eitaa logo
🕊رفیـق خـوب حَـوراء
1.4هزار دنبال‌کننده
627 عکس
2هزار ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. شیطان که رانده شد به جز یک خطا نکرد خود را برای آدم رضا نکرد شیطان هزار بار بهتر ز بی او سجده بر آدم و این بر خدا نکرد! 🌱https://eitaa.com/Refigekhoobehavra
: مرا فقیری بی نیاز گردان تا زیبایی های مادی چیزی از عظمت تو در نظرم نکاهد... .
. یکشنبه ❇️ هر وقت غصه هات بزرگ شدن و قلبت کوچیک... یعنی "شکر" رو فراموش کردی. 🌱https://eitaa.com/Refigekhoobehavra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀🥀🥀 🥀می‌گفت من قیافم خوب نیست، اگر شهید بشم هیچ کس برام پوستر نمیزنه❤️ انتشار عکس به نیت حاجت روا شدن به واسطه شهید 🌹 🌱https://eitaa.com/Refigekhoobehavra
. یه روز یه خانم مثل هر روز بعد از کلی آرایش کنار آینه و پوشش نامناسب راهی خیابونای شهر شد. همینطوری که داشت می رفت وسطِ متلک های جوونا یه صدایی توجهش را جلب کرد: خواهرم حجابت خواهرم بخاطر خدا حجابت رو رعایت کن نگاه کرد،دید یه جوون ریشوئه، از همونا که متنفر بود ازشون با یه پیراهن روی شلوار به دوستش گفت باید حال اینو بگیرم، وگرنه خوابم نمیبره تصمیم گرفت مسیرش و به سمت اون آقا کج کنه و یه چیزی بگه دلش خنک شه وقتی مقابل پسر رسید چشماشو تا آخر باز کرد و دندوناشو روی هم فشار داد و گفت: تو اگه راست میگی چشمای خودتو درویش کن با اون ریشای مسخره ات، بعدشم با دوستش زدن زیر خنده و رفتن ، پسر سرشو رو به آسمون بلند کرد و گفت: خدایا این کم رو از من قبول کن. فردای اون روز پسر دیگه ای از ماشین پیاده شد و چند قدمی کنار دختر قدم زد و به یک بار حمله کرد و به زور او را به سمت ماشینش کشید. دختر شروع کرد به داد و فریاد، اما اینار کسی جلو نیومد، اینبار با صدای بلند التماس کرد، اما همه تماشاچی بودن ، هیچکس از اونایی که تو خیابون بهش متلک می انداختن و زیباییشو ستایش می کردن حاضر نبودن جونشون رو به خطر بندازن دیگه داشت نا امید می شد دید یه جوون به سمتشون میدوئه و فریاد میزنه، آهای بی غیرت ولش کن، مگه خودت ناموس نداری ، وقتی بهشون رسید ،سرشو انداخت پایین و گفت خواهرم شما برو،و یه تنه مقابل دزدای ناموس ایستاد. دختر درحالی که هنوز شوکه بود و دست و پاش می لرزید یکدفعه با صدای هیاهو به خودش اومد و دید جوون ریشو از همونا که پیرهن روی شلوار میندازن و از همونا که به نظرش افراطی بودن افتاده روی زمین و تمام بدنش غرق به خون و ناخوادآگاه یاد دیروز افتاد، وقتی خواستن به زور سوارش کنن همون کسی از جونش گذشت که توی خیابون بهش گفت: خواهرم حجابت! 🌱https://eitaa.com/Refigekhoobehavra