eitaa logo
🕊رفیـق خـوب حَـوراء
1.4هزار دنبال‌کننده
627 عکس
2هزار ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗓1403/10/9 ✨پـــروردگـــارا 🌺 مرا به كه وا می‎گذاری؟ به خويشاوندی كه پيوند خويشاوندی را خواهد گسست؟ يا به بيگانه كه بر من بر آشفتد؟ يا به كسانی كه مرا به استضعاف و استثمار كشانند؟ ✨خــدای خــوبــمـ 🌺تو پناهگاه منی به هنگامی كه راه‎ها با همه ی وسعت بر من صعب و دشوار شوند و فراخنای زمين بر من تنگ گردد. و اگر رحمت تو نبود من اكنون جزء هلاک شدگان بودم. تو مرا از خطاهايم باز می‎داری و اگر پرده‎پوشی تو نبود از رسوايان بودم. ✨خــداونــدا 🌺مرا در مشكلات روزگار و كشمكش شب‎ها و روزها ياری فرما و از رنج‎های اين جهان و محنت‎های آن جهان نجاتم ده و از شر بدیهايی كه ستمكاران در زمين می‎كنند نگاهم دار. 💫✨💫. 🌱https://eitaa.com/Refigekhoobehavra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
11.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨✨✨ جهان فراخوان داده بیا ز نیامدنت شده‌ایم خسته بیا مضطریم و فریادخواه آمدنت برس به داد دل شکسته بیا ߊ‌َܠܠّܣُـܩَّ ࡃܥܼـِّـܠܙ ܠࡐ‌َܠࡅِّ࡙ـܭَ ߊ‌ܠܦ̇ــܝ‌َܥܼܢ 🌱https://eitaa.com/Refigekhoobehavra
73.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. 🤲هر روز قرائت به نیابت از برادر شهیدمان 🥀 جهت تعجیل در فرج ارواحنا فدا 🌱https://eitaa.com/Refigekhoobehavra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
14.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. ☀️هر صبح غم‌هایت را از پنجره بی‌خیالی بتکان، و شروع شادی را آویزه‌ی گوشت کن. امید داشته باش تا ... دنیا جای بهتری برای زندگی باشد. ❄️امروز با سپردن همه چيز به دستان گرم خدا خـودت را برای روزی بهتر آماده کن.💫 ســـــــــــــــــلامـ ☺️ صبـح زیبــای زمستــونتــون بخیــــر و شـــادی 🌱https://eitaa.com/Refigekhoobehavra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀🥀🥀 🥀قبل از مطلع الفجر بود. جهت هماهنگي بهتر، بين فرماندهان سپاه و ارتش جلسهاي در محل گروه اندرزگو برگزار شد. من و ابراهيم و ســه نفر از فرماندهان ارتش وســه نفر از فرماندهان سپاه در حضور داشــتند. تعدادي از بچه ها هم در داخل حياط مشغول آموزش نظامي بودند. اواسط جلسه بود، همه مشغول صحبت بودند که ناگهان از پنجره اتاق يك به داخل پرت شد! دقيقًا وسط اتاق افتاد. از ترس رنگم پريد. همينطور كه كنار اتاق نشسته بودم , سرم را در بين دستانم قرار دادم و به سمت ديوار چمباتمه زدم! براي لحظاتي نَفس در ســينه ام حبس شــد! بقيه هم ماننــد من، هر يك به گوشه اي خزيدند. صداي انفجاری نيامد! خيلي آرام چشمانم را باز كردم. از لابه‌لای دستانم به وسط اتاق نگاه كردم. صحنه اي كه ميديدم باور کردنی نبود! آرام دستانم را از روي سرم برداشتم. ســرم را بالا آوردم و با چشماني كه از تعجب بزرگ شده بود گفتم: آقا ابرام...! بقيه هم يك يك از گوشه وكنار اتاق سرهايشان را بلند كردند. همه با رنگ پريده وسط اتاق را نگاه ميكردند. صحنه بســيار عجيبي بود. در حالي كه همه ما به گوشــه وكنار اتاق خزيده بوديم، ابراهيم روي نارنجك خوابيده بود! در همين حين مسئول آموزش وارد اتاق شد. با كلي معذرت خواهي گفت: خيلي شرمنده ام، اين نارنجك آموزشي بود، اشتباهي افتاد داخل اتاق! ابراهيم از روي نارنجك بلند شــد، در حالي كه تا آن موقع كه ســال اول جنگ بود، چنين اتفاقي براي هيچ يك از بچه ها نيفتاده بود. گوئی اين نارنجک آمده بود تا مردانگی ما را بسنجد. 🌱https://eitaa.com/Refigekhoobehavra