eitaa logo
هیئت رزمندگان اسلام کهریزسنگ
228 دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
5هزار ویدیو
16 فایل
کانال اطلاع رسانی مراسمات،برنامه هاو فعالیتهای فرهنگی ، مذهبی ، اجتماعی "هیئت متوسلین به حضرت زهرا سلام الله علیها " @Razmandegan_eslam
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.. درسته که انتن تو غزه قطع شده... و ارتباط با اورژانس و آتش نشانی وجود نداره و ارتباط با همه‌دنیا قطع شده... ولی اتصال با قطع نشده زمانی که حلقه محاصره بر پیامبر توی مدینه تنگ تر شد، گرسنگی وتشنگی و خستگی شدید بلند شد و گفت... من ای نازل کننده کتاب و ای سریع الحساب و ای پراکنده کننده احزاب... زمین را در زیر پاهای یهودیان بلرزان و مارا بر آنها یاری ده... دنیا بر ما تنگ گرفته پس آن را بر ما آسان کن بسیار خسته شده ودردهای بسیاری متحمل شده اییم... ولی امیدمان به بزرگ است... ما را ضایع نمی‌کند "به خدا او مارا ضایع نمی‌کند." ________ _________ هیئت رزمندگان اسلام @Razmandegan_eslam
ماجرای رزمنده‌ای که را غافلگیر کرد و به خط مقدم رفت 🔹️ موقع آن بود که بچه ها به خط مقدم برن و از خجالت دشمن نابکار دربیان. همه از خوشحالی در پوست نمی گنجیدن. جز عباس ریزه که چون ابر بهاری اشک می ریخت و مثل کَنه چسبیده بود به فرمانده که تو رو جان فک و فامیلت مرا هم ببر، بابا!! درسته که قدم کوتاهه، اما برا خودم کسی هستم. 🔸 اما فرمانده فقط می گفت: «نه! یکی باید بمونه و از چادرها مراقبت کنه. بمون بعداً می برمت!» گفت: «تو این همه آدم من باید بمونم و سماق بمکم؟ !» 🔹 وقتی دید نمی تونه دل فرمانده را نرم کنه مظلومانه دست به آسمان بلند کرد و نالید: «ای خدا تو یه کاری کن. بابا منم بنده ات هستم!» چند لحظه ای مناجات کرد. حالا بچه ها دیگه دورادور حواسشون به او بود. ◇ عباس ریزه یهو دستاش پایین اومد. رفت طرف منبع آب و وضو گرفت. همه حتی فرمانده تعجب کردند. عباس ریزه وضو ساخت و رفت تو چادر. دل فرمانده لرزید. ◇ همه فکر می‌کردند که عباس حتماً رفته نماز بخونه و راز و نیاز کنه . وسوسه فرمانده را رهاش نکرد. آروم و آهسته با سر قدم های بی صدا در حالیکه چند نفر دیگه هم همراهیش می کردند به سمت چادر رفت. ◇ اما وقتی کناره چادر را کنار زد و دید که عباس ریزه دراز کشیده و خوابیده، غرق حیرت شد!! پوتین هاشا کند و رفت تو. فرمانده صداش کرد: «هی عباس ریزه … خوابیدی؟ پس واسه چی وضو گرفتی؟» ◇ عباس غلتید و رو برگردوند و با صدای گرفته گفت: «خواستم حالشو بگیرم!» ◇ فرمانده با چشمانی گرد شده گفت: «حال کیا ؟» ◇ عباس یک هو مثل اسپندی که رو آتیش افتاده باشه از جا جهید و نعره زد: «حال را. مگه اون حال منا نگرفته!؟ چند ماهه نماز شب می خونم و دعا می کنم که بتونم تو عملیات شرکت کنم. اما حالا که موقعش رسیده حالما می گیره و جا می مونم. منم تصمیم گرفتم وضو بگیرم و بعد بیایم بخوابم.» 😂 " !!" 😂 ◇ فرمانده چند لحظه با حیرت به عباس نگاه کرد. بعد برگشت طرف بچه ها که به زور جلوی خنده شونا گرفته بودن و سرخ و سفید می شدن. ◇ یک هو فرمانده ترکید و زد زیر خنده و گفت: «تو آدم نمیشی. یا الله آماده شو برویم خط »😂 ◇ عباس شادمان پرید هوا و بعد رو به آسمون گفت: «خیلی نوکرتم . الان که وقت رفتنه. عمری موند تو خط مقدم نماز شکر می خونم تا بدهکار نباشم!» ◇ بین خنده بچه ها عباس آماده شد و دوید به سمت ماشین هایی که آماده حرکت بودند و فریاد زد: «سلامتی مهربون که همیشه بدهکارش هستیم !»😁😂 ___________________________ هیئت رزمندگان اسلام @Razmandegan_eslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 من... ✨میان این همه چشم 🌸نگاه تو تنها نگاهی ست ✨ڪہ ما را از هرنگهبان 🌸و محافظی بی نیازمی کند 🌸نگاهت را دراین روزهای بهاری برای تمام 🌸عزیزان و دوستانمان آرزو می کنیم. 🌸لحظه لحظه های زندگیتون سرشار از آرامش @__________________🖌 هیئت رزمندگان اسلام @Razmandegan_eslam
شهید ادواردم آنیلی رفته بود بازدید از یک کارخانه‌ی تولید وسایل جنگی در آمریکا. ژنرال آمریکایی هلیکوپتری را نشانش داد و گفت: «جناب ادواردو این هلیکوپتر، پیشرفته‌ترین هلیکوپتر ماست. مانند او توی دنیا نیست. همه فناوری‌ها درآن جمع شده. این از همان هلیکوپترهایی است که پارسال در حمله به ایران از آن استفاده شد» ادواردو گفت: «منظورتان حمله به است؟ اما این هلیکوپترها با آن دبدبه و کبکبه‌شان در طبس زمین‌گیر شدند و شکست خوردند». ژنرال آمریکایی ماند چه بگوید! سرش را انداخت پایین و گفت: « آنها قوی‌تر از ما بود!» 📚: کتاب من ادواردو نیستم، خاطراتی از ادواردو آنیلی ص۴۹ ✌️۵ اردیبهشت‌ماه، سالروز شکست حمله نظامی آمریکا به ایران در طبس گرامیباد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای مهربان 🌱از اینکه ما را لایق حیات میدانی سپاسگزاریم .. ☘از اینکه فرصت "یک زندگی" را به ما عطا کردی متشکریم .. از تو میخواهیم: 🤲"به ما درک و درایتی بیش از پیش ببخشی تا امروز اشتباهات دیروز را تکرار نکنیم" و: "فرصتهایی کــه در اختیارمان قــرار میدهی را از دست ندهیم" و از یاد نبریم که : "شایـــد فقط بــرای امـــروز بتوانیم دوستان و یارانمان را دوست بداریم.... 🍃‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روز و روزگارتون خوش @________________________🖌 هیئت رزمندگان اسلام @Razmandegan_eslam