eitaa logo
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
4.6هزار دنبال‌کننده
20هزار عکس
7.7هزار ویدیو
299 فایل
دلبسته‌دنیا‌که‌عاشق‌شهادت‌نمی‌شود🌷 رفیق‌شهیدمْ‌دورهمی‌خودمونیه✌️ خوش‌اومدی‌رفیق🤝 تأسیس¹⁰/⁰³/¹³⁹⁸ برام بفرست،حرف،عکس،فیلمی،صدا 👇 https://eitaayar.ir/anonymous/vF1G.Bs4pT جوابتو👇ببین https://eitaa.com/harfhamon کپی‌آزاد✅براظهورصلوات‌📿هدیه‌کردی‌چه‌بهتر
مشاهده در ایتا
دانلود
دو شب قبل از شهادت مهران داشتم #قرآن می‌خواندم. به این معنا در قرآن رسیدم که فرمودند: ما شما را با مال و جان و فرزندانتان امتحان می‌کنیم. رفتم پیش مسعود و معنای این آیه قرآن را برایش خواندم و گفتم: «تاب ندارم که خدا من را با جان شما امتحان کند.» مسعود گفت: «مادر جان خدا بارها شما را آزمایش کرده است.» گفتم «با هر چه آزمایش کند من با این مورد نمی‌توانم کنار بیایم.» مسعود گفت: «خدا خودش می‌داند که چه کند. شما بسپار به خدا.» گریه کردم و گفتم: «من این را نمی‌توانم تحمل کنم.» همان شب در #نماز_شب به خدا گفتم هر کاری می‌خواهی کن، من تسلیم امر تو هستم، نمی‌خواهم پیش خانم حضرت زهرا(س) بی‌آبرو شوم. اگر مهران غیر از شهادت از من جدا می‌شد، نمی‌توانستم تحمل کنم. خود خدا کمک کرد و #آرامش عجیبی در مراسم مهران داشتم، آنقدر که خواهرهایم می‌گفتند ما خجالت می‌کشیدیم پیش تو گریه و زاری کنیم. گفتم خدا در #سوره_بقره فرموده است: هر کسی در راه خدا از جان و مالش بگذرد خدا جای آن نفر را در خانه پر می‌کند و من این را با حضور مهران درکنارم حس می‌کنم. #قرآن #شهیدان_زنده_اند http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
34.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حجم کلیپ:33,1مگابایت #شهیدان_زنده_اند .. حاج حسین کاجی: وقتی سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی به سفارش شهید مدافع حرم به مراسم خواستگاری فرزندش رفت ... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• @Refighe_Shahidam313 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
خبر شهادت مهران را ابتدا به پسرم مسعود داده بودند. وقتی مسعود به خانه آمد، دیدم چشم‌هایش قرمز است. گ
دو شب قبل از شهادت مهران داشتم می‌خواندم. به این معنا در قرآن رسیدم که فرمودند: ما شما را با مال و جان و فرزندانتان امتحان می‌کنیم. رفتم پیش مسعود و معنای این آیه قرآن را برایش خواندم و گفتم: «تاب ندارم که خدا من را با جان شما امتحان کند.» مسعود گفت: «مادر جان خدا بارها شما را آزمایش کرده است.» گفتم «با هر چه آزمایش کند من با این مورد نمی‌توانم کنار بیایم.» مسعود گفت: «خدا خودش می‌داند که چه کند. شما بسپار به خدا.» گریه کردم و گفتم: «من این را نمی‌توانم تحمل کنم.» همان شب در به خدا گفتم هر کاری می‌خواهی کن، من تسلیم امر تو هستم، نمی‌خواهم پیش خانم حضرت زهرا(س) بی‌آبرو شوم. اگر مهران غیر از شهادت از من جدا می‌شد، نمی‌توانستم تحمل کنم. خود خدا کمک کرد و عجیبی در مراسم مهران داشتم، آنقدر که خواهرهایم می‌گفتند ما خجالت می‌کشیدیم پیش تو گریه و زاری کنیم. گفتم خدا در فرموده است: هر کسی در راه خدا از جان و مالش بگذرد خدا جای آن نفر را در خانه پر می‌کند و من این را با حضور مهران درکنارم حس می‌کنم. http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4