🌷مهدی شناسی ۶🌷
◀️ﺑﯿﺎﯾﯿم،ﺧﺎﻟﺼﺎﻧﻪ ﻭ ﻣﻠﺘﻤﺴﺎﻧﻪ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﯿﻢ ﺗﺎ ﺍﻣﺎﻣﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺑﺸﻨﺎﺳﺎﻧﺪ.ﻧﯿﺎﺯ،ﻃﻠﺐ ،ﺩﺭﺩ ﻭ ﻣﺼﯿﺒﺖ ﻣﺎ ،ﺑﺎﯾﺪ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺷﺪ.ﻣﺴﺌﻠﻪ ﺟﺪﯼ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺎ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ!
◀️ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﺭﻭﺍﯾﺎﺕ ﺑﻪ ﻣﺎ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻧﺪ:"ﺍﻓﻀﻞ ﺍﻻﻋﻤﺎﻝ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺍﻟﻔﺮﺝ"ﺍﮔﺮ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﮐﻪ،ﻫﺮ ﮐﺲ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﻬﺪﯼ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺑﻤﯿﺮﺩ،ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺧﯿﻤﻪ ﯼ ﺁﻗﺎ،ﺩﺭ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﻭ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺣﻀﺮﺕ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ،ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﺑﯿﺎﻥ ﮐﻨﻨﺪ؟ﮐﺪﺍﻡ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻣﺪ ﻧﻈﺮ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ؟
◀️ﺁﯾﺎ ﻣﻨﻈﻮﺭ،ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺍﻣﺎﻣﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻦ،ﺧﻮﺩ ﻣﯽ ﺷﻨﺎﺳﻤﺶ ﻭ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﺒﻮﺩ ﻭ ﻇﻬﻮﺭ ﻭ ﻏﯿﺒﺘﺶ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﻓﺮﻗﯽ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ؟ﯾﺎ ﻧﻪ،ﻣﻨﻈﻮﺭ،ﺁﻥ ﺍﻣﺎﻣﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺣﺠﺖ ﺧﻮﺩ،ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺸﻨﺎﺳﺎﻧﺪ؟!ﻣﺮﺍﺩ،ﮐﺪﺍﻡ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ؟
◀️ ﺍﯾﻦ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ،ﺍﯾﻦ ﺍﻓﻀﻞ ﺍﻋﻤﺎﻝ،ﺍﯾﻦ ﺩﺭ ﺧﯿﻤﻪ ﯼ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﻮﺩﻥ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺮﮒ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻣﺮﺩﻥ،ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ،ﺑﺘﻮﺍﻧﺪ ﺣﺠﺖ ﺑﻮﺩﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ،ﺑﻪ ﻟﻄﻒ ﻭ ﻋﻨﺎﯾﺖ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺳﺎﯾﻪ ﯼ ﺗﻮﺳﻞ ﻭ ﺗﻀﺮﻉ ﺑﻪ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﺍﻭ ﺑﺸﻨﺎﺳﺪ.
◀️◀️ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ،ﺍﺳﺘﻌﺪﺍﺩ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻓﯿﺾ "ﻋﺮﻓﻨﯽ" ﺭﺍ ﺍﺯ ﺳﻮﯼ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ.
#مهدی_شناسی
#قسمت_6
🌷مهدی شناسی ۶🌷
◀️ﺑﯿﺎﯾﯿم،
ﺧﺎﻟﺼﺎﻧﻪ ﻭ ﻣﻠﺘﻤﺴﺎﻧﻪ
ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﯿﻢ ﺗﺎ ﺍﻣﺎﻣﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺑﺸﻨﺎﺳﺎﻧﺪ.
ﻧﯿﺎﺯ
ﻃﻠﺐ
ﺩﺭﺩ
ﻭ ﻣﺼﯿﺒﺖ ﻣﺎ
ﺑﺎﯾﺪ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺷﺪ.
ﻣﺴﺌﻠﻪ ﺟﺪﯼ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺎ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ!
◀️ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﺭﻭﺍﯾﺎﺕ ﺑﻪ ﻣﺎ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻧﺪ:
"ﺍﻓﻀﻞ ﺍﻻﻋﻤﺎﻝ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺍﻟﻔﺮﺝ"
ﺍﮔﺮ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﮐﻪ،ﻫﺮ ﮐﺲ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﻬﺪﯼ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺑﻤﯿﺮﺩ،
ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺧﯿﻤﻪ ﯼ ﺁﻗﺎ،
ﺩﺭ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﻭ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺣﻀﺮﺕ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ،
ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﺑﯿﺎﻥ ﮐﻨﻨﺪ؟ﮐﺪﺍﻡ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻣﺪ ﻧﻈﺮ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ؟
◀️ﺁﯾﺎ ﻣﻨﻈﻮﺭ،ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺍﻣﺎﻣﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻦ،ﺧﻮﺩ ﻣﯽ ﺷﻨﺎﺳﻤﺶ ﻭ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﺒﻮﺩ ﻭ ﻇﻬﻮﺭ ﻭ ﻏﯿﺒﺘﺶ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﻓﺮﻗﯽ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ؟
ﯾﺎ ﻧﻪ،
ﻣﻨﻈﻮﺭ،ﺁﻥ ﺍﻣﺎﻣﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺣﺠﺖ ﺧﻮﺩ،ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺸﻨﺎﺳﺎﻧﺪ؟!ﻣﺮﺍﺩ،ﮐﺪﺍﻡ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ؟
◀️ ﺍﯾﻦ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ،ﺍﯾﻦ ﺍﻓﻀﻞ ﺍﻋﻤﺎﻝ،ﺍﯾﻦ ﺩﺭ ﺧﯿﻤﻪ ﯼ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﻮﺩﻥ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺮﮒ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻣﺮﺩﻥ،ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ،ﺑﺘﻮﺍﻧﺪ ﺣﺠﺖ ﺑﻮﺩﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ،ﺑﻪ ﻟﻄﻒ ﻭ ﻋﻨﺎﯾﺖ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺳﺎﯾﻪ ﯼ ﺗﻮﺳﻞ ﻭ ﺗﻀﺮﻉ ﺑﻪ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﺍﻭ ﺑﺸﻨﺎﺳﺪ.
◀️◀️ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ،ﺍﺳﺘﻌﺪﺍﺩ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻓﯿﺾ "ﻋﺮﻓﻨﯽ" ﺭﺍ ﺍﺯ ﺳﻮﯼ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ.
#مهدی_شناسی
#قسمت_6
💛
🧡💛
💛🧡💛
🧡💛🧡💛
💛🧡💛🧡💛
#یادشهداباصلوات+وعجل_فرجهم
#کپی_مطالب_با_ذکر_صلوات_نثار_شهدا_آزاد
@Refighe_Shahidam313
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
#داستان_دایرکتی_ها 📵 📓 #قسمت_5 کم کم داشتم بهش عادت میکردم مدام برام نحوه استفاده داروهای گیاهی رو
#داستان_دایرکتی_ها 📵
📓 #قسمت_6
افشین به من علاقه مند شده بود،
چند باری بهم گفت
حتی اگه نمیگفتم با اون همه قربون صدقه رفتن و دلبری مشخص بود دوسم داره!
هر چی بهش میگفتم
قرارمون این نبود!
میگفت گور بابای قرار و مدار..
دل که این حرفا رو نمیفهمه!!!
من آدم محکمی بودم،
همه سعیمو کرده بودم که دلم نلرزه؛
اما بشدت وابسته شده بودم
به کسی که بی چون و چرا گوش شنوا بود..!
[به افشین گفتم:👇 👇
دست از عشق و علاقه بردار،
چون من کیوان رو دوست دارم!
اگرم باهات حرف زدم فقط و فقط بخاطر داروهای گیاهی بود
و بعدشم شاید فرار از تنهایی..
الانم پشیمونم چون نمیخوام بهت وابسته تر بشم و زندگیمو از دست بدم!
حرفامو که دید؛
به غلط کردن افتاد..
گفت باشه فرشته خانوم!
من غلط کردم!
دیگه حرفی نمیزنم؛
فقط تنهام نذار!
باشه؟!
قول میدم دیگه هیچ حرفی از حسم نزنم..]
سخت بود برام دل کندن از مجازی و چت بیهوده...
انگار معتاد شده بودم؛
معتاد یه آدم مجازی که حتی چهرشو ندیده بودم..
برام شده بود دایه دلسوز تر از مادر!
[گفتم باشه و خداحافظی کردم!
گفت دمت گرم😍بعدشم استیکر خنده و خوشحالی فرستاد و خداحافظی کرد!]
توی این مدت دست و دلم به زندگی نمیرفت..
مدام بهانه های الکی میگرفتم،
سر مسائل جزئی و بی اهمیت با کیوان بحثم میشد..
کیوان میگفت چته؟!
چرا عوض شدی؟
کو اون فرشته ای که ورد زبونش قربونت برم وفدات شم بود؟!
همش دعوا راه میندازی؛
اعصاب خودتو منو بهم میریزی!
خب چته لعنتی..
بگو بذار بفهمم..؟!
میگفت بگو بذار بفهمم!!!
اما من خودم نمیدونیستم دقیقا چه مرگم شده!
چی رو به کیوان میگفتم!
من حرفی برا گفتن نداشتم..
کیوانم گاهی عصبی میشد و سمتم نمی اومد..
بعد از مشاجره ای که داشتیم،
کیوانم کمی تغییر کرد..
دیگه به اندازه قبل قربون صدقه ام نمیرفت؛
برام وقت نمیذاشت..
البته بیشتر من مقصر بودم؛
چون بیخود و بی جهت دعوا راه مینداختم!
از اون طرف افشین سنگ صبورم بود و آرومم میکرد!
و من از لحاظ روحی و روانی تا حدودی از جانب افشین تامین میشدم!
اگر کیوان باهام بدخلقی میکرد دیگه مهم نبود،
چون یکی دیگه جاشو پر کرده بود..
ادامه دارد...
#داستان
#رمان
📝 نویسنده : فاطمه_قاف
کپی باذکرنام نویسنده مانعی ندارد.