eitaa logo
ریکاورے | 𝑹𝒆𝒄𝒐𝒗𝒆𝒓𝒚
711 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
﷽ از دِل تا قلـــم .☁️؛ قلمی که مینویسـد از درونِ قلبم !🕊 در این کنج از فضای مجازی ، عقایـدم را در قالبِ هنر،مرقوم و ثبت میکنم/ انتشار: مستحبِ موکّد . . ‌ •انتقادوتبادل: @yeganeh84gh •کانال دوم با فضایی متفاوت : https://rubika.ir/mahepenhan1401
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🍃🍃🍃🍃🍃 🍃🍃🍃🍃 🍃🍃🍃 🍃🍃 شهید ابوالقاسم شالباف زندگینامه 📝 🍃🍃شهید شالباف در شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش علی، میوه و تره‌بار فروش بود و مادرش اقدس نام داشت. تا دوم راهنمایی درس خواند. خواربار فروش بود. ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. سوم دی ۱۳۶۵، در ام‌الرصاص عراق به شهادت رسید. پیکرش مدت‌ها در منطقه برجا ماند و سال ۱۳۸۰ پس از تفحص در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد. برادرش مهدی نیز به شهادت رسیده است.🌹🍃 -------------------------------------------- 🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷 -------------------------------------------- •°|ڪپے بھ شࢪط ۵ صݪوآت برا تعجیݪ در ظہوࢪوسلامتی آقآ(عج)🌸 و دعآے شہادتــــــ،،، مــــــجاز🍓☺|•° 💜|کانال خانه ے عاشقان↯↯ https://eitaa.com/joinchat/2281373761C7fabfac00d
یه‌تسبیح‌خیلی‌قشنگ‌داشتم. همیشه‌توی‌دستم‌بود.یه‌روز‌با سید‌بودیم، یکی‌ازبچه‌ها‌تسبیح‌رواز‌من‌خواست.من‌ندادم؛ خیلی‌اصرارکرد،من‌دلم‌نیومد‌بهش‌بدم... بعدش‌ سید روکردبه‌من‌گفت:سعی‌کن‌تودنیا به‌همه‌چیز‌وابسته‌نشی؛ هرچقدرانسان‌وابستگی‌داشته‌باشه،رفتنش‌هم سخت‌تر...✋🏻 بعدش‌گفت:توراهیان‌نور،دوتا‌پلاک‌ اومددستم‌با‌این‌که‌خیلی‌برام‌عزیز‌بود امارفقا خواستندومن‌هم‌اونارو‌دادم‌رفت..:)) راوی:دوست‌ شهید ‌ . . .🥀"
ریکاورے | 𝑹𝒆𝒄𝒐𝒗𝒆𝒓𝒚
نزدیڪ عملیات بود.میدانستم دختر دار شده.یک روز دیدم سر پاکت نامہ از جیبش زده بیرون‌.گفتم این چیہ!؟ گ
یکبار‌درخیابان‌به‌همراه‌همسرم‌بودم‌که‌دیدم آقا‌مهدی‌یک‌جاروی‌بزرگ‌شهرداری‌دستش‌گرفته ودارد‌خیابان‌راجارو‌میزند. علت‌راجویا‌شدم‌،گفت‌که‌پشت‌نیسانش‌بارشیشه داشته،موقع‌حرکت،شیشه‌هاشکسته‌وخردشده‌اند وکف‌خیابان‌ریخته‌اند‌.. به‌اوگفتم:ولش‌کن! آبرومون میره،خودشهرداری میادتمیز‌میکنه گفت: اگراین‌شیشه‌توی‌لاستیک‌مردم‌فرو بره، گردنمه.. وفردای‌قیامت‌آبرومون‌میره....(:🌱" 💔
جعبه‌شیرینی‌راجلو‌بردم‌وتعارف‌کردم. یکی‌برداشت‌وگفت‌:میتوانم‌یکی‌دیگر‌هم‌بردارم؟ گفتم‌:البته؛این‌حرف‌ها‌چیه‌سید؟! سیدیک‌شیرینی‌دیگرهم‌برداشت،اماهیچکدام رانخورد.کارهمیشه‌ا‌ش‌بود هرجاکه‌یک‌غذای‌خوشمزه‌یاشیرینی‌یاشکلاتی تعارفش‌میکرندبرمیداشت؛امانمیخورد. میگفت:"میبرم‌تاباخانم‌وبچه‌هاباهم‌بخوریم" به‌ماتوصیه‌میکردکه‌این‌خیلی‌موثراست که‌(آدم‌شیرینی‌های‌زندگی‌اش‌راباخانواده‌اش تقسیم‌کند)....:)🌱"