"رازِپَـــــرۈاز"
خمپارهای در کنارِ جوان ۱۶-۱۷ساله
به زمین خورد و سرش را از بدن جدا کرد
سر به زمین افتاد و از شیبِ ارتفاع
همینطور پایین رفت..
مرد میانسالی سراسیمه دنبال سر دوید
تا اینکه آن را از رویِ سیم خاردارها برداشت
و آورد گذاشت رویِ پیکر
و خودش را هم انداخت رویِ بدن شهید..
هرچه رزمنده میانسال را صدا زدم
که بلندشو بریم
الان وقت این کارها نیست
توجهی نکرد..
رفتم زدم پشت کمرش
سرش را برگرداند
دیدم به پهنایِ صورت اشک ریخته و
آرام آرام گریه میکند..
بهش گفتم بلند شو بریم
به زبانِ آذری با هقهق گریه گفت:
آقا یعقوب..!
میخواهی پدر را از پسر جدا کنی..؟!
خجالت کشیدم
بیاختیار گفتم:
السلام علیک یااباعبدالله..🖤
#سردارانبیسر📚
#قصهمابهسررسید..✨
@Razeparvaz|🖤°•.