eitaa logo
رفاقت با شهدا
482 دنبال‌کننده
918 عکس
880 ویدیو
5 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
❌مهم❌ سردار باقری رئیس ستادکل نیروهای‌ مسلح: *برای انجام عملیات وعده صادق3 به مطالبه مردمی نیاز داریم، این موضوع باید از طرف ملت مطالبه شود* ببینید پریشب یک جمله ای بود این توئیت را پیرو آن بدانید 👇👇👇👇👇 توییت اکانت خبری فرماندهی فضایی سپاه : تمامی ملزومات و هماهنگی های لازم جهت اجرای عملیات برعلیه رژیم صهیونیستی فراهم شده است و تاکنون سه مرتبه طرح عملیاتی این مهم بازنگری و به مرحله اجرا رسیده است زمان اجرای عملیات وابسته به پشتیبانی بی قید و شرط دولت از نیروهای مسلح میباشد. 👆👆👆👆 جمله اخرش را بخوانید نمیخواستیم رو این موضوع مانور بدیم اما حالا که رییس ستاد کل گفت میگوییم: بنظر می آید احتمالاا دولت ، همراهی لازم را برای وعده صادق 3 ندارد سوال: مگر رهبر فرمانده قوا نیست مگر سپاه نمیتونه اگر صلاحه بزنه ؟پاسخ: ببینید اولا دستور حمله را شورای عالی امنیت ملی باید بدهد یعنی رییس جمهور ، وزیر امور خارجه ، وزیر اطلاعات ، وزیر کشور و … دوما کسی که باید در حمله ، دلار و بنزین و نان و کالای اساسی و خوراک و مردم را تامین کند دولت است دولت اگر همراهی نکند نیروهای مسلح دست به عصا اقدام میکند رهبر نمیتواند همه چیز را وتو کند ؟ بله میتواند اما توقع نداشته باشید رهبر ساختارهای قانونی را، به راحتی نقض کند و انها را کنار بگذارد، خودش هم بارها فرمودند تا انجایی که موجودیت کشور به خطر نیفتد، رهبر کار را به مسولین امر واگذار میکند و ورود نمیکند. وعده صادق 3 هم تا شورای عالی امنیت ملی اوکی ندهد انجام نمیشود یک نکته دیگر هم باید بگوییم در زمان جنگ ایران و عراق، تصمیم حملات با فرماندهان نظامی بود بعد جنگ مجلس قانون گذاشت: تصمیم حملات با شورای عالی امنیت ملی باشد بنظر این قانون نباید مناسب باشد زیرا این قانون باعث کند شدن پاسخگویی و طولانی شدن روندهای تصمیم گیری شده در امور نظامی هم گاهی تعلل به معنای باخت و از دست رفتن فرصت میشود باید مجدد تصمیم حملات را به فرماندهان نظامی واگذار کنند. بیداری ملت
🌷 🌷قبل از عملیات، ساعت ٤ بعد از ظهر بود. برای استراحت به طور فشرده در یک سنگر خوابیده بودیم. باد می آمد و داخل سنگرها پر از گرد و خاک شده بودیم. حتی دندانها و چشمانمان خاکی بود. از بس خسته بودم سریع خوابم برد. خواب دیدم برادرم شهید علی میرزایی، شهید احمد امینی، شهيد محسن باقریان و شهید احمد قنبری در سنگر ما هستند و مثل همیشه چای می خوریم و با لحن همیشگی که مرا دایی محمد صدا می زدند با یکدیگر شوخی می کردیم. 🌷حاج احمد گفت: چرا ناراحتی؟ گفتم: همه بچه های کادر، زخمی شده اند و رفته اند و من دست تنها هستم. حاج احمد گفت: ناراحت نباش. ما امشب همه به تو کمک می دهیم. جناح راست را به ما بسپار. اگر نتوانستید عمل کنید، کانال را باز می کنیم و از معبر ما بروید. گفتم: شما که شهید شدید. گفت: تو به ما شک داری؟ گفتم: نه، سمت راست ما لشکر ٢٥ کربلاست. گفت: ما بین شما و ٢٥ کربلا هستیم. تو ناراحت نباش. 🌷با من دست دادند و خداحافظی کردند و رفتند. آخرین نفر برادرم علی بود. معاون گردان ٤١٠ بود. دست مرا آنقدر تاب داد که جدا شد. درد داشتم و در خواب ناله می کردم. از خواب پریدم. 🌷دسته ویژه را فرستادیم. من با دسته اول گروهان اول رفتم و محمودی با گروهان بعدی. سینه خیز از خاکریز رفتیم پایین. نزدیک میدان مین بودیم که شعله آتشی بلند شد. بچه های دسته ویژه جلو بودند. به فداکار گفتم: معبر ماست؟ گفت: بله. همه زمین گیر شده بودند. فداکار گفت: نرو ولی من رفتم. ٦-٥ متر به میدان مین دیدم معبریست نیم متر فاصله. 🌷یک نفر را دیدم که افتاده بود. سه تا موشک تو کوله پشتی اش بود. موشکها منفجر شده و به هوا می پریدند. رسیدم کنارش. دستم را روی شکمش گذاشتم دستم فرو رفت! به صورتش دست زدم، سوخته بود. او را شناختم. علی عرب بود. گفتم: علی تویی؟ در حین سوختن گفت: حاجی تو برو. فقط یک چفیه در دهان من بگذار تا خفه شوم و صدایم در نیاید وگرنه عملیات لو می رود. 🌷تشنه اش بود. گفت: اگر آب داری به من بده. اما من هیچوقت قمقمه ای برنمی داشتم. لباسهایش کامل سوخته بود و قمقمه خودش هم داغ شده بود. چفیه را از گردنم باز کردم. با آب قمقمه آن را خیس کردم و در دهانش گذاشتم. صورتش را بوسیدم .... آتش خاموش شده بود. التماسم می کرد که بروم. می گفت: معبر لو می رود. اینجا تیر می خوری. برو. گفتم ١٠ دقیقه تحمل کن، به امدادگرها می گویم تو را ببرند. و به عقب رفتم. 🌷بعد از عرب یک ترکش هم به پهلوی حسین شمسی خورد. عباس تقی پور هم که زخمی شد و بعد در بیمارستان شهید شد. در این مدت، فداکار بچه ها را برده بود پشت معبر. زود خط را سر و سامان دادیم. وقتی داشتیم می رفتیم حاج قاسم بی سیم زد. گفتم: خط شکسته شد. گفت: آفرین حاج محمد! آفرین! یک لحظه غرور مرا گرفت. به زمین نشستم و تو سرم زدم. علی اسماعیلی گفت: چرا تو سرت می زنی؟ گفتم: بچه های مردم زحمت کشیدند، آنها زخمی شدند، کشته شدند، علی عرب در میدان مین، سوخت و جان داد. حاج قاسم به من می گوید آفرین... راوی: حاج محمد میرزایی
ما این راه را تمام می‌کنیم، اگر همه کشته شویم اگر همه شهید شویم، اگر خانه‌هایمان بر سرمان خراب شود؛ هرگز گزینه را رها نمی‌کنیم. -شهید سید حسن نصراللّٰه🥀
رِفیق برایِ شهید شدن ، هُنَر لازم است... هُنَرِ رد شدن از سیم خاردارِ نَفس.. هُنَرِ بِه خُدا رسیدن... هُنَرِ تَهذیب... تا هُنَرمَند نشی، شهید نِمیشی شهید_ابراهیم_هادی یاد ابراهیم بخیر می‌گفت: به فکر مثل شهدا مُردن نباش به‌ فکر مثل شهدا زندگی‌کردن باش ... شهید_ابراهیم_هادی