eitaa logo
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
4.6هزار دنبال‌کننده
20هزار عکس
7.7هزار ویدیو
299 فایل
دلبسته‌دنیا‌که‌عاشق‌شهادت‌نمی‌شود🌷 رفیق‌شهیدمْ‌دورهمی‌خودمونیه✌️ خوش‌اومدی‌رفیق🤝 تأسیس¹⁰/⁰³/¹³⁹⁸ برام بفرست،حرف،عکس،فیلمی،صدا 👇 https://eitaayar.ir/anonymous/vF1G.Bs4pT جوابتو👇ببین https://eitaa.com/harfhamon کپی‌آزاد✅براظهورصلوات‌📿هدیه‌کردی‌چه‌بهتر
مشاهده در ایتا
دانلود
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
حمیدرضا در هفدهم دی ماه سال ۱۳۶۷ هجری شمسی در یک خانواده فرهنگی – مذهبی در اصفهان چشم به جهان گشود. وی مقاطع تحصیلی خود را با نمرات ممتاز طی کرده و در رشته‌ی ریاضی فیزیک موفق به اخذ دیپلم شد. فعالیت های ورزشی شهید از سن کودکی در رشته های مختلف نظیر ژیمناستیک و کشتی آغاز شد و سپس در رشته‌ی والیبال به طور حرفه‌ای ادامه داشت، از طرفی فعالیت‌های مذهبی او از همان مقطع ابتدایی با شرکت در کلاس‌های قرآن و تواشیح و مداحی شروع شد و به موازات آن در پایگاه‌های بسیج فعالیت میکرد و سپس در اردو‌های راهیان نور به عنوان خادم الشهدا در جبهه‌های جنوب و غرب خدمت میکرد. رشد معنوی و عشق به شهادت در او در همین پایگاه های بسیج و مجالس روضه خوانی و سینه زنی و خادمی شهدا شعله ور شد. مهندس حمید رضا در رشته مهندسی عمران دانشگاه آزاد امام خمینی شهر اصفهان قبول و در سال ۱۳۹۱ فارغ التحصیل شدند. در همان سال وارد مقطع کارشناسی ارشد دانشگاه مالک اشتر تهران در رشته پدافند غیرعامل (طراحی) شد و در سال ۱۳۹۳ با نمره عالی فارغ التحصیل شد. سپس چند ماهی به خدمت سربازی در ارتش جمهوری اسلامی مشغول بود و به موازات آن جهت استخدام در استانداری و شهرداری اقداماتی را انجام داد تا اینکه از طرف شهرداری دعوت به همکاری شد . ولی به یک باره تصمیم خود را تغییر داد و سپاه پاسداران را برای استخدام انتخاب کرد. بنابراین مدارک علمی و تحقیقاتی خود را به سپاه ارائه نمود و طی چندین مرحله آزمون، گزینش و تحقیقات در سال ۱۳۹۴ از طرف سپاه دعوت به خدمت شد. بنابراین از ادامه سربازی ترخیص و به سپاه پاسداران ملحق شد، و سپس آموزش های عمومی و تخصصی را به خوبی طی نمود و بنا به دعوت نیروی قدس و نیاز جبهه مقاومت به عنوان مدافع حرم در سال ۱۳۹۵ به طور موقت به سوریه اعزام شد. جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️➰🥀➰✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
حمیدرضا در هفدهم دی ماه سال ۱۳۶۷ هجری شمسی در یک خانواده فرهنگی – مذهبی در اصفهان چشم به جهان گشود.
بعد از اتمام مأموریت موقت، داوطلبانه به طور رسمی وارد نیروی قدس سپاه شد و جهاد در سوریه را ادامه داد، گویا تازه به خواسته و جایگاهش رسیده و حاضر نبود آن را با هیچ چیز دیگری عوض کند، در همان سال با خانواده‌ای فرهنگی مذهبی آشنا شده و تقدیر و قسمت این شد که در سال ۱۳۹۶ ازدواج این شهید صورت گیرد و چند روز بعد از عروسی دوباره عازم سوریه شد. به دلیل تخصص و تجربه جهادی که داشت میتوانست در ایران به تدریس در دانشگاه سپاه بپردازد اما جهاد و مبارزه علیه تروریست‌ها و تکفیری‌ها را ترجیح داد. او همواره به خانواده می‌گفت که در سوریه به تخصص و وجودم بیشتر نیاز است. سرانجام پس از گذشت حدود ۳ سال نبرد علیه تروریست‌ها و دشمنان اهل بیت (ع) در صبحگاه ۲۸ بهمن ماه سال ۱۳۹۸ در غرب حلب، منطقه شیخ عقیل در حین مأموریت مورد اصابت ترکش موشک قرار گرفت و به آرزوی دیرینه خود که شهادت در راه خدا بود نائل گردید. جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️➰🥀➰✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
بعد از اتمام مأموریت موقت، داوطلبانه به طور رسمی وارد نیروی قدس سپاه شد و جهاد در سوریه را ادامه داد
کتاب مستخرجه از رساله شهید : این استاد دانشگاه پیش از این پایان نامه ارشد وی را که پس از دفاع رساله ارشدشهید در حال تبدیل به کتاب بود و نیمه کاره مانده بود ، به جهت حفظ اصالت کار ، به همان صورت رساله ارشد ؛ با عنوان ” معیارهای پایش مناطق آسیب پذیر کلانشهرها” به زینت نشر آراسته شده است . مقدمه وچکیده این کتاب در زیر ارایه شده است : مقدمه ای برماخره بسم رب الشهدا و المجاهدین الذین امنو و هاجروا و جاهدو فی سبیل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجه عندالله و اولئک هم الفائزون (سوره توبه آیه ۲۰) کسانی که به خدا ایمان آورده‌اند و در راه او با اموال و جان‌ها هجرت و جهاد کرده‌اند در نزد خدا درجه و امتیاز بزرگی دارند و این‌ها جزو رستگارانند. جنگ و جهاد در دین مبین اسلام از جایگاه والائی برخوردار است و کمتر عمل و عبادات است که ثواب جهاد را در راه خدا داشته باشد، خداوند در قرآن می‌فرماید: «ای کسانی‌ که ایمان آورده‌اید تقوای الهی پیشه کنید و به سوی او تقرّب جویید و در راهش جهاد کنید باشد که رستگار گردید (مائده ۳۵) رسول گرامی اسلام (ص) در مورد اهمیت جنگ و نبرد می‌فرماید: تمام خیر در شمشیر و زیر سایه شمشیر است و مردم را جز شمشیر به راه راست وانمی‌دارد و شمشیرها کلید بهشت و دوزخ‌اند» [۱] توفیق جهاد در راه خدا که امیرمومنان علی‌ابن‌ابیطالب علیه‌السلام آن‌ را دری از درهای بهشت توصیف نموده است، فرصت ناب و نادری است برای تعالی و تقرّب به خدای متعال، فرصتی که همچون ابر‌های آسمان به سرعت درگذر است. جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
کتاب مستخرجه از رساله شهید : این استاد دانشگاه پیش از این پایان نامه ارشد وی را که پس از دفاع رساله
پدر شهید باب الخانی بیان کرد: هیچ گاه در این سال‌ها از مسوولیتش حرفی نزد، تنها می‌گفت من به قرارگاه می‌روم، در سوریه از یکی از رزمندگان فاطمیون خواهش کردم تا بگوید پسر من کجاست که آن فرد گفت پسر شما فرمانده اطلاعات عملیات یکی از مناطق و مسوول آموزش رزمنده‌های سوری است که در زمینه‌های مختلف از جمله کار با دوربین‌های جی آی اس و غیره کار می‌کند. اینجا بود که فهمیدم چه کار می‌کند و من باید چشم انتظار شهادتش باشم. این پدر شهید مدافع حرم ادامه داد: وقتی از حميد پرسیدم چند سال است در جبهه هستی وقت آن رسیده برگردی و در کشورت خدمت کنی گفت من سال‌ها درس خواندم، در سپاه آموزش‌های مختلف دیدم، به زبان عربی مسلط شدم که الان از آن استفاده کنم، من اگر به ایران بیایم خیلی از توانایی‌هایم آنجا کاربردی ندارد، مضاف بر اینکه در ایران خیلی‌ها هستند که جای من را پر کنند ولی اینجا هرکسی نمی‌آید و نمی‌‎تواند کار کند. من اهل کار اداری نیستم، نمی‌توانم فریاد و ضجه و کشتار مردم مظلوم را ببینم و بشنوم بعد به ایران بیایم و راحت زندگی کنم. پدر شهید گفت: وقتی این صحبت‌ها را شنیدم فهمیدم تصمیمش را گرفته و با وجود نگرانی شدیدی که وجودم را فراگرفته بود او را به خدا سپردم. جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️➰🥀➰✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
پدر شهید باب الخانی بیان کرد: هیچ گاه در این سال‌ها از مسوولیتش حرفی نزد، تنها می‌گفت من به قرارگاه
حدود چهل روزی میشد که پدر و مادرم آمده بودند سوریه و پیش ما بودند. صبح بیست و نهم بهمن بود. خواب بودم. قرار بود آن روز بیاییم ایران. دختر خواهر مادرم فوت کرده بود و بلیت هواپیما داشتیم. صبح بود که با صدای زنگ در بیدار شدیم. خودم را به در رساندم و از چشمی‌در نگاه کردم، چشمم به یکی از مردان شهرک افتاد که پشت در منتظر بود. عجیب بود. اصولا آن موقع روز به جز سربازها با لباس نظامی‌انتظار دیدن مرد دیگری را در شهرک نداشتیم. مردها را فقط شب‌ها می‌دیدیم. حس کردم باید آماده شنیدن یک خبر باشم. با اینکه نگران بودم در را باز کردم ولی بابا جلو رفت. پشت در ایستاده بودم و تلاش می‌کردم از حرف‌هایی که رد و بدل می‌شود چیزی متوجه بشوم. اما فقط صدای پس پس می‌شنیدم و یکی دو باری کلمه بیمارستان. داشتم به این فکر می‌کردم که حمیدرضا زخمی‌شده که یکدفعه پدرم را دیدم که روی پله‌ها نشسته و گریه می‌کند. دلم هوری ریخت پایین اما باز خودم را آماده مجروحیت همسرم می‌کردم و حتی لحظه‌ای به شهادتش نخواستم فکر کنم. بابا را که بردند ، همسایه‌ها یکی یکی آمدند. و بالاخره کی شهادت همسرتان برای شما محرز شد؟ همسایه‌ها آمده بودند ولی من باز خودم را از تا نمی‌انداختم. میوه می‌شستم و وسایل پذیرایی را آماده می‌کردم. اما از ترس به چهره هیچ‌کدام نگاه نمی‌کردم که مبادا کسی بخواهد با من حرفی بزند. بیشتر، نگاهم به طاق بود و دیوارها و گهگاهی هم کف زمین. تا اینکه مریم دوست صمیمی‌ام که به تازگی شوهر او هم زخمی‌و جانباز شده بود آمد. همین طور که داشتم چای دم می‌کردم از مریم پرسیدم: «مریم شوهر تو هم که زخمی‌شد آنقدر همسایه آمدند خانه‌تان؟» جواب مریم هم این بود که «آره؛ همسایه‌ها می اومدند و می‌رفتند». حرفش تمام نشده بود که گفتم: «آخه بابام خیلی گریه می‌کرد.» خبر را از چه کسی شنیدید؟ مریم دوستم آمد جلویم نشست و گفت: «زینب از الان دیگه بلند بلند گریه کن.» من اما باز هم گریه نکردم. توی دوران زندگی مشترکمان هزار بار این لحظه را تصور کرده بودم، پاهایی که حتما سست می‌شوند و زینبی که بیهوش خواهد شد. اما حالا که به آن لحظه رسیده بودم هیچ کدامشان نبود. نه پایی سست شد و نه زینبی بیهوش. اتفاقا انگار محکم‌تر از همیشه بودم. پاهایم قرص‌تر از همیشه بود. بلند شدم رفتم وضو گرفتم. سجاده‌ام را پهن کردم و سجده شکر به جا آوردم. رویارویی اینگونه با این خبر برایم عجیب و غیرقابل باور بود. با اینکه همچنان منتظر بودم بیایند و بگویند که حمیدرضا زخمی‌شده است. دیداری هم با پیکر همسرتان در سوریه داشتید؟ بله همان روز. ساعت ۲ بعدازظهر بود که من را بردند کنار پیکر. آن موقع بود که باور کردم رفتنش را. به خاطر حال خراب پدرم اما مجبور بودم گریه نکنم. آخرین باری که قبل از شهادت همدیگر را دیدید، کی بود؟ شب قبلش بود. اتفاقا قرار بر آمدن نداشت، چون گفته بود کارش زیاد و آمدنش بعید است. با این حال حدود ساعت ۱۰ شب بود که آمد خانه یک سری بزند و برود. من به خاطر بارداری حال مساعدی نداشتم و نمی‌توانستم زیاد دور و برش باشم. رفتم توی اتاق که بوی شام اذیتم نکند. مامان برای شام لوبیاپلو درست کرده بود. حمید شامش را که خورد آمد توی اتاق کنار من. بهش گفتم ما فردا پرواز داریم، صبح میایی که؟ گفت آره بابا کاری ندارم. خودم می‌رسونمتون فرودگاه دمشق... حرف خاصی نزد؟ نه! نه اینکه آن شب، هیچ وقت حرف خاصی نمی‌زد! همیشه می‌گفت حیف است آدم به دست اینها شهید بشود. معتقد بود «برای شهادت من الان خیلی زوده. من میخوام اندازه حاج قاسم بشم، بعد شهید بشم.» گاهی اوقات هم می‌خندید و می‌گفت: «نه حاج قاسم جوون تره، میخوام اندازه شهید همدانی بشم و بعد شهید بشم.» دیداری هم با سردار داشتند؟ بله دیدار که زیاد داشتند؛ ولی من را از جزئیات مطلع نمی‌کردند. فقط یک‌بارچندتا شکلات آوردند و گفتند اینها را حاج قاسم داده گفته ببرید برای همسرانتان. زمان شهادت حاج قاسم شما سوریه بودید. چطور خبردار شدید؟ ما خیلی زود خبردار شدیم. همان لحظه شهادت، بی‌سیم‌شان صدا داد و خبر به ما رسید. بلافاصله زدیم شبکه خبر که زیرنویس‌ها را دیدیم. البته آن وقت فقط وقوع حادثه را اطلاع رسانی می‌کرد و خبری از شهادت حاج‌قاسم نبود. توی بهت بودیم. پدر و مادرم وپدر و مادر همسرم اینجا بودند. جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️➰🥀➰✌️❁═┅┄
لبخند ابراهیم: خاطرات شهید مدافع حرم حمیدرضا باب الخانی ناشر :شهید کاظمی نویسنده :معصومه جواهری سال نشر :1400تعداد صفحات :256 جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️➰🥀➰✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
لبخند ابراهیم: خاطرات شهید مدافع حرم حمیدرضا باب الخانی ناشر :شهید کاظمی نویسنده :معصومه جواهری سال
🤚سلام° و عرض ادب خدمت همراهان ان شاءالله که رضایت ❤️ـخدا و 🤝ـدستگیری 🌷ـشهدا شامل حال همه ما باشه در دنیا و آخرت 🌹🌹🌹 امروز با معرفی. شهید حمیدرضا باب الخانی در خدمت بزرگواران بودم شادی روح شهدا بخصوص فاتحه+صلوات+وعجل فرجهم ان شاءالله ک این دنیا و آخرت دستگیر و شفیع همه مون باشن با ارسال پیامهای معرفی شهدا در ثوابش شریکش باشید که زنده نگه داشتن یاد کمتر از نیست اجرتون با 🌷ـشهدا با تشکر جهت و پذیرای شما بزرگواران هستم 👇 https://abzarek.ir/service-p/msg/954901 جوابتو👇ببین https://eitaa.com/joinchat/42401864Caf7eص7e9e7b ❤️❤️ 🌺🌺 😔😔 جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️➰🥀➰✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
#معرفی_شهید 🤚سلام° و عرض ادب خدمت همراهان #سنگر #رفیق_شهیدم ان شاءالله که رضایت ❤️ـخدا و 🤝ـدستگ
سلام شب شما بخیر جمعه تون بخیر معرفی شهید امروز به درخواست یکی از اعضای کانال بوده ممنون از شما و همراهی تون 😊✌️😊 🌼✌️🌼 منتظر انتقاد و پیشنهاد و درخواست معرفی شهید از شما عزیزان هستیم 👇👇👇 @unknownSoldier99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی عشق محمد بس است و آل محمد..💚❤️ [اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم] عیدتون مبارکککک💐😍🦋 - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
🕊🕊 ۲۷ بهمن ۱۳۶۴ -سالروز شهادت محمد حسین یوسف الهی 🌷شهیدی که حاج قاسم وصیت کرده بود کنار او دفن شود ا▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️ 🌴 همسایه همیشگی حاج قاسم شهید محمد حسین یوسف الهی سال ۱۳۴۰ در شهر «کرمان» متولد شد، پدرش فرهنگی بود و در آموزش و پرورش خدمت می کرد...... به واسطه بارندگی زیاد، ماشین لندکروز وسط یک متر آب و گل گیر کرده بود هر چه هل می دادند، نمی توانستند آن را بیرون بیاورند . شاید حدود۱۰ نفر از بچه هابا هم تلاش کردند اما موفق نشدند، حسین از راه رسید و گفت: این کار من است ، زحمت نکشید همه ایستادند و نگاه کردند حسین با آرامی ماشین را از آن همه آب و گل بیرون کشید. گفتم: تو دعا خواندی ! وگرنه امکان نداشت که ماشین بیرون بیاید. گفت: نه ، من فقط به ماشین گفتم برو بیرون. شهید حسین یوسف الهی مسلط به خیلی چیزها بود که بروز نمی داد و فقط گاهی اوقات چشمه ای از آن اقیانوس عظیم را جلوه می کرد ، آن هم جهت قوی شدن ایمان بچه ها . هر مشکلی به نظر می رسید، آن را حل می نمود، چهره بسیار باصفا،نورانی و زیبایی داشت. حسین یوسف الهی پس از چندین بار مجروحیت،۲۱ بهمن ماه درعملیات والفجر هشت بر اثر بمباران شیمیایی مجروح شد و۲۷ بهمن ماه در بیمارستان شهیدلبافی نژاد تهران آسمانی شد.
. ♻️ ساندیس معجزه‌گر این ساندیس ۴۴ سال است که جمهوری اسلامی را نجات داده! ساندیسی که سال به سال پیشرفت کرده و در سال‌های اخیر با وجود توطئه‌های داخلی و خارجی، نی آن پس از مصرف، تبدیل به موشکی می‌شود در چشم دشمنان ملت ایران ... 🔺 منبع: کانال حمید رسایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شباهت‌های پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و امام زمان ارواحنا فداه ‌ 🎙 حجت‌الاسلام رفیعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ♻️ محمد (ص)، مردی با یک میلیارد و هشتصد میلیون فالور (دنبال کننده)
{ٻسمـِ‌ࢪَبِالنّۅرِو‌الذیخَلق‌اڶمَہـد؎🌿💚} گرفڪر‌هایی‌زغم‌وراه‌نجاتی دراین‌شب‌پرفیض‌توخواهی‌ثمراتی باید‌که‌به‌ڪوری‌دو‌چشمان‌حسودان براحمدو‌آلش‌بفرستی‌صلواتی♥️🎉 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم 🥳 🍃̶͢.͜.̶🌼̶͢›› 🍃̶͢.͜.̶🌼̶͢›› ‍‍‌ل‌لولی‍ک‌الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ مزار شهید حمیدرضا باب الخانی 🍂🤲🍂 جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️➰🥀➰✌️❁═┅┄
❤️🦋 همزمان با حضرت رسول(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)، حسن روح‌الأمین اثر جدید خود به‌نام «» را رونمایی کرد
هدایت شده از KHAMENEI.IR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭐️ جهت بعثت انبیاء 🔺 رهبر انقلاب: بعثت یعنی برانگیختگی. جهت این برانگیختگی چیست؟ سَمت و سوی این برانگیختگی چیست؟ سَمت و سو عبارت است از همان که در خود قرآن باز مکرّر ذکر شده است: وَ لَقَد بَعَثنا فی کُلِّ اُمَّةٍ رَسولًا اَنِ اعبُدُوا اللهَ وَ اجتَنِبُوا الطّاغوت؛ اوّلاً عبودیّت خدا، یعنی چهارچوب حیات را در خدمت اوامر الهی و نواهی الهی قرار دادن؛ و [ثانیاً] اجتناب از طاغوت. طاغوت کیست؟ همه‌ی ظالمان، همه‌ی پادشاهان خبیث، در مثل امروزی همه‌ی رؤسای جمهور مثل اینهایی که امروز در آمریکا و در بعضی از کشورهای دیگر هستند -اینها همان طواغیتند- معنای اجتناب از طواغیت این نیست که دامنت را از آنها دور کن تا آلوده نشوی؛ معنایش این است که یک خطّی در مقابل خطّ توحید و خطّ عبودیّت الهی وجود دارد و آن، خطّ طاغوت است. کفر به طاغوت، همراه و ملازم با ایمان بالله است؛ این، جهت بعثت انبیا است. ۱۳۹۸/۰۱/۱۴ 🌷 💻 Farsi.Khamenei.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شهیدی که امام زمان(عج) را ملاقات کرد 🔹دست نوشته شهید اسماعیل خانزاده: شبی که توفیق ملاقات با صاحب عصر را نصیبم کردی بر من یقین شد که شهادت را هم نصیبم می‌کنی
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
زندگینامه 20 *با شنیدن نام سوریه از حال رفتم انگار داشتیم کَل کَل می‌‌کردیم! نمی‌دانم غرض‌اش از این حرف‌ها چه بود. وسط حرف‌ها، انگار که بخواهد از فرصت استفاده کند، گفت «راستی زهرا احتمالاً گوشی‌ام آنتن هم نمی‌دهد.» صدایم شکل فریاد گرفته بود. داد زدم «آنتن هم نمی‌دهد! تو واقعاً‌ 15 روز می‌خواهی بروی و تلفن همراهت آنتن هم نمی‌دهد؟» گفت «آره، اما خودم با تو تماس می‌گیرم نگران نباش...» دلم شور می‌زد. گفتم «امین انگار یک جای کار می‌لنگد.جان زهرا کجا می‌خواهی بروی؟»‌ گفت «اگر من الآن حرفی به تو بزنم خب نمی‌گذاری بروم. همش ناراحتی می‌کنی.» دلم ریخت. گفتم «امین، سوریه‌ می‌روی؟» می‌دانستم مدتی است مشغول آموزش نظامی است. گفت «ناراحت نشوی‌ها، بله!» کاملاً یادم است که بی‌هوش شدم. شاید بیش از نیم ساعت. امین با آب قند بالای سرم ایستاده بود. تا به هوش آمدم گفت «بهتر شدی؟» تا کلمه سوریه یادم آمد، دوباره حالم بد شد. گفتم «امین داری می‌روی؟ واقعاً‌ بدون رضایت من می‌روی؟» گفت «زهرا نمیتوانم به تو دروغ بگویم. بیا تو هم مرا به با رضایت از زیر قرآن رد کن...» *التماس می‌کنم بمان!  حس التماس داشتم گفتم «امین تو می‌دانی من چقدر به تو وابسته‌ام. تو می‌دانی نفسم به نفس تو بند است...» گفت «آره می‌دانم» گفتم «پس چرا برای رفتن اصرار می‌کنی؟» صدایش آرام‌تر شده بود، انگار که بخواهد مرا آرام کند. گفت «زهرا جان من به سه دلیل می‌روم. دلیل اولم خود خانم حضرت زینب (س)‌ است. دوست ندارم یک‌بار دیگر آنجا محاصره شود. ما چطور ادعا کنیم مسلمان و شیعه‌ایم؟ دوم اینکه به خاطر شیعیان آنجا، مگر ما ادعای شیعه‌ بودن نداریم؟ شیعه که حد و مرز نمی‌شناسد. سوم هم اینکه اگر ما نرویم آنها به اینجا می‌آیند. زهرا؛ اگر ما نرویم و آنها به اینجا بیایند چه کسی از مملکت ما دفاع می‌کند؟» ادامه دارد... جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️➰🥀➰✌️❁═┅┄
یک.m4a
6.46M
🥀هو الشهید🥀 📔کتاب : خدا حافظ سالار 🌹 ❇️ خاطرات خانم پروانه چراغ نوروزی همسر سرلشگر شهید حاج حسین همدانی🌹 🖌 اثر : حمید حسام🌹 قسمت : اول🌹 آدرس ما👇👇👇ت ل گ رام @khateratdefae ایتا👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1487863813C4bb957d00e واتساپ👇👇 https://chat.whatsapp.com/GZeookBrGMTEkraRvVXLXl
سربند بستن یعنی؛ دیگـر دلت بندِ این و آن نباشد آن را محڪم گره بزن و خود را وقفِ صاحبِ نامش ڪن ...🌱 جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️➰🥀➰✌️❁═┅┄
قرار شبانه # پاک بشیم از گناهان امروز .. استغفار ۷۰ مرتبه .. استغفرالله ربی و اتوب الیه✨❤️ جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️➰🥀➰✌️❁═┅┄
به وقت حاج قاسم