eitaa logo
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
4.6هزار دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
7.7هزار ویدیو
298 فایل
دلبسته‌دنیا‌که‌عاشق‌شهادت‌نمی‌شود🌷 رفیق‌شهیدمْ‌دورهمی‌خودمونیه✌️ خوش‌اومدی‌رفیق🤝 تأسیس¹⁰/⁰³/¹³⁹⁸ برام بفرست،حرف،عکس،فیلمی،صدا 👇 https://eitaayar.ir/anonymous/vF1G.Bs4pT جوابتو👇ببین https://eitaa.com/harfhamon کپی‌آزاد✅براظهورصلوات‌📿هدیه‌کردی‌چه‌بهتر
مشاهده در ایتا
دانلود
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
به علیهاالسلام، و علیهماالسلام است و این عزیزان مورد توجه قرار می‌گیرد. و دو فرزند و =عبدالله_بن_جعفرطیار(ع) بودند. وقتی حضرت (ع) از به قصد شهر خارج شد، عبدالله بن جعفر (ع) به این مضمون به حضرت نوشت: شما را به می دهم که از این سفر شوید زیرا من می ترسم که به واسطه این شما را به رسانیده و شما شوند. اگر شوید، خواهد شد. شما امروز و و یافتگان هستید. پـس در این سفـر شتاب مکنید و من هم به دنبال ام به شما خواهم پیوست. این نامه را به وسیله دو خود محمد و عون به خدمت آن حضرت فرستاد و خود به نزد عمروبن سعید فرماندار رفت و از او خواست که امــــان نامه ای برای ابی عبدالله(ع) بنویسد و از او بخواهد که از این سفر باز گردد. امان نامه ای برای آن حضرت نوشت و وعده پاداش و احسان داد. عبدالله بن جعفر را به همراه خود برداشته و به سوی به راه افتاده و در میان راه به امام رسیدند  وامان نامه را تقدیم داشت. حضرت نپذیرفت و فرمود: من را در دیدم و به من دستور داد تا به سفر خود ادامه دهم. سپس حضرت جواب نامه عمروبن سعید را نوشت و آن را (احتمالا”) به عبدالله بن جعفر داد. عبدالله چون از امام شد، به فرزندان خود عون و محمد سفارش کرد که در طول سفر و در آن حضرت باشند و خود با بازگشت http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
#خاطره #خاطرات حاجتم را از امام رضا (ع) گرفت #دوست_شهید: کارهای اعزامش جور نمی شد، احساس من این بود که همه یک جوری دست به سرش می کنند از این موضوع خیلی ناراحت بود، یکبار گفت: دیگر به هیچ کس برای رفتن به #سوریه رو نمی زنم. آن روز وقتی به #حرم_حضرت_رضا (ع) وارد شدیم حال عجیبی داشت. چشم هایش برق خاصی داشت. وارد #صحن که شدیم رو به #حرم #سلام داد، تا #پنجره_فولاد #گریه کنان با حالت تند راه می رفت، خودش را چسباند به پنجره فولاد، از قسمت خانم ها می دیدمش که زار می زد و می گفت: ببین آقا دیگه #سرگردون شدم، برای #دفاع از حرم #آواره ی شهرها شدم، #رسوا شدم، تو #مزار_شهدا انگشت نما شدم. طاقت نیاوردم رفتم داخل حرم، دلم خیلی برایش سوخت، یک #زیارت_نامه از طرف خودم برایش خواندم. آمدم داخل صحن دیدم کمی آرام شده است. نشسته بود رو به روی پنجره فولاد، نزدیکش شدم بهم #لبخند زد، #تعجب کردم، گفت: حاجتم را گرفتم تا ماه دیگر #اعزام می شوم، شک نکن. محکم شده بود. گفت: امام رضا (ع) پارتی ام شد. درست ماه بعد اعزام شد همانطور که امام رضا (ع) بهش گفته بود. #کپی_مطالب_با_ذکر_صلوات_نثار_شهدا_آزاد http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4