eitaa logo
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
4.6هزار دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
7.7هزار ویدیو
298 فایل
دلبسته‌دنیا‌که‌عاشق‌شهادت‌نمی‌شود🌷 رفیق‌شهیدمْ‌دورهمی‌خودمونیه✌️ خوش‌اومدی‌رفیق🤝 تأسیس¹⁰/⁰³/¹³⁹⁸ برام بفرست،حرف،عکس،فیلمی،صدا 👇 https://eitaayar.ir/anonymous/vF1G.Bs4pT جوابتو👇ببین https://eitaa.com/harfhamon کپی‌آزاد✅براظهورصلوات‌📿هدیه‌کردی‌چه‌بهتر
مشاهده در ایتا
دانلود
حالا این زندگی زهرای مرضیه بود جنگ خیبر شد، خیبر غنائم زیاد داشت زهرای مرضیه آمد خدمت رسول‌الله فرمود: یا رسول‌الله، علی در این غنائم سهم داره؟! حضرت فرمود: بله زهرا فرمود: می‌شه سهم علی رو یه کنیز به ما بدین؟! کارهای خونه‌ی ما طاقت‌فرساست حضرت فرمود: زهرا جان می‌خوای بهتر از کنیز بهت بدم؟! بله یا رسول‌الله فرمود: برو بعد از نمازهات ۳۴ مرتبه بگو الله اکبر، ۳۳ مرتبه بگو الحمدلله، ۳۳ مرتبه بگو سبحان‌الله چشم آقا... نداد کنیز بهش، حضرت رفت جبرئیل آمد گفت: حق زهرا رو بده!! چی‌کار کنم جبرئیل؟! (در خیبر یه منطقه هست به نام کشت‌و‌صنعته، این ۴۰۰ تا کارگر ثابت داشت، هنگام برداشت محصول ۲ هزار کارگر از مدینه می‌رفت اونجا کمک می‌کرد، تو مدینه دفتر تجاری داشت) گفت: فدک رو بده به زهرا... فدک رو بدم به زهرا؟! من یه خادم بهش ندادم!!! جبرئیل گفت: بله... زهرا رو خواست، جلو چشم مسلمونا زهرا جان بیا!! خدا می‌فرماید فدک رو بدم به تو!!! این سند فدک، اونم دفتر فدک یه مسئول برای اداره این مجموعه بذار چشم آقا با پدر مشورت کرد فرمود: فلانی خوبه... به اون شخص فرمود: تو مسئول دفتر فدک، حساب‌کتاب‌ها رو به پدرم بده، اصلاً سراغ من نیا حضرت زهرا فرمود: یا رسول‌الله فدک مال منه؟! رسول‌الله فرمود:بله زهرای مرضیه فرمود: هرچی درامد داره این در اختیار شما، خرج مسلمونا کنید... یه قرون از پول اونو حضرت تو زندگی نیاورد... تا پیامبر اکرم از دنیا رفت شد رئیس اول کاری که کرد فدک رو مصادره کرد یعنی فرستاد نماینده‌ی زهرا رو بیرون کردن، اسناد رو گرفت... چرا این‌کارو کرد؟! به دو دلیل... (وقتی پیغمبر اکرم از دنیا رفت، زهرای مرضیه یه پیام داد به مسئول دفتر فدک فرمود: دیگه حساب کتاب‌ها رو بیار به خودم بده، به احدی پول نده... ابوبکر در اولین کار رفت اون‌جا رو مصادره کرد چرا؟! چون رفت اون‌جا گفت پول بده نماینده‌ی حضرت گفت: حضرت زهرا فرموده دیگه به کسی پول ندم...)
به دو دلیل رو مصادره کرد ۱- دید اگه این پول‌ها بره دست زهرا، زهرا با این پول‌ها علی علیه‌السلام رو از خانه درمیاره، می‌شه چی؟! می‌شه عین اموال خدیجه، که تو مکه به پیغمبر کمک کرد ۲- به این پول نیاز دارن، لذا اولین کاری که کردن نماینده‌ی زهرا را بیرون کردن، فدک رو مصادره کردن این دلیل شد زهرا از خانه آمد بیرون می‌دونید خانه‌ی زهرای مرضیه به بیرون در نداشت، خانه علی علیه‌السلام به بیرون مسجد در نداره در خانه به مسجد باز می‌شه، اگه برید اون‌جا یه دری اونجا هست نوشته: هذا باب فاطمه 🦋 این درِ خانه‌ی فاطمه است این در، به خانه‌ی زهرای مرضیه باز می‌شه، ولی در خانه فاطمه سلام الله این نبوده، چون این قسمت اصلاً جزء مسجد نبود، این‌جا دیوار بود در خانه کجا بود؟! درست روبه‌روی این در اون‌ور، حالا شما اگه بری اون‌ور وایسی نگاه کنی پشت به این در وایسی منبر رو می‌بینی یعنی چی؟! یعنی در خانه‌ی زهرا جایی بود که تا زهرا می‌اومد بیرون، منبر رو می‌دیده، پیغمبرو که بالای منبر بود می‌دیدش، به‌همین جهت هرگاه زهرای مرضیه از خانه میومد بیرون بره، پیغمبر تو مسجد مشغول خطبه بود، نگاه می‌کرد خطبه را قطع می‌کرد، خطبه رو که قطع می‌کرد همه می‌فهمیدن زهرای مرضیه از خانه اومده بیرون، همه‌ی مسجد سکوت تا ایشون بره... پیغمبر گاهی موارد یهو از اون بالا می‌اومد پایین می‌فرمود صبر کن زهراجان وایسا، جلو چشم مسلمونا میومد خم می‌شد دست زهرا را می‌بوسید!! 🙂 خب ابوبکر روز جمعه رفت خطبه بخونه رئیس شده بود دیگه... جای پیغمبر تا گفت بسم الله الرحمن الرحیم زهرا در خانه رو باز کرد ابوبکر جای کی رفتی اون بالا؟! گفت: جای رسول‌الله شما چی کاره‌ای؟! گفت: مسلمونا منو به‌عنوان جانشین پدر بزرگوار شما انتخاب کردن فرمود: آفرین باریکلا بگو ببینم رسول‌الله دزدی می‌کرد؟! گفت: حاشا و کلا رسول‌الله اموال مردم ر‌و به زور مصادره می‌کرد؟! گفت: هرگز فرمود تو چرا این‌کارو کردی؟! تو مگه جانشین رسول‌الله نیستی؟! گفت: چرا تو چرا این‌کارو کردی؟! گفت: یا بنت رسول‌الله، من کی این‌کارو کردم؟! فرمود: چرا فدک رو گرفتی؟! گفت: فدک مال مسلمان‌هاست فرمود: چی‌چی مال مسلموناست... فرمود: فدک رو پیغمبر به من بخشیده!! ادامه_دارد...
حضرت زهرا فرمود: کدوم‌تون پامی‌شین شهادت بدین؟! همه به‌خاطر رعایت ابوبکر هیچی نگفتن علی‌بن‌ابی‌طالب فرمود: من شهادت می‌دم...!! ام ایمن گفت: منم شهادت می‌دم...!! گفت: نه، شهادت این دوتا قبول نیس چرا؟! این یکی شوهرته پیغمبر فرمودن: شهادت شریک در حق شریک قبول نیست این یکی هم زنه قبول نیست... حضرت فرمود: ابوبکر!! بازم اشتباه کردی که چرا؟! شهادت شریک در حق شریک قبول نیست منظور پیغمبر این بوده دو نفر در یه مالی با هم شریکن یه کدوم‌شون با دیگری اختلاف پیدا می‌کنه این یکی که با این شریکه حق نداره به نفع شریکه بره شهادت بده... چرا؟! چون شهادت به نفع خودش می‌شه. این برای اون دو نفریه که در یه مالی با هم شریک باشن علی علیه‌السلام که در فدک شریکِ من نیس که، علی شوهر منه، این فدک مال منه علی نسبت به فدک غریبه‌اس... گفت: راست می‌گیا... اینم یه اشتباه ... گفت: این ام ایمن!! شهادت زن‌ها قبول نیس... حضرت فرمود: پیغمبر اکرم خودش فرمود شهادت زن‌ها در امور مالیه، اگه همراه با مردها باشه اشکالی نداره... یعنی چی؟! یعنی اگه یه جا اختلاف مالی هست این طرف می‌گه این جنس مال منه، اگه یه مرد و یه شاهد زن بیان قبوله، شهادت زن‌ها ضمیمه‌ی به شهادت مردا قبوله... گفت: عه آره اینم پیغمبر همین‌جوری گفت بازم ثابت شد ابوبکر اشتباه کرده گفت: خب علی، ام ایمن شهادت می‌دین؟! گفتن: آره شهادت می‌دیم حالا عنوان می‌کنه من خلیفه‌ی رسول‌الله هستم (ببینید تو این شیشه، زهرای مرضیه تبر زد یه ترک خورد) ابوبکر گفت: یا بنت رسول.الله فکر نکنی من می‌خواستم اموالو به زور بگیرما، من فکر می‌کردم فدک مال شما نیست، احقاق حق مسلمونا رو کردم، حالا فهمیدم اشتباه کردم، خیلی معذرت می‌خوام بدید سند فدک رو به زهرا... آوردن سند رو دادن و حضرت از مسجد اومد بیرون رفت سراغ فدک ... (اما ببینید این علامت سؤالو حضرت زهرا تو ذهن مردم گذاشت اومد بیرون)
از اون بالا اشاره کرد؛ عمر برو سندو بگیر عمر آمد، همه تو نماز جمعه‌ان دیگه تو کوچه کسی نیست زهرا داره می‌ره دفتر فدک یهو عمر سر راه سبز شد گفت بده به من سندو!!😡 حضرت فرمود که نمی‌دم، الان ابوبکر داد به من گفت: اون بیخود کرده داده!! حضرت فرمود: آقا این ملک منه!! عمر گفت: بی‌خود ملک توئه... حضرت نداد چنگ زد سندو گرفت پاره کرد یه سیلی زد به زهرای مرضیه حضرت زهرا افتاد روی زمین...😔💔 گفت حالا برو از بابات بگیر...💔 حضرت پا شد آمد مسجد، دیگه با ابوبکر حرف نزد شروع کرد با کی حرف زدن؟! با مسلمونا بسم الله الرحمن الرحیم شروع کرد از اول اسلام توضیح دادن شما چی بودین... اسلام چه کرد... دو ساعت صحبت کرد یهو وارد شد فرمود: خدا ولایتو به این قرار داده برد تو قضیه‌ی علی علیه‌السلام بعد یهو فرمود: مسلمونا چتون شده؟! هنوز کفن پیغمبر خشک نشده...!! آقا صحبت زهرا تمام شد همه موندن، دختر پیغمبر راست می‌گه!! اونم نفر دوم اسلامه... اونو انتخاب کنن؟! اینو انتخاب کنن؟! چه بکنن...؟! ابوبکر زد تو دنده‌ی شائول... (شائول وقتی برنابا بهش گفت: شائول این چه تفسیریه از انجیل ارائه می‌دی؟! گفت: قرائت تو از انجیل اونه قرائت من از انجیل اینه!! گفت: بابا من شاگردی عیسی رو کردم عیسی این حرف‌ها رو نمی‌زد گفت: نه انجیل چند قرائت داره...
عین همونو یهو ابوبکر گفت گفت: یا بنت رسول‌الله حرفاتو زدی؟! فرمود: بله گفت: پاسخ مثبت شنیدی؟! فرمود: نه!! گفت: ببین اسلام دو قرائت داره یه قرائت، قرائت تو بود، یه قرائت، قرائت من... اینا به قرائت تو رایغ ندادن برو تو خونه‌ات بگیر بشین... (فکر کردین با آدم‌های ساده‌ای طرف بودیم) یهو همه‌ی مسلمونا خیال‌شون راحت شد عه دو تا قرائت وجود داره اما زهرای مرضیه فرمود: نمی‌رم خونه‌ام بگیرم بشینم گفت: چی‌کار می‌کنی؟! فرمود: می‌رم شکایت‌تون رو به پدرم می‌کنم... گفت: تو دختر رسول‌اللهی، تو نور چشم مایی، هرکاری بخوای بکنی آزادی... این نفهمید زهرا چی گفت... نفهمید زهرا چه می‌کنه... گفت: شما آزادی چی کار‌ کرد زهرای مرضیه اومد؟! رفت سر قبر پیغمبر نشست!! ....