eitaa logo
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
4.6هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
7.2هزار ویدیو
296 فایل
دلبسته‌دنیا‌که‌عاشق‌شهادت‌نمی‌شود رفیق‌شهیدمْ‌یه‌دورهمی‌خودمونیه✌️ خوش‌اومدی‌رفیق🤝 تأسیس¹⁰/⁰³/¹³⁹⁸ حرفتو👇بزن https://daigo.ir/secret/67889490 جوابتو👇ببین https://eitaa.com/harfhamon کپی‌آزاد✅براظهورصلوات‌📿هدیه‌کردی‌چه‌بهتر ✌️💛✌️
مشاهده در ایتا
دانلود
#کتاب " #معرفی_کتاب #یادت_باشد " گلچینی از #خاطرات #همسر_شهید #مدافع_حرم_شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی از زمان #خواستگاری تا #شهادت است 🍁🌷✌️🌷🍁 @Refighe_Shahidam313 🍁🌷✌️🌷🍁
بسم الله الرحمن الرحیم : مراسم ازدواج را آشکار برگزار کنید و را پنهان.» (ترجمه میزان الحکمه ، ج۵، ص۲۲۷۲) +وعجل_فرجهم @Refighe_Shahidam313
آشنایی ما سنتی بود. همدیگر را ندیده بودیم. روز اول که برای صحبت نشستیم اصلا ایشان را ندیدم و تنها چیزی که یادم هست شلوار سفید تنش بود و تکان‌هایش. برای حرف زدن مدام جا به جا می‌شد و بعدا فهمیدم چقدر دو زانو نشستن برایش سخت است اما آن روز اصرار داشت دو زانو بنشیند. در آن جلسه گفت که من تنها به خواستگاری نیامدم و مادرم حضرت زهرا (س) همراه من است. بعدا که جواب خواستگاری را دادم گفتم جواب مثبت را به شما ندادم به مادرتان حضرت زهرا (س) دادم. وی افزود: این تنها نیامدنش را در هر لحظه از خواستگاری حس می‌کردم، اینکه با شهدا و حضرت زهرا (س) آمده است... وقتی رفت من فقط گریه می‌کردم. مادرم ‌پرسید خب چرا گریه می‌کنی جوابت چه بود؟ گفتم نمی‌دانم، فقط می‌دانم تنها نبود و جواب من هم مثبت است. مادرم گفت خب اینهمه صحبت کردید چه گفت؟ گفتم تنها چیزی که گفت این بود که با مادرش حضرت زهرا (س) آمده و خانواده همراهم گریه کردند... 🕊رفیق شهیدم🕊 @Refighe_Shahidam313 ┈••✾•🥀☘❤️☘🥀•✾••┈
ارسالی از کاربر شهید🌹حاج‌محمد‌ابراهیم‌ همت . نیت کردم چهل روز بگیرم و دعای توسل بخوانم! بعد از چهل روز هر کسی آمد، جوابم باشد.☺️ شب سی و نهم یا چهلم بود 🤔که ابراهیم آمد 🙈🙈 ؛ آمده بود بله را بگیرد...😳 گفتم: "من نمی‌خوام،😌 خانواده‌م رو شما راضی کنید." خیلی راحت گفت: "من این کارها رو ندارم."😊 از حرفش عصبانی شدم 😠"شما وقت ندارید، چرا می‌خواید کنید؟" گفت: "درسته که وقت ندارم؛ ولی که دارم."🤗 ✍به نقل از همسر شهید ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️❣💍❣✌️❁═┅┄
ماجرای خواستگاری شهید ابراهیم هادی یکی از نکات جالبی که مطرح بود، اعتقاد شهید ابراهیم هادی به آیات قرآن بود. در یکی از دفعاتی که ابراهیم برای مرخصی به تهران می‌آید، پدر یکی از دختران محل که آرزو داشت وی را داماد خود کند، دست او را می‌گیرد و به زور به خانه‌اش می‌برد و از آن طرف عاقد را هم خبر می‌کند. خانواده ابراهیم را هم به خانه دعوت می‌کند. ابراهیم در اتاق دیگری نشسته بود. وقتی پدر دختر با خانواده شهید صحبت می‌کند و به سراغ ابراهیم می‌روند، می‌بینند که ابراهیم در اتاق پشتی حضور ندارد. این در حالی بود که اگر وی می‌خواست خارج شود، تنها راه خروج از جلوی دیدگان دیگران بود. خانواده ابراهیم وقتی به سمت منزل برمی‌گردند، می‌بینند که ابراهیم با لبخند جلوی درب منزل ایستاده است. همگی تعجب می‌کنند و می‌پرسند که چطور از منزل پدر دختر خارج شده که آنها او را ندیده‌اند. می‌گوید «وَجَعَلْنَا مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ» خواندم و خارج شدم... 😁☺️😁 نمی‌خواهم چشمی در گوشه خانه و در انتظار من گریان باشد... 😊😊😊 جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️➰🥀➰✌️❁═┅┄
هدایت شده از معبر🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رفقا سلام🖐 🎥پنجشنبه شب ۷دی۱۴۰۲ توفیقی رفیق راهم گشت و رفتم گلزار شهدای شهر لار استان فارس(جای شما همسنگران خالی☺️)، از کرامات براتون یه فیلم تهیه کردم حتما ببینید. 📌هرکس نبینه ضرر کرده، مخصوصا افرادی که هنوز...⁉️ ✾࿐༅🍂مـعـبــر🍂༅࿐✾ @mabar14 ┈••✾•🍃🥀🍃•✾••┈