رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
✅#معجزه قسمت👈🏻 ((هفتاد و چهار)) 🌺 بسم الله الرحمن الرحیم الحمد الله رب العالمین ✅پیش گ
✅#معجزه قسمت👈🏻 ((هفتاد وپنج))
💫سیر دادن سلمان فارسی
توسط مولا امیرالمومنین علیه السلام
((#قسمت_اول))👇
🌸بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد الله رب العالمین
✅سلمان و تقاضای معجزه
✍سلمان گفت : ما همراه امیرالمؤمنین علیه السلام بودیم که به آن حضرت عرض کردم : ای سرور من ، دوست دارم چیزی از معجزات شما را ببینم .
💚فرمود : چه می خواهی ؟
💠سلمان گفت : می خواهم ناقه ثمود و معجزات دیگری را به من نشان دهید .
💜فرمود : چنین خواهم کرد .
🌀سپس به سرعت برخاسته ، داخل منزل شد و در حالی که بر اسب سیاهی سوار و بر دوشش قبایی سفید و بر سرش کلاه سفیدی بود و به جانب من بیرون آمد
🔆و بانگ زد : ای قنبر ، آن اسب را برای من بیاور .
♻️قنبر اسب سیاه دیگری را بیرون آورد .
🤍پس فرمود : ای اباعبدالله سوار شو .
❇️سلمان گفت : بر آن سوار شدم ؛ دو بال به پهلویش چسبیده بود .
💙پس امام علیه السلام بر آن فریاد زد و در هوا اوج گرفت .
🕊به خدا سوگند ، من صدای بال های ملایک و تسبیح شان را از زیر عرش می شنیدم .
🌊سپس از ساحل دریایی خروشان و مواج عبور کردیم .
🌹امام علیه السلام با گوشه چشم ، نگاه غضب آلودی به آن کرد و دریا آرام شد .
🍃گفتم : ای سرور من ، دریا با نظر شما از غلیان افتاد .
💐فرمود : ای سلمان ترسید که در مورد آن فرمانی صادر نمایم .
💫سپس دست مرا گرفت و بر روی آب حرکت کرد
🐎 و هر دو اسب به دنبال ما می آمدند ، بدون آنکه کسی زمام آنها را گرفته باشد .
💦 به خدا قسم قدم های ما و سم اسب ها تر نشد .
🌫پس ، از آن دریا گذشتیم و به جزیره ای رسیدیم
🌴که دارای درخت ها و میوه ها و پرندگان و رودخانه های فراوانی بود .
🌳در آن جا درخت بزرگی را دیدم که میوه و گل و شکوفه نداشت .
🌼حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام آن را با چوبی که در دست داشت لرزاند .
🐫درخت شکافته شد و از آن ناقه ای بیرون آمد که طولش هشتاد ذراع بود و به دنبالش بچه شتری بود .
🥀به من فرمود : به آن نزدیک شو و از شیر آن بنوش .
🌾سلمان گفت : نزدیک رفتم و از شیرش نوشیدم به اندازه ای که سیراب شدم . شیرین تر از شهد و نرم تر از کره بود و من به همان مقدار کفایت کردم .
☘فرمود : این خوب است ؟
گفتم : ای سرور من خوب است .
🌿فرمود : از این بهتر را می خواهی به تو نشان دهم؟
گفتم : بلی ای سرور
✌️.......ادامه دارد.....
👇👇
#معجزه
#امیرالمومنین
#سلمان
اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ𝟑𝟏𝟑💙⃞💠
جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم📿
رفیق شهیدم 🕊
❀❀
@Refighe_Shahidam313
•❁꧁-•°🔹🦋🔹°•-꧂❁•
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
✅#معجزه قسمت👈🏻 ((هفتاد وپنج)) 💫سیر دادن سلمان فارسی توسط مولا امیرالمومنین علیه السلام ((#قس
✅#معجزه قسمت👈🏻 ((هفتاد وشش))
💫سیر دادن سلمان فارسی توسط مولا امیرالمومنین علیه السلام
(( #قسمت_دوم ))👇🏻
🌺فرمود : فریاد کن ای حسنا بیرون بیا.
📣 پس بانک زدم ؛ ناقه ای بیرون آمد که طولش صد و بیست و عرضش شصت ذراع بود ،
💫سرش از یاقوت سرخ و سینه اش از عنبر معطر و پاهایش از زمرد سبز و زمامش از یاقوت زرد و پهلوی راستش از طلا و پهلوی چپش از نقره و پستانش از مروارید تازه بود .
🌸فرمود : ای سلمان از شیرش بنوش . پستانش را به دهان نهادم ؛ ناگاه دیدم عسل دوشیده می شود ، عسلی صاف و خالص .
✨گفتم : ای سرور من ، این برای کیست ؟
💐فرمود : این برای تو و برای سایر مؤمنین از دوستان من است .
سپس امام علیه السلام به آن شتر فرمود : به سوی همان درخت بازگرد .
فورا بازگشت
و حضرت مرا در آن جزیره سیر داد تا این که به درختی بزرگ رسیدیم که در زیر آن درخت ، سفره ای گسترده شده و غذایی در میان آن بود که بوی مشک می داد .
ناگاه پرنده ای مانند کرکس بزرگ دیدم .
🍀سلمان گفت : آن پرنده جهید و بر حضرت سلام کرد و به جای خودش برگشت .
🍃گفتم : ای سرور من ، این مائده چیست ؟
🌹فرمود : این برای شیعیان و دوستان من تا روز قیامت در این جا بر پا شده است .
گفتم : این پرنده چیست ؟
🥀فرمود : ملک موکل بر آن است تا روز قیامت .
گفتم : ای سرور من به تنهائی؟
🌼فرمود : خضر علیه السلام هر روز یک بار از کنار آن می گذرد .
سپس دست مرا گرفته و به دریای دیگری برد .
🌊ما از آن عبور کردیم و من جزیره بزرگی را دیدم که در آن قصری بود که یک خشت آن از طلا و یکی از نقره سفید و کنگره های آن از عقیق زردرنگ بود و بر هر رکنی از قصر ، هفتاد صف از ملایکه بودند .
🌟پس امام علیه السلام بر یکی از ارکان نشست و ملائکه به آن حضرت روی آوردند و سلام کردند .
💫سپس به آنها اجازه داد و به جای خودشان برگشتند .
🌱سلمان گفت :
امیرالمؤمنین علیه السلام داخل قصر شد که در آن ، درختان و میوه ها و نهرها و پرندگان و گیاهان رنگارنگ بود .
🎋 امام علیه السلام شروع به راه رفتن در آن قصر کرد تا این که به آخر آن رسید و بر کنار برکه ای که در بستان بود ایستاد سپس بر بالای قصر آمد .
در آن جا تختی از طلای سرخ بود که بر آن نشست و از آن جا بر قصر اشراف پیدا کردیم .
🌊ناگاه دریای سیاهی که موج های بلندی مانند کوه های مرتفع داشت هویدا گشت
🌿 و امام علیه السلام با گوشه چشم ، نگاهی غضب آلود به آن انداخت ؛ و دریا از غلیان ایستاد گویی همانند کسی بود که گناه کرده است ،
گفتم : ای سرور من ، وقتی به دریا نگاه کردی ، از غلیان باز ایستاد .
فرمود : ترسید مبادا در مورد آن فرمانی صادر نمایم .
ای سلمان ، آیا می دانی این کدام دریا است ؟
گفتم : نه ای سرور من .
💚فرمود : این دریایی است که فرعون و قومش در آن غرق شدند .
🔍همان شهری که مورد عذاب الهی واقع شد بر بال جبرئیل حمل شد
سپس جبرئیل آن را به دریا انداخت و به قعر آن فرو رفت که تا روز قیامت به انتهای آن نخواهد رسید .
گفتم : ای سرور من ، آیا ما دو فرسخ سیر کرده ایم ؟
💜فرمود : ای سلمان ، همانا من پنجاه هزار فرسخ سیر کرده ام و دور دنیا را بیست مرتبه گشته ام .😍😍
گفتم : ای سرور من ، چگونه چنین ( چیزی ممکن ) است ؟
✌️ ......ادامه دارد......
👇👇
#معجزه
#امیرالمومنین
#سلمان
اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ𝟑𝟏𝟑💙⃞💠
جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم📿
رفیق شهیدم 🕊
❀❀
@Refighe_Shahidam313
•❁꧁-•°🔹🦋🔹°•-꧂❁•
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
✅#معجزه قسمت 👈🏻 ((هشتاد و سه)) 🌸درمحضر مولا امیرالمؤمنین علیه السلام 🌺بسم الله الرحمن الرحیم
✅#معجزه
قسمت👈🏻 ((هشتاد و چهار))
💫مراسم تشییع سلمان فارسی
🌺 بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد الله رب العالمین
✅ده قدم از مدینه تا مداین
✍جابربن عبدالله انصاری گفت :
💚امیرالمؤمنین علیه السلام پس از این که نماز صبح را با ما خواند ،به طرف ما رو کرد و
🤍فرمود : مردم ، خداوند اجر شما را در مورد برادرتان سلمان ، عظیم گرداند . هر کس در این باره سخنی می گفت.
✳️ تا آن که حضرت عمامه رسول خدا صل الله علیه واله وسلم را بر سر نهاده
و جامه آن حضرت را پوشید
و عصا و شمشیر رسول خدا ص را برداشت و بر عضبا ( ناقه رسول خدا ) سوار شد و به قنبر فرموده : ده قدم بشمار .
❕قنبر گفت : چنین کردم .
⚠️ناگاه به در خانه سلمان در مداین رسیدیم .
زاذان گفت : هنگامی که زمان فوت سلمان رسید ، به او گفتم : چه کسی تو را غسل می دهد ؟
💟سلمان گفت: کسی که رسول خدا صل الله علیه واله وسلم را غسل داد .
⚠️گفتم : تو در مداین هستی و حال آنکه امیرالمؤمنین علیه السلام در مدینه است .
🔆گفت : ای زاذان ، هنگامی که چانه مرا بستی ، صدای افتادن چیزی را خواهی شنید .
زاذان گفت : هنگامی که چانه او را بستم ، صدای افتادن چیزی را شنیدم
♻️به طرف در رفتم که با امیرالمؤمنین علیه السلام مواجه شدم .
فرمود : ای زاذان ، ابوعبدالله سلمان در گذشت ؟
گفتم : آری ای آقای من .
💜سپس حضرت داخل شد و ردا را از روی صورت سلمان کنار زد .
🤍سلمان به امیرالمؤمنین علیه السلام تبسم کرد .
حضرت فرمود : آفرین بر تو ، ای ابا عبدالله ، وقتی که خدمت رسول خدا صل الله علیه واله وسلم رسیدی ، برای آن حضرت آن چه را که از امتش به برادرش رسید ، بازگو کن .
🟢سپس امیرالمؤمنین علیه السلام تغسیل و کفن سلمان را شروع کرد و وقتی که بر او نماز می گزارد ،
🟡از امیرالمؤمنین علیه السلام تکبیر بلندی می شنیدیم . من نیز همراه با آن جناب ، دو مرد را دیدم
که ( بعدا )
🟣حضرت فرمود : یکی از آنها جعفر برادرم بود و دیگری خضر؛ در حالی که با هر کدام از آن ها ، هفتاد صف از ملایکه و در هر صف نیز ، هزار هزار ملک همراه بود
📚علی علیه السلام والمناقب، ص 167 – 166.
🌸اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🌸
#معجزه
#امیرالمومنین
#سلمان
اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ𝟑𝟏𝟑💛⃞🔆
جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم📿
رفیق شهیدم 🕊
❀❀
@Refighe_Shahidam313
❁꧁-•°🔸🍁💛🍁🔸°•-꧂❁