eitaa logo
هیئت رزمندگان اسلام کهریزسنگ
225 دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
5هزار ویدیو
16 فایل
کانال اطلاع رسانی مراسمات،برنامه هاو فعالیتهای فرهنگی ، مذهبی ، اجتماعی "هیئت متوسلین به حضرت زهرا سلام الله علیها " @Razmandegan_eslam
مشاهده در ایتا
دانلود
ماجرای عمل «حسن مثنّی» فرزند امام مجتبی (ع) است. به این خاطر که پدر و پسر هر دو اسمشان حسن بود، نامیده می‌شد. «داوود» پسر «حسن مثنی» است. امّ داوود؛ مادر او، پیر شده بود. زمان متولد شدن داوود با زمان کودکی و طفولیت امام صادق (ع) مقارن بود؛ لذا [ام داوود،] به حضرت هم شیر داده بود. اینها در مدینه با هم همسایه بودند. داوود را گرفتند به زندان بردند. زندانی که نه شب داشت، نه روز داشت. حتی از بنی هاشم کسی اگر در زندان میمرد، جنازه اش را برنمیداشتند تا بوی تعفّن جسد همه را آزار بدهد. اینقدر تاریک و مخوف بود. شنید امام صادق (ع) مریض هستند، به عیادت حضرت آمدند. خود حضرت پرسیدند: «مادر از داوودت چه خبر؟» عرض کرد: «یابن رسول الله، کدام داوود؟ داوود در زندانی است که نه شب دارد، نه روز دارد، نه امکانات دارد و... هیچ کسی از این زندان، زنده بیرون نیامده است. بعد گفت آقا من برای پسرم به همه التماس دعا گفتم؛ ولی مرا بر شما حقی است. برای آزادی پسرم لطفی بکنید. حضرت فرمودند: «نزدیک ماه رجب است، زیاد استغفار کن، زیاد استغفار کن، زیاد استغفار کن، سیزدهم، چهاردهم و پانزدهم رجب روزه بگیر و این اعمال را انجام بده. ام داوود آنجا ایستاده بود تا حضرت برایش نوشتند. 🍃این ترتیب اعمال که الان «حاج شیخ عباس قمی» در مفاتیح آورده است را امام صادق (ع) برای ام داوود نوشتند. فرمودند: این برنامه [را انجام بده] و دیگر نگران نباش. ام داوود میگوید ماه رجب شد و استغفار میکردم، سیزده و چهارده و پانزده را روزه گرفتم. از ظهر روز پانزدهم بعد از نماز شروع کردم. آنقدر نگذشت بر من مگر اینکه اسب سواری تندرو بتواند از عراق تا مدینه بیاید که دیدم داوود رسید. گفتم: «چه شد؟» گفت: «آزاد شدم.» گفتم: «داخل خانه نیا.» گفت: «چرا؟» گفتم: «اول باید خدمت امام صادق(ع) برویم و از ایشان تشکر کنیم.» محضر امام صادق(ع) رفتیم. حضرت خوشحال شدند که ام داوود خوشحال شده است. فرمود: «داوود چه شد که آزاد شدی؟» گفت: «آقا نمیدانم. خلیفه مرا خواست. بسیار اکرام کرد. هدایایی داد و گفت برو.» امام صادق(ع) فرمودند: جدّت - ( چون او از نوادگان امام مجتبی می‌شود) - امیرالمؤمنین را در خواب دید که شمشیری به سمتش بردند و فرمودند داوود را آزاد کن، والّا تو را دو نیم خواهم کرد. ترسید و مجبور بود تو را آزاد کند. این برکت عمل ام داوود است. ____________________________ هیئت رزمندگان اسلام @Razmandegan_eslam