#پندانه
نجاری بود که زن زیبایی داشت
زیبارویی زن ، پادشاه را مجذوب خود کرده بود
پادشاه بهانه ای از نجار گرفت و حکم اعدام او را صادر کرد و گفت:
" نجار را فردا اعدام کنید"
نجار آن شب نتوانست بخوابد .
همسر نجار گفت :
مانند هر شب بخواب .
#پروردگارت يگانه است و
درهای گشايش بسيار
کلام همسرش آرامشی بر دلش ايجاد کرد و چشمانش سنگين شد و خوابيد .
صبح صدای پای سربازان را شنيد.
چهره اش دگرگون شد و با نا اميدی، پشيمانی و افسوس به همسرش نگاه کرد که دريغا باورت کردم .
با دستان لرزان در را باز کرد و دستانش را جلو برد تا سربازان دستان او را زنجير کنند.
دو سرباز با تعجب گفتند :
پادشاه مرده و از تو میخواهيم تابوتی برايش بسازی .
چهره نجار برقی زد و نگاهی از روی عذرخواهی به همسرش انداخت .
فکر زيادی انسان را خسته می کند .
درحالی که #خداوند تبارک و تعالی مالک و تدبير کننده کارهاست
ساعت زندگیت را به افق آدمهای ارزان قیمت کوک نکن
یا خواب می مانی
یا از زندگی عقب
🌸در هر شرایطی امیدت را به #خدا از دست نده
🍃و هر لحظه منتظررحمت بی کرانش باش.
___________________________
هیئت رزمندگان اسلام
@Razmandegan_eslam