رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
🌹 استوری | ۱۲ روز مانده... رُحَمَاء بَيْنَهُمْ مگر چیزی جز این است؟! ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅══❁🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 استوری | ۱۱ روز مانده...
دیدار تو از این جهان وز آن جهان به..
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
#رفیق_شهیدم
#حاج_قاسم
#مرد_میدان
🍃❤️
•| درس_اخلاق 👌
سـعی کنید قـرآن
انیـس و مـونسـتان باشـد
نه زینت دکـورها و
طاقچـههای منازلـتان شود
بهـتر است قـرآن
را زینـت قـلبـتـان کنیـد.
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
•| #شهید_مجتبی_علمدار
#رفیق_شهیدم
#قرآن
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
🌷مهدی شناسی ۱۳۶🌷 🔷اسامی امام زمان عج الله فرجه🔷 🌹ابوتراب🌹 ◀️قسمت دوم 🌱آقاي شيخ علي اكبر نهاندي در
🌷مهدی شناسی 137🌷
🔷اسامی امام زمان عج الله فرجه🔷
🌹ابوتراب🌹
◀️قسمت سوم
🍃خاك مادهاي با قابليت مقاومت و تحمل فراواني است. چنانچه صبر و مقاومتش زبانزد كوي عرفان است. از اين رو نه در مقابل فسق فاسقان و ظلم ظالمان،عبوس و مضطرب ميشود و نه در حلقات ذكر، جلسات علم شادي و سرور خود را به نمايش ميگذارد ( البته اين سخن به آن معنا نيست كه خاك شادمان از حلقات ذكر و جلسات علم ناراحت از مجالس فسق نيست. سخن اين جاست كه هيچ يک از اين دو وضعيت را به جلوه بروز ظاهري نميكشاند. همه اشياء عالم اهل ادراك هستند و مادام در حال تسبيح گويي حضرت حق ميباشند.)
🍃حضرت مهدی علیه السلام "ابوتراب" است يعني سينه وسيع و دل گشاده ايشان هم تحمل گناه و قصور افراد را دارد و هم به اذن حق روي آنها پرده مياندازد. همچنين از عبادت بيش از اندازه گروهی از عابدان و زاهدان بيش از اندازه شادمان نمیشود.
🍃خصلت بزرگان است که در هيچ حالی از وضعيت طبيعی خارج نمیشوند. نه خبری آنها را بيش از اندازه شادمان میکند و نه مصيبتی آنها را از حد بيرون غمگين میسازد. صراط عالمند واز افراط و تفريط مصون و دراماناند.
وجود مقدس ابوتراب پدر هر صابر و مومن متعادلی است.
🍃ويژگی ديگر خاک جذب آب است. آب در عالم معنا علم و معرفت و در انتها پذيرش ولايت حضرات معصومين است. اگر ولايت حضرات معصومين از لابلای سنگلاخ وجودی هر طالبی عبور کند، قطعا همان فضای نامطلوب برای کشت معرفت تبديل به مزارع سبزی خواهد شد.
🍃حضرت صاحب الزمان ابوتراباند. پدری که بر زمين تشنه وجود فرزندان خويش بارانی از معرفت میبارد تا سيرابِ سيراب شوند.
🍃ويژگی عجيب خاک که شايد کمتر مورد توجه قرار میگيرد پنهان کردن موادی است که ثمره چندانی ندارند.اگر برگها از درخت میريزند روی آنها را با خاک میپوشانند تا دوباره به کود تبديل شود و اگر زبالهای هست که قابليت تبديل شدن به کود را داشته باشد در خاک دفن میشود.
🍃 ابوتراب پوشاننده ی رذايل اخلاقی افرادند. وجود مقدس صاحب الزمان نواقص اخلاقی هر سالکی را پنهان میکنند تا زمان برای رويش دوباره ايجاد شود. ابوتراب با جلوه الهی خويش سيئات فرد را به حسنات بدل میکند و آنچه از نظر شخص پرونده سياه اوست زمينه ساز پرورش مجددش میشود.
🍃ويژگی ديگر آب: چون به خاك اضافه شود، گل حاصل شده كاملاً شكل پذير است، اگر آب ولايت به خاک وجود هر سالکی اضافه شود وجود او شکل پذير و قابل انعطاف خواهد شد و برای پذيرش احکام شريعت و تسليم شدن در مقابل احکام مقاومت و سرسختی از خود نشان نمیدهد. آب ولايت چنان بر گوشه و کنار دلش سايه میافکند که جايی برای بروز منيّتهايش نمیيابد.
🍃شايد خالی از لطف نباشد به نام ابوتراب در قيامت نگاه ديگري بيندازيم. قيامت روز حسرت است. روز آههای بلند. روز نگرانیهای جاودان. روز اضطرابهای بیپايان.تنها کسانی اين روز رستگار و بی دغدغهاند که در دنيا خاک وجود خود را به دست مربی عالم سپردهاند و در آن جا همراه او قيام میکنند.
🍃 کجايند کسانی که ابوتراب پرورش دهنده آنها بود؟؟؟ در آن روز که نالهها از شدت فراق از حق به عرش میرسد صدايی میآيد که کاش ما تراب بوديم(سوره ی نبا)، که امروز در پی ابوتراب قيام میکرديم. اما چقدر دير است و چه بیفايده است. آن روز، روز غبطه و حسرت است.
🍃ابوتراب!مهدی جان! خاک وجود مرا زمينهساز قدمهای مبارک خويش کن تا با اثر مبارك گامهايت قلب مرده من، زيباترين مسجد عالم شود.
ای صبا نِکهَتی از خاک در يار آور
خاطر از ما ببر و مژده ديدار آور
نغمه او به دل و جان، دهد آرام و قرار
غم ما را ببر ای پيک صفا، تار آور
صبرايوب، نباشد من بی سامان را
وعده بگذار و از او، رقعه بر اين زار آور
#مهدی_شناسی
#قسمت_137
#اسامی_امام
#ابوتراب
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
«أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ.» سورهحدید/آیه۱۶ پس ک
...
میگـفت:
وقتے کـه عاشـق خُـدا بشے،
دیگـه هیچ گـناهی بهـت حال نـمیده...
🤍وخداۍڪهبهشدتڪافیست🤍 ❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
#خدا
#رفیق_شهیدم
#مخاطب_خاص
شب توی سنگر نشسته بودیم و چرت می زدیم
شب مهتابی زیبایی بود
فرمانده اومدتوی سنگر و گفت:
اینقدر چرت نزنین ، تنبل میشن
به جای این کار برید اول خط ، یک سری به بچه های بسیجی بزنین
بلند شدیم و رفتیم به طرف خاکریز های بلندی که توی خط مقدم بود
بچه های بسیجی ابتکار خوبی به خرج داده بودن
مقدار زیادی سنگ و کلوخ به اندازه ی کله ی آدمیزاد روی خاکریز گذاشته بودند
که وقتی کسی سرش را از خاکریز بالا می آورد
بعثی ها آن را با سنگ و کلوخ اشتباه بگیرند و اون رو نزنن
اما بر عکس ما خیال می کردیم که این سنگ ها همه کله ی رزمنده هاست
رزمنده هایی که پشت خاک ریز کمین کرده اند و کله هایشان پیداست
یک ساعت تمام با سنگ ها و کلوخ ها سلام و علیک و احوالپرسی کردیم
و به آنها حسابی خسته نباشید گفتیم و بر گشتیم !
صبح وقتی بچه ها متوجه ماجرا شدن تا چند روز ، بهمون می خندید
😂😂😂😂
🤣🤣🤣🤣
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
#رفیق_شهیدم
#طنز_جبهه
#طنز
ﻳﺎﺩﺷﻬﻴﺪﺍﻥ
ﻧﺒﺎﻳﺪ ﺩﺭ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻣﺎ ﺍﺯ ﺫﻫﻨﻴﺖﻫﺎ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﻮﺩ... ﺷﻬﻴﺪﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﻳﺪ ﺯﻧﺪﻩ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺖ...
ﻧﮕﺬﺍﺭﻳﺪ ﻏﺒﺎﺭﻫﺎﻯ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﻰ
ﺭﻭﻯ ﺍﻳﻦ ﺧﺎﻃﺮﻩﻫﺎﻯ ﮔﺮﺍﻣﻰ ﺭﺍ ﺑﮕﻴﺮﺩ...
🌸🥀🌸
🌹ﺍﺯ ﺑﯿﺎﻧﺎﺕ ﺭﻫﺒﺮ ﺍﻧﻘﻼﺏ 🌹
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
#رفیق_شهیدم
#دلبرانه
#رهبری
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
✍️امام صادق علیه السلام پیروان ما را در سه چیز امتحان کنید: ۱- در نماز اول وقت که چگونه بر آن مواظ
امیرالمؤمنین عليه السلام:
العاقِلُ مَن صَدَّقَ أقوالَهُ أفعالُهُ
عاقل كسى است كه رفتار او گفتارش را تصديق كند
غررالحكم حدیث1390
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
#حدیث
مهدیا!
سر عاشق شدنم لطف طبیبانه توست،
ورنه عشق تو کجا این دل بیمار کجا،
کاش در نافله ات
نام مراهم ببری،
که دعای تو کجا،
عبد گنهکار کجا…
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
#سه_شنبه_های_جمکرانی
#امام_زمان
#جمکران
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
#رمان_بدون_تو_هرگز #بدون_تو_هرگز #رمان زندگينامه شهيد سيد علی حسينی طلبه شهید به قلمـ✍ #شهید_سید_طا
#رمان_بدون_تو_هرگز
#بدون_تو_هرگز
#رمان
زندگينامه شهيد سيد علی حسينی
طلبه شهید
به قلمـ✍
#شهید_سید_طاها_حسینی
#قسمت_65
#قسمت_66
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
🍂🍃🌺🍂🍃✨ـ
🌺🍂🍃ـ
🍂ـ
@Refighe_Shahidam313
✨
🍂
🌺🍂🍃
🍂🍃🌺🍂🍃✨
قسمت شصت و پنجم داستان دنباله دار
#بدون_تو_هرگز : برو دایسون
یکی از بچه ها موقع خوردن نهار … رسما من رو خطاب قرار داد …
– واقعا نمی فهمم چرا اینقدر برای دکتر دایسون ناز می کنی… اون یه مرد جذاب و نابغه است … و با وجود این سنی که داره تونسته رئیس تیم جراحی بشه …
همین طور از دکتر دایسون تعریف می کرد … و من فقط نگاه می کردم … واقعا نمی دونستم چی باید بگم … یا دیگه به چی فکر کنم … برنامه فشرده و سنگین بیمارستان …فشار دو برابر عمل های جراحی … تحمل رفتار دکتر دایسون که واقعا نمی تونست سختی و فشار زندگی رو روی من درک کنه… حالا هم که …
چند لحظه بهش نگاه کردم … با دیدن نگاه خسته من ساکت شد …از جا بلند شدم و بدون اینکه چیزی بگم از سالن رفتم بیرون … خسته تر از اون بودم که حتی بخوام چیزی بگم …
سرمای سختی خورده بودم … با بیمارستان تماس گرفتم و خواستم برنامه ام رو عوض کنن …
تب بالا، سر درد و سرگیجه … حالم خیلی خراب بود … توی تخت دراز کشیده بودم که گوشیم زنگ زد …
چشم هام می سوخت و به سختی باز شد … پرده اشک جلوی چشمم … نگذاشت اسم رو درست ببینم … فکر کردم شاید از بیمارستانه … اما دایسون بود … تا گوشی رو برداشتم بدون مقدمه شروع کرد به حرف زدن …
چه اتفاقی افتاده؟ گفتن حالتون اصلا خوب نیست …
گریه ام گرفت … حس کردم دیگه واقعا الان میمیرم … با اون حال … حالا باید …
حالم خراب تر از این بود که قدرتی برای کنترل خودم داشته باشم …
– حتی اگر در حال مرگ هم باشم … اصلا به شما مربوط نیست …
و تلفن رو قطع کردم … به زحمت صدام در می اومد …صورتم گر گرفته بود و چشمم از شدت سوزش، خیس از اشک شده بود …
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
┄┅══••✼❣🍃🌺🍃❣✼••══┅┄
@Refighe_Shahidam313
قسمت شصت و ششم داستان دنباله دار
#بدون_تو_هرگز : با پدرم حرف بزن
پشت سر هم زنگ می زد … توان جواب دادن نداشتم …اونقدر حالم بد بود که اصلا مغزم کار نمی کرد که می تونستم خیلی راحت صدای گوشی رو ببندم یا خاموشش کنم… توی حال خودم نبودم … دایسون هم پشت سر هم زنگ می زد …
– چرا دست از سرم برنمی داری؟ … برو پی کارت …
– در رو باز کن زینب … من پشت در خونه ات هستم … تو تنهایی و یک نفر باید توی این شرایط ازت مراقبت کنه …
– دارو خوردم … اگر به مراقبت نیاز پیدا کنم میرم بیمارستان…
یهو گریه ام گرفت … لحظاتی بود که با تمام وجود به مادرم احتیاج داشتم … حتی بدون اینکه کاری بکنه … وجودش برام آرامش بخش بود … تب، تنهایی، غربت … دیگه نمی تونستم بغضم رو کنترل کنم …
– دست از سرم بردار … چرا دست از سرم برنمی داری؟ …اصلا کی بهت اجازه داده، من رو با اسم کوچیک صدا کنی؟…
اشک می ریختم و سرش داد می زدم …
– واقعا … داری گریه می کنی؟ … من واقعا بهت علاقه دارم… توی این شرایط هم دست از سرسختی برنمی داری؟ …
پریدم توی حرفش …
– باشه … واقعا بهم علاقه داری؟ … با پدرم حرف بزن …این رسم ماست … رضایت پدرم رو بگیری قبولت می کنم …
چند لحظه ساکت شد … حسابی جا خورده بود …
– توی این شرایط هم باید از پدرت اجازه بگیرم؟ …
آخرین ذره های انرژیم رو هم از دست داده بودم … دیگه توان حرف زدن نداشتم …
– باشه … شماره پدرت رو بده … پدرت می تونه انگلیسی صحبت کنه؟ … من فارسی بلد نیستم …
– پدرم شهید شده … تو هم که به خدا … و این چیزها اعتقاد نداری … به زحمت، دوباره تمام قدرتم رو جمع کردم… از اینجا برو … برو …
و دیگه نفهمیدم چی شد … از حال رفتم …
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
┄┅══••✼❣🍃🌺🍃❣✼••══┅┄
@Refighe_Shahidam313
حرف_آخر 🌹
شب_بخیر_آقای_تنهایم😔
وَالْـــعَــــصر ،،
قسم به عبورِ تک تکِ ثانیه ها،،،
زنــدگی
لحظه ای بی حضـور تو
خُسرانِ مطلق است ...💔
می شود که بشود؟...
با حضــورت کمی تـــازه شویم؟😢🤲🏻
بیا و ببار بارانِ عشق را بر بیابان دلهامان .....🌧
افتاده_دلم_به_تپش_هاے_انتظار
🌹#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌹
#شبتون_مهدوی
#التماس_دعای_فرج