• • • 🏴
[ #رحݪتیاشہادت...! ]
بہ خدا قسم رسول خدا {صݪےاللهعݪیہوآݪہوسݪم} مسموم شد
و در اثر مسمومیت از دنیـا رفتـ...!
#ڪتباهلسنت⇩
📚منبع| مستدرڪصحیحین ، جݪد۳ ، صفحہ۶۱ ، حدیث۴۳۹۵
↳| @Razeparvaz|🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•🕊🍃••
#کریم_اهل_بیت
✨ڪبوتـــــر حـــــرم
قربونکبوترایحرمتامامحسن
↳| @Razeparvaz|🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#جمعہ
بے ٺو اێ صاحب زمـــــان
بے قرارم هر زمـــــان...
↳| @Razeparvaz|🏴
•••📖
#بخش_دوازدهم
#کتابآنبیستوسهنفر📚
محل جدید خدمت ما انبارهای کارخانه لوله نورد اهواز بود.👨🔧👨🏻🔧
آن روزها در انبارهای کارخانه، به جای لوله، گلوله و صندوق های مهمات روی هم چیده شده بود و هر روز چند آیفا از جبهه های اطراف برای دریافت مهمات به آنجا میآمدند.📦🚙🚛
ما وظیفه داشتیم صندوق های سنگین فشنگ و نارنجک و گلوله های آرپی جی را از داخل انبار بیرون بیاوریم و با احتیاط یکی یکی روی هم توی کامیون بچینیم و بفرستیم برای رزمندگان.😌⚙ اتاق کوچکی هم نزدیک انبار به ما دادند، با یک والور نو و چند پتو ..😄
مسئول انبار مهمات جوانی ساده دل بود از اهالی اصفهان💛
چند روز که گذشت کم کم با شوخ طبعیِ جمعِ پنج نفره ما کنار آمد.☺️ گاهی خودش هم بذله گویی میکرد. از مسئولیتی که داشت راضی نبود.🤕✊🏻
آن را در شأن خودش نمیدید. وقتی فهمید تازه از خط مقدم آمدهایم بیشتر کسر شأنش شد و احساس کوچکی کرد.😓💔
برای جبران این کمبود، وقتی ماشینی برای بار زدن وجود نداشت، برای ما خاطرات جبههای را تعریف میکرد که قبلاً آنجا خدمت کرده بود.💁🏻♂
او، با پرداختن به اتفاقات و موقعیت های خطرناکی که در جنگ برایش پیش آمده بود، سعی میکرد به ما بفهماند یک انباردار معمولی نیست😌، بلکه رزمنده ای است که عجالتاً در آن پست کار می کند.😎هر چه بود، پسر با بامعرفت و مخلصی بود.✋🏼
فکر میکردیم شاید او هم ریش فرماندهش را سوزانده و به این مکان تبعید شده!🤣اما نه؛ او آرام تر از این حرف ها بود ..😁🤦🏻♂
در آن محل روزهای سخت و شب های راحتی داشتیم🤲
به جای سنگرهایی که با هر باران تا نیمه پر از آب می شدند،🙁💧اتاقی و والوری داشتیم و شب نشینی های فراموش نشدنی که به شوخی و خنده می گذشت🤩؛ به خصوص آن شب که جوانک انباردار داشت از حضورش در عملیات بستان تعریف می کرد.🙊🤠
#ادامهدارد ..🖇
#انتشاراتسورهمهر🖨
#کپیفقطبانامانتشارات❗️
↳| @Razeparvaz|🏴
•••📖
#بخش_سیزدهم
#کتابآنبیستوسهنفر📚
از حضورش در عملیات بستان تعریف میکرد.💁🏻♂🕶
داستانش به آنجا رسید که در میدان مین دشمن روی نیروهایشان رگبار بسته بود.😵 او، برای اینکه حجم آتش دشمن را به درستی برای ما روایت کند، گفت: «توی بد موقعیتی بودیم. از چپ و راستمون تیر می اومد؛ مثل گلوله!»😟
وقتی این را گفت، شلیک خنده ما به هوا رفت.😳😂🤣😆
بعد از آن، همیشه سر به سر جوانک انباردار میگذاشتیم و میگفتیم: «حالا واقعاً مثل گلوله تیر می اومد؟»😯😂
این دوستی و صمیمیت میان ما و انباردار تا روز آخری که آنجا بودیم ادامه پیدا کرد.✨
او به محسن بیشتر از همه ما علاقه مند شده بود.😍 چون نقاشی اش خوب بود و روی جعبه های مهمات با زغال شکل های جالبی می کشید؛🧐🎨 از جمله تصویر رزمندهای در حال شلیک، که زیر آن مینوشت: «برادر رزمنده، به خاطر پیرزن روستایی هم که شده لطفاً در مصرف مهمات صرفه جویی کن!»😢💔 علیجان هم به او می گفت: «حالا خوبه تا دیروز خودت با همین گلوله ها گنجشک می زدی!»😐😂🤦🏻♂
روزی یکی از رانندهها، که برای بردن مهمات آمده بود، نامه ای از فرمانده جوان برایمان آورد.🚛🔖
او خواسته بود به محل خدمتمان برگردیم.😲 با خوشحالی کوله پشتی هایمان را بستیم.🤩🎒
روی صندوق های مهمات، که خودمان آن ها را بار زده بودیم، نشستیم و به سنگرهایمان برگشتیم.🚚
بعد از آن هرگز فرمانده جوان را اذیت نکردیم.😬💚
دو ماه از حضورمان در جبهه نورد گذشت...
روزی فرمانده، که لباس پاسداری اش را پوشیده و پوتین های واکس زده اش را به پا کرده بود😎، خبر داد که روز بعد نیروهای جدید برای تحویل گرفتن به خط میآیند و ما میتوانیم به خانههایمان برگردیم😀🚎
روز بعد، در پادگان گلف اهواز تسویه حساب کردیم. تفنگ و خشاب هایمان را به اسلحه خانه دادیم و با همان لباس های خاکی عازم گاراژ اتوبوسها شدیم.🚎🚌 بلیت گرفتیم و به کرمان برگشتیم.👋🏼 روستای ما، هور پاسفید، بوی نوروز میداد.🌿 سال 1360 داشت تمام میشد.📆
#ادامهدارد ..🖇
#انتشاراتسورهمهر🖨
#کپیفقطبانامانتشارات❗️
↳| @Razeparvaz|🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
|پس ڪے مےآیے آقا...؟!😔
↳| @Razeparvaz|🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
قلــبڪسےدرشهربراێٺومےٺپد
اێخوببےنهایٺشبهاێمنبیــــا
↳| @Razeparvaz|🏴
"رازِپَـــــرۈاز"
#استوری |پس ڪے مےآیے آقا...؟!😔 ↳| @Razeparvaz|🏴
.
با ندبہ ما نیامدی؛ حرفی نیست..
یک جمعہ تو گریهکن کہ ما برگردیم :)🥀
.
↳| @Razeparvaz|🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙🎥...|
عمریہگریہٺوایوونحسنرویامہ
هرامامزادهمیرمحسنجلوچشمامہ...🍃
↳| @Razeparvaz|🏴
[• #شادکردنمؤمن😁 •]
امامرضا﴿؏﴾:
آن کس کہ اندوهے از قلب
و چهرهی انسـان مؤمنے بِزداید،
خداوند در روز رستـاخیز اندوه
از قلبشبِزداید♥️😅
📚اصولکافی؛ج۲؛ص۲۰۰
#حدیثبیستویکم
#چهلحدیثزندگےساز
↳| @Razeparvaz|🏴
یکی از تکه کلامهایش این بود ڪه:
"نماز رو ول کن! خدارو بچسب..."
همیشه برایم عجیب بود این حرفش روزی از او پرسیدم معنی این حرفت چیست..؟
خندیدوگفت:
داداش! یعنی اینکه همه نمازت باید برای خدا باشه و همش به فکرخدا باشی...♥️
#شهیدمصطفیصدرزاده🌱
↳| @Razeparvaz|🏴
°•°•°
#پنجرهفولاد
کاخهمهشاهانجهانراکهبگردی
دربارکسیپنــــجرهفولادندارد
#امامالرئوف🧡
↳| @Razeparvaz|🏴
4_5785280033853540840.mp3
5.58M
🎤•|کربلایۍامیرکرمانشاهۍ|•
🔊 هَوامُوداشتهوَقتیخورده
گِرهبهکارَمدِلَمخُوشهکِنارَم
امامرضا(ع)رودارم..؛💔😭•~
↳| @Razeparvaz|🏴
1_405864657.mp3
10.26M
﴾🎙🌱﴿
#رئـــــوف
امـام رضا!
میدونے ڪہ با ٺو دلخوشم...🌿
امـام رضا!
آرزومہ خادمٺ بشم🙃❤️
↳| @Razeparvaz|🏴