eitaa logo
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
4.6هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
7.2هزار ویدیو
296 فایل
دلبسته‌دنیا‌که‌عاشق‌شهادت‌نمی‌شود رفیق‌شهیدمْ‌یه‌دورهمی‌خودمونیه✌️ خوش‌اومدی‌رفیق🤝 تأسیس¹⁰/⁰³/¹³⁹⁸ حرفتو👇بزن https://daigo.ir/secret/67889490 جوابتو👇ببین https://eitaa.com/harfhamon کپی‌آزاد✅براظهورصلوات‌📿هدیه‌کردی‌چه‌بهتر ✌️💛✌️
مشاهده در ایتا
دانلود
#فرمانده_دلها تو آموزش یه بار که در منطقه حسابی عرق بچه ها رو درآورده بود، جمعشون کرد و بهشون گفت : نکنه فکر کنین که فلانی ما را #آموزش میده ، من #خاک_پاهای شماهام . من خیلی #کوچکتر از شماهام اگه تکلیف نبود هرگز این کار رو نمی کردم. ولی #دلش رضا نداده بود و با #گریه از همه خواست که دراز بکشن، همه #تعجب کرده بودن که می خواد چیکار کنه، همه که خوابیدن اومد پایین پای تک تک بچه ها و دست می کشید به کف #پوتین بچه ها و #خاکش رو می مالید رو #پیشانیش می گفت: من خاک پای شماهام .💔😥 #قهرمان_من ؛ #شهید_ابراهیم_همت ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄ @Refighe_Shahidam313 ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
این #جمله بر سر برگ تمام دفترهایش دیده می‌شد: «می‌خواهم لحظه‌ای فراموش نکنم که در #محضر خداوند هستم و هیچ‌گاه #گناه نکنم.» یک شب سر نماز، سجده‌اش خیلی طولانی شد و حسابی گریه کرد. بلندش کردم. گفتم «مامان، تو را به #خدا این همه گریه نکن. آخر تو چه ناراحتی داری؟» با چشم‌های مشکی و قشنگش که از شدت #گریه #سرخ شده بود. گفت: «مامان، برای امام خمینی گریه می‌کنم، امام تنهاست. به امام خیلی فشار می‌آید. به خاطر جنگ، مملکت خیلی مشکل دارد. ...
     می‌گوید: «محمد، 8 سال داشت. یک روز از شده بود و می‌کرد. تعجب کردم. فکر کردم خواب بدی دیده یا جایی از بدنش درد می‌کند. کنارش رفتم و نوازشش کردم. گفتم: چرا گریه می‌کنی؟ گفت: هوا روشن شده و من نمازم را نخوانده‌ام. انگار خواب رفته‌ام که شد. در حالی که محمد فقط 8 سال داشت، اما نمازش هیچ‌ وقت قضا نمی‌شد.» وای به حال ما که کوچیکترین گناهمون قضا کردن هامونه 😔😔😔 اسمش را در نمی‌نوشتند ادامه می‌دهد: «خودم مدت‌ها در را داشتم و  سلام‌الله علیها در  را مدیریت می‌کردم. ولی اسم را در بسج نمی‌نوشتند و می‌گفتند سن‌اش کم است. خودم دستش را گرفتم و به پایگاه بسیج رفتم. گفتم: حالا یک بچه‌ای هم می‌خواهد شود، شما نگذارید. ⁉️ دوست دارید ما مادرها بچه‌هایمان را توی بگیریم؟ پس چه کسی از این کند؟ اصرار کردم. قبول نمی‌کردند. گفتم: علیه‌السلام هم زن و بچه‌اش را به برد و کرد. حالا شما این پسر را قبول نمی‌کنید، روز جواب علیه‌السلام را چه خواهید داد؟ به هر زحمت و زوری بود، اسم او را در پایگاه نوشتند. تقریبا 13 ساله بود که پایش به جبهه باز شد. در حالی که پدرش هم از پنج سال قبل در جبهه خدمت می‌کرد.» http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
با آن شب می‌گوید:  «محمد گفت که من دیگر از برنمی‌گردم و این ماست. به زیاد من برنمی‌گردد و ممکن است اگر برگشت، سر نداشته باشم. فقط کن که از علیه‌السلام جلو نیفتم. اگر شدم و راضی بودی، آن کفنی را که از برای خودت آورده‌ای و با آب شست‌وشویش داده‌ای، به تنم بپوشان و را که از آورده‌ای به گردنم بیاویز. نکن و اگر گریه کردی جلوی چشم دیگران نباشد. در تنهایی هر چه خواستی گریه کن.» قرص و محکم، تمام حرف‌هایش را شنیدم. شده بود. خواندیم و رفتیم دنبال کار و بارمان.» http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
! نوجوان قمی از روزی که محمد برای آخرین بار خانه را ترک کرد، می‌گوید: «وقتی آماده شد که برود، نگاهی به من کرد و گفت: محمدت را خوب نگاه کن. چیزی نگفتم نگاهش کردم از نگاه قاطعم فهمید که اهل و نیستم رفت و در در خانه قرار گرفت. بلند گفت: دیدار ما به قیامت. محمدت را نگاه کن! گفتم: برو بچه‌جان! تو را به علیه‌السلام بخشیدم. رفت و کمی آن‌طرف‌تر ایستاد. باز گفت: رفتم‌ ها! نمی‌خواهی محمدت را برای بار آخر نگاه کنی؟ داد زدم: برو بچه! تو را به و بخشیدم. قرار نیست وقتی چیزی را دادم، پس‌اش بگیرم. رفت. 21 روز بعد، خبر را آوردند. در حالی که 16 سال و 3 ماه داشت. ❤️❤️❤️❤️ چنین مادرهایی ما داریم ک حتی برای کشور ناموس اهل بیت از جون خودشون فرزنداشون میگذرن ـعاشـ💖ـقتونم مادران عزیز😍😍 ❤️❤️❤️ http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
خودم پسرم را به سپردم ا می‌گوید: «وقتی را آوردند، سه روز در در مانده بود. سه روز هم در نگه داشته بودند تا پدرش از برگردد. یک روز هم طول کشید تا کارهای و انجام شود. یعنی جمعاً 7 روز از شهادتش می‌گذشت. سر محمد خالی بود و فقط داشت. توی کاسه خالی سرش، پر بود از که و لابه‌لای پنبه‌ها بود. جنازه را خودم توی گذاشتم و خودم تلقینش را خواندم. وقتی دستم را از زیر سرش برداشتم، تازه دستم را رنگین کرد. دستم را نشان جمعیت دادم و گفتم: ببینید بعد از هفت روز خون تازه از سر محمدم جاری است. اما نکردم. محکم و استوار همه کارهایش را انجام دادم و آمدم بیرون. بعد هم که شد، روی قبر ایستادم و با از سلام‌الله علیها، سخنرانی کردم. به این که در ساعات آخر عمر ما خانم از ما راضی باشد.» جالب اینجاست که خودش قبل از آخر به گفته بود که این من است و دقیقا در همان نقطه به خاک سپرده شد http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
#حدیث #حدیث_روز 🏴 #امام_رضا سلام الله علیه: ♦️چون #ماه_محرم می رسید، کسی پدرم را #خندان نمی دید و #غم و #افسردگی بر او غلبه می یافت تا آن که ده روز از محرّم می گذشت ، روز #دهم_محرّم که می شد ، آن روز ، روز #مصیبت و #اندوه و #گریه پدرم بود. 📚 امالی صدوق ، 🍃🌺🌸🍃🌺🌸🍃🌺🌸🍃 #محرم #عزا #ماتم #عاشورا #کربلا #کوفه #کپی_مطالب_با_ذکر_صلوات_نثار_شهدا_آزاد http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
zahra.bano سرباز: میفرمایند جد ما حسین (ع) هنگامی که به گریه کنندگان خود نگاه میکند برای آنان استغار میکند واز جد پدر ومادر و برادر خویش میخواهد که آنها هم برای گریه کنندگان و اقامه کنندگان عزای او استغفار کنند... الکسیر العبادات فی اسار الشهادت http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
✅شخصی از #امام_صادق (ع) پرسید: آقا جان! جدتان امام حسین (ع) الان کجاست؟ 🌸حضرت فرمودند: چقدر #جثه تو کوچک است و چقدر #سوال تو بزرگ است! بدن #مبارک امام حسین (ع) در #قبر است اما روح بزرگشان سمت راست عرش خدا نزد #جد و #پدر و مادرشان است و نظر مبارک امام حسین (ع) به دو #مکان و #موضع است: 1⃣ به #زوار_قبرش 2⃣ به #مجالس_عزایش آنگاه حضرت فرمودند: امام حسین (ع) از جد و پدر و مادر و برادرش خواهش می کنند که برای عزادارانش #استغفار نمایند تا #خدا آنان را بیامرزد. ... 👈در روایتی دیگر امام حسین (ع) فرمودند: اگر #گریه_کننده بر من می دانست که چه #اجری نزد خداوند دارد #شادی اش از #اندوهش بیشتر می گردید. 📚#منابع : #چشمه_سار_عشق، ص 10 #قصص_الحسینیه، ص 72 #ماه_محرم #محرم #امام_حسین #گریه #عزا #کپی_مطالب_با_ذکر_صلوات_هدیه_نثار_شهدا_آزاد http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
#خاطره #خاطرات حاجتم را از امام رضا (ع) گرفت #دوست_شهید: کارهای اعزامش جور نمی شد، احساس من این بود که همه یک جوری دست به سرش می کنند از این موضوع خیلی ناراحت بود، یکبار گفت: دیگر به هیچ کس برای رفتن به #سوریه رو نمی زنم. آن روز وقتی به #حرم_حضرت_رضا (ع) وارد شدیم حال عجیبی داشت. چشم هایش برق خاصی داشت. وارد #صحن که شدیم رو به #حرم #سلام داد، تا #پنجره_فولاد #گریه کنان با حالت تند راه می رفت، خودش را چسباند به پنجره فولاد، از قسمت خانم ها می دیدمش که زار می زد و می گفت: ببین آقا دیگه #سرگردون شدم، برای #دفاع از حرم #آواره ی شهرها شدم، #رسوا شدم، تو #مزار_شهدا انگشت نما شدم. طاقت نیاوردم رفتم داخل حرم، دلم خیلی برایش سوخت، یک #زیارت_نامه از طرف خودم برایش خواندم. آمدم داخل صحن دیدم کمی آرام شده است. نشسته بود رو به روی پنجره فولاد، نزدیکش شدم بهم #لبخند زد، #تعجب کردم، گفت: حاجتم را گرفتم تا ماه دیگر #اعزام می شوم، شک نکن. محکم شده بود. گفت: امام رضا (ع) پارتی ام شد. درست ماه بعد اعزام شد همانطور که امام رضا (ع) بهش گفته بود. #کپی_مطالب_با_ذکر_صلوات_نثار_شهدا_آزاد http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
سینه تان بوی #شهادت ندهد #شهید نمی شوید #همرزم_شهید: در حال رفتن به #حرم_حضرت_زینب (س) بودیم که #حسین شروع کرد از شهادت گفتن. می گفت: اگه می خواهید شهید بشوید باید #خالص باشید، به #مادیات #دنیوی #دل نبندید که میان سینه تان را بو می کنند اگه بوی شهادت می داد به بالا می برند. اول باید از خود #بی_‌بی_زینب (س) و #ائمه_اطهار #طلب کنید و دوم اینکه از همه چی این دنیا #پدر #مادر #زن و #بچه و #دارایی هایت #دل بکنی. چون شهادت آسان نیست و شهادت را به هر کسی نمی دهند. تنها کسانی به این #درجه_والا دست پیدا می کنند که #سعادت و #لیاقت اش را داشته باشند. از #ماشین پیاده شدیم اشک در چشمانش #حلقه زده بود. مسافت کمی را طی کردیم که رسیدیم به درب ورودی #حرم. از #بازرسی که رد شدیم تا چشمش به #گنبد افتاد شروع کرد زار زار #گریه کردن. بعد اینکه #زیارت کردیم و خواستیم برگردیم پاهایش شل شده بود. نمی توانست راه بره. می گفت: چجوری از این جا دل بکنم. آخرش هم #برات_شهادت را همان شب گرفت. #ارادت_خاصی به #علی_ابن_موسی_الرضا (ع) داشت که شب شهادتش هم مصادف شد با سالروز شهادت امام رضا (ع). خیلی #صاف و #ساده و #اهل_اشک و #گریه بود. هر زمان با خودش #خلوت می کرد به یک جا خیره می شد و اشک می ریخت. #کپی_مطالب_با_ذکر_صلوات_نثار_شهدا_آزاد http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
از شهید «ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین». بارپرودگارا، ای العالمین، ای غیاث المستغیثین و ای حبیب قلبو الصالحین. تو را می گویم که این گونه راه رسیدن انسان به خودت را به من بنده ی و و !گناهکار خود داشتی. من برای کسی وصیتی ندارم ولی یک و دارم که بر این ی می خواهم همچون تیری بر قلب سیاه دلانی که این آزادی را حس نکرده اند و بر سر اموال این دنیا ملتی را، امتی را و جهانی را به نیستی و نابودی می کشانند، فرو آورم. خداوندا! تو خود شاهدی که من تعهد این آزادی را با گذراندن تمام وقت و هستی خویش ارج نهادم. با تمام دردها و رنج هایی که بعد از بر جانم وارد شد و کردم ولی این را می دانم که این سران تازه به دوران رسیده، آزادی را درک نکرده اند چون دربند نبوده اند یا در گوشه های تریاهای پاریس، لندن و هامبورگ بوده اند و یا در ... ای امام! من به عنوان کسی که شاید را در دیده ام سخنی با تو دارم که از اعماق جانم و از پرپر شدن جوانان خرمشهری برمی خیزد و آن، این است؛ ای امام! از روزی که جنگ آغاز شد تا لحظه ای که خرمشهر سقوط کرد من یک ماه بطور مداوم کربلا را می دیدم هر روز که حمله ی دشمن بر برادران سخت می شد و فریاد آنها بی سیم را از کار می انداخت و هیچ راه نجاتی نبود به اتاق می رفتم، را آغاز می کردم و فریاد می زدم ای رب العالمین بر ما مپسند و را... http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
. غسلش‌داد کفنش‌ڪرد، آنگاه‌نشست‌ وَ تنها‌برایش کرد...😞 بعد آرام‌درون گفت: زهرا...! منم‌علے...🥀 🏴 💔
چشماش مجروح شد و منتقلش کردن تهران محسن بعد از معاینه از دکتر پرسید: اقای دکتر مجرای اشک چشم سالمه؟؟ می تونم دوباره با این چشم 😭کنم؟ دکتر پرسید:براچی این سوال رو می پرسی پسرجون؟؟ محسن گفت: چشمی که برا امام حسین(ع) گریه نکند بدرد من نمی خوره😔 {خاطرات زندگی روحانی شهید محسن درودی} 🥀🖤 @Refighe_shahidam313
🏴🏴🏴 قال الرضا (ع) : كان ابى اذا دخل شهر المحرم لا يرى ضاحكا و كانت الكابة تغلب عليه حتى يمضى منه عشرة ايام، فاذا كان اليوم العاشر كان ذلك اليوم يوم مصيبته و حزنه و بكائه امام رضا (ع) فرمود : هر گاه ماه محرم فرا میرسيد، پدرم (‏_جعفر) ديگر ديده نمیشد و غم و افسردگى بر او غلبه ميافت تا آن كه ده روز از می‏گذشت، روز دهم كه میشد، آن روز، و اندوه و پدرم بود. امالى صدوق، ص ۱۱۱ +وعجل_فرجهم http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
امام رضا علیه السلام: هر که روز عاشورا روز و و اش باشد، خداوند عزّ و جلّ روز قیامت را روز و او قرار دهد... میزان الحکمه جلد7 صفحه 410 +وعجل_فرجهم 👇🥀👇🥀👇🥀👇 http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
به روایت از همرزم شهید : رفتار و شجاعت و خلق و خوی پسنديده او هنوز هم در دل همسنگرانش باقی است با آن خالصانه و و های و عارفانه به درگاه خدا خاطرات بسی به ياد ماندنی در دل همسنگران به جای گذاشته. 🍃🌷🍃 زرق و برقهای دنيا در حوزه معنويت و روحانيتی كه علی در آن به سر می برد جاذبه خود را از دست داده بود. 🍃🌷🍃 يك روز قبل از خويش در حالی كه كفن بر تن پاك خود می پوشد اعلام می دارد كه فردا شهيد خواهم شد.😭 🍃🌷🍃 در شيرين ترين لحظات در تاريخ 1365/12/5# در منطقه شلمچه در ادامه عمليات كربلای 5 در حال سجده شربت گوارای شهادت را سر كشيد.😭😭 🍃🌷🍃 در# نامه ای به يكي از برادران خود می نويسد كه از فرمايشات رهبری پيروی كرده و همواره در زندگی خود صبر و تقوی را پيشه خود سازد چون صفات متقيان در ابتداي قرآن توصيف شده است و نمازهای يوميه را در اول وقت و با خشوع و فروتنی به جای آورید. 🍃🌷🍃 جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️➰🥀➰✌️❁═┅┄