eitaa logo
ریکاورے | 𝑹𝒆𝒄𝒐𝒗𝒆𝒓𝒚
707 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
﷽ از دِل تا قلـــم .☁️؛ قلمی که مینویسـد از درونِ قلبم !🕊 در این کنج از فضای مجازی ، عقایـدم را در قالبِ هنر،مرقوم و ثبت میکنم/ انتشار: مستحبِ موکّد . . ‌ •انتقادوتبادل: @yeganeh84gh •کانال دوم با فضایی متفاوت : https://rubika.ir/mahepenhan1401
مشاهده در ایتا
دانلود
ریکاورے | 𝑹𝒆𝒄𝒐𝒗𝒆𝒓𝒚
#اندر_اندرزگاه_4 به مرگ گرفتم تا به تب راضی شوند. آقای قاضیِ ناظرِ زندان همراهم شد. تازه فهمیدم فام
بند، آدم را می‌برد وسط پایگاه‌های بسیج دهه شصت. جایی شبیه مسجدهای بین راهی! پوسترهای قدیِ رهبری و حاج‌قاسم. بنر اسلیمی محراب. یک کارتون موزی خاک‌گرفته پر از کتاب‌های زردِ مذهبی. با انبوهی از کاغذهای آچارِ حدیثِ نماز و روزه روی دیوارها. اگر کار فرهنگی نمی‌کردند اثرش روی زندانیان بیشتر بود! دور اتاق نشستند. گفتم «نیومدم بازجویی؛ می‌خوام حرف دل‌تونو بشنوم!» پسری آبادانی گفت: «که پرونده‌مونو سنگین‌تر کنی!» یکی با لهجه اصفهانی دنباله حرفش را گرفت «بالا سرمون که دوربینه! شنودم که هست، تو هم خوب رو بازی می‌کنی که شک نکنیم!» گفتم «بسیجی پوششی رفته بود قاطی قاچاقچیا. سرسفره نمک ریخت کف دستش و زبون زد!» یخ جمع کم‌کم باز شد. بعضی هنوز از سر غیظ سرشان را بالا نمی‌آوردند. با رگ گردن متورم و نیش و کنایه حرف‌توحرف شدند. گرانی، تبعیض، اختلاس. نه خبری از بود، نه اصفهانی تیتری بچه‌ها را معرفی کرد: استاد مسلط به دوازده زبان، دانشجویِ ترم آخر پزشکی، نمایندگی کاشی، سرشیفت کارخانه. خودش هم سه‌تا مدرک بین‌المللی آشپزی و اغذیه داشت با رستوران‌های زنجیره‌ای ایتالیایی در اکثر شهرهای ایران. - جای اینا اینجاست؟! فقط می‌شنیدم. همه شاکی بودند که ما بی‌گناهیم، تر و خشک را با هم سوزانده‌اند. آبادانی اشاره کرد به یکی. - اینو می‌بینی؟! جلوی پاساژ صدف پلیس ازش می‌پرسه: کارت چیه اومدی اینجا؟ میگه: با باتوم و اسپری فلفل میفتن به جونش. تا بیاد ثابت کنه بوده دهنش به این شکل سرویس شده! ⭕️ادامه دارد...