نه اتفاقا پشیمونیم اون زمانی هست که دیگه فرزندی نیارم و منو تو صحرای محشر قرار بدن کنار زنان کوفی
پرسید چرا کوفی؟! گفتم اونها همون زنانی هستن که وقتی دیدن امام زمانشون (امام حسین «ع») نیاز به یاری داره با تحویل دادن شمشیرهای همسرانشون و دریافت طلا، یاری شوهرانشون رو از امامشون دریغ کردن و امامشون رو غریب و تنها رها کردن!!! و اون فاجعه رو رقم زدن
من هم الان میدونم امام زمانم نیاز به یاری داره و اگه رحم سالمی که دارم رو دریغ کنم و یه سرباز سیاهی لشکر هم شده برای آقا نیارم قطعا پشیمون میشم اون روزی که پشیمونی سودی نداره!!! و اونوقت با اون زنان کوفی هیچ فرقی ندارم!!
دوستم گفت حرفت درسته اما به تربیت بچه هات فکر نمیکنی؟! تو این جامعه چجوری میخوان بزرگ بشن؟؟ گفتم من هیچ ادعایی ندارم در مورد تربیت بچه ها، اما نیت کردم تا جایی که در توانم هست تلاشم رو بکنم و فرزندانم رو تقدیم کنم به امام زمانم و و در تربیت شون کوتاهی نکنم نتیجه رو هم سپردم به خدا... و خدایی که من میشناسم هیچ وقت کاری که با تمام وجود به خودش واگذار کردیم رو به خودمون برنمیگردونه!!
خدا برای فرزند سومم تدارک دیگه ای دیده بود. یک روز که همسرم برگشتن خونه گفتن قراره بعنوان مهمان ببرنمون سفر عتبات!!!! من قبل از اون هیچوقت به عتبات مشرف نشده بودم.😍
بعد از اون سفر که به اتفاق بچه ها رفتیم پابوس آقا امیرالمومنین و امام حسین علیه السلام زندگی معنوی ما ازین رو به اون رو شد.
رزق و روزی مادی و معنوی ما هر روز که آفتاب طلوع میکنه، به لطف خدا بیشتر میشه و میدونم روز های قشنگتری در انتظار همه ی کسانی هست که با خیال راااااحت همه ی امور زندگیشون رو سپردن بخدا و از حسن انتخاب خدا برای خودشون مطمئنن!
بعد از ۱۰ سال دیگه نیاز نیست برای کسی کار کنم و با تمام وجود برای سه فرزند دسته گلم مادری میکنم.
یک ماه بعد از تولد دختر دومم، همسرم که سالها تلاش کرده بود برای درسش، بالاخره در امتحان وکالت با نمره ی بالا قبول شد و الحمدالله نتیجه ی زحماتش و توکلش به خدای بزرگ و مهربون رو دید
هرکی میگه شما جنست جوره، هم پسر داری هم دختر، خوشبحالت. از ما میشنوه که ما برای خودمون نیاوردیم که به جوری جنسمون بسنده کنیم.
ما همه ی هستی مون رو مدیون آقایی هستیم که نذرمون رو پذیرفت و بخاطر آبرویی که پیش خدا داره خداوند به منه سراپا تقصیر نگاهی کرد و دستم رو گرفت
الهی هرکس تو این روزا ذره ای شک تو جودش هست برای فرزند سوم بخاطر مخارجش و تربیتش و...خدا قلبش رو آروم کنه و به اون اطمینان و یقین برسونتش که خدا خودش برای همه چیز کافیه❤️😍
#جهاد_فرزند_آوری
#امر_به_معروف
🍀رایــحـہ خـوش معروف🍀
🇮🇷 @Rayeheyekhoshmaroof
Ghalb_28_ostadshojae_softgozar.com.mp3
3.35M
#روانشناسی_قلب 28
❣بعضی ها فقط وقتی آروم اند که
يه شرایط خاصی توی زندگی شون حاکم باشه!
🔻وگرنه آرامش قلب شون بهم می ریزه!
راستی... چرا؟
🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸
🌟رایــحـہ خـوش معروف🌟
🇮🇷 @Rayeheyekhoshmaroof
با سلام واحترام☘️
عزیزان شرکت کننده لطفا اسامی شهدا رو نگه دارند و طبق لیست زیر هر روز به نیت یکی از شهدای کربلا یس رو ختم کنند.
🍀🍀 اسامی شهدای کربلای روز عاشورا
قرائت سوره مبارکه🌹 یس 🌹هرروز هدیه به یک شهید دشت گلگون کربلا
روز آخر مصادف با روز عاشوراست.
با توکل بخدا و به امید گوشه چشمی از سرورشهیدان اباعبدالله الحسین(ع)و یاران باوفایش.
اجرتان با حضرت زهرا(س).
التماس دعا...
زمان انجام ختم هر روز بعد از اذان صبح تا ۱۲ شب همون روز
زمان شروع : ۲۸ اردیبهشت پنج شنبه
زمان پایان: روز عاشورا.
روز 1🌹 جناب حر
روز 2🌹 ابراهیم بن حصین ازدی
روز 3🌹 ابوبکربن حسن بن علی
روز 4🌹 ابو ثمامه صائدی
روز 5🌹 ابو عمرو نهشلی یا خثعمی
روز 6🌹 اسلم ترکی
روز7🌹 امیه بن سعد طائی
روز 8🌹 انس بن حارث کاهلی
روز 9🌹 بریربن خضیر همدانی
روز 10🌹 جابربن حارث سلمانی
روز 11🌹 جابربن حجاج تیمی
روز 12🌹 جبله بن علی شیبانی
روز 13🌹 جعفربن عقیل بن ابی طالب
روز 14🌹 جعفربن علی بن ابی طالب
روز 15🌹 جناده بن کلب انصاری
روز 16 🌹 جندب بن خجیر خولانی
روز 17 🌹 جون
روز 18🌹 حبیب بن مظاهر
روز 19 🌹 حجاج بن مسروق جعفی
روز 20🌹 حلاس بن عمر راسبی
روز 21🌹 حنظله بن اسعد شبامی
روز 22🌹 زاهر، مولی عمرو بن حمق
روز 23🌹 زهیر بن قین بجلی
روز 24🌹 سالم بن عمرو
روز 25🌹 سعیدبن عبدالله حنفی
روز 26🌹 سلمان بن مضارب بجلی
روز 27🌹 سوار بن منعم
روز 28🌹 سوید بن عمرو خثعمی
روز 29 🌹 عبدالرحمن بن عروه غفاری
روز 30🌹 عبدالرحمن بن عقیل بن ابی طالب
روز 31🌹 عبدالله بن حسن بن علی (ع)
روز 32🌹عبدالله بن عقیل بن ابی طالب
روز 33🌹 عبدالله بن علی بن ابی طالب (ع) 🌹
روز 34🌹 عبدالله بن عمیر کلبی
روز 35🌹 عبدالله بن مسلم بن عقیل
روز 36🌹 عثمان بن علی بن ابی طالب (ع)
روز 37🌹عمار بن حسان طائی
روز 38🌹 عمرو بن جناده انصاری
روز 39🌹 عمرو بن قرظه انصاری
روز 40🌹عون بن جعفر
روز 41🌹 عون بن عبدالله بن جعفر
روز 42🌹 عون بن علی بن ابی طالب (ع)
روز 43🌹 قاسط بن زهیر تغلبی
روز 44🌹 مالک بن عبدالله جابری
روز 45🌹 مجمع بن عبدالله عائذی
روز 46🌹 محمد بن عبدالله بن جعفر
روز 47🌹 مسعود بن حجاج
روز 48🌹 مسلم بن عوسجه اسدی
روز 49🌹 مسلم بن کثیر ازدی
روز 50🌹 منجح، مولی الحسین (ع)
روز 51🌹 عبدالله بن عروه غفاری
روز 52🌹نعیم بن عجلان انصاری
روز 53🌹 وهب بن عبدالله کلبی
روز 54🌹 هفهاف بن منهد راسبی
روز 55🌹 یزید بن ثبیط (ثبیت) عبدی
روز 56🌹 یزید بن مغفل جعفی
روز 57🌹 سیف بن حارث بن سریع جابری
روز 58🌹 سیف بن مالک عبدی
روز 59🌹 شوذب ، مولی شکر
روز 60🌹 ضرغامه بن مالک
روز 61🌹 عابس بن ابی شبیب شاکری
روز 62🌹 عامر بن حسان بن شریح طائی
روز 63🌹 عامر بن مسلم عبدی
روز 64🌹 نافع بن هلال
روز 65🌹 بکر بن حی
روز 66🌹 عبدالله بن عبدالله ارحبی
روز 67🌹 عبدالله بن عبد ربه انصاری خزرجی
روز 68🌹 حضرت علی اصغر(ع)
روز 69🌹 حضرت قاسم بن الحسن(ع)
روز70🌹حضرت علی اکبر(ع)
روز 71🌹 حضرت ابوالفضل(ع)
روز 72🌹 امام حسین (ع)